بررسی عملکرد کمیک Hawkeye | چرا این کمیک یکی از برترین آثار مارول است؟

با اینکه حتی آن زمان هم تاخیرهای پی‌درپی خوانندگان را به‌مدت چندین ماه از خواندن اثر مورد علاقه‌شان محروم کرد، با بیست‌ودومین قسمت از کمیک هاکای (Hawkeye) که حدود شش سال پیش منتشر شد، سری کمیک خارق‌العاده‌ی «مت فرکشن» و «دیوید آحا» به سرانجام رسید. اگرچه خواندن پایانی که آن همه انتظارش را کشیده بودیم هنوز هم خوشحال‌کننده است، رگه‌ای تلخی نیز به همراه دارد. ما این کمیک را به آسانی فراموش نخواهیم کرد؛ آن هم به دلایلی که در ادامه پیرامونشان صحبت می‌کنیم.


نویسندگی مت فرکشن

اخیراً مت فرکشن سری کمیک موفقیت‌آمیز خود با نام جنایتکاران جنسی که به‌دست انتشارات ایمیج عرضه می‌شد را به اتمام رسانده است، اما در مدتی که این نویسنده برای انتشارات مارول نویسندگی می‌کرد‌ شماری از جذاب‌ترین کمیک‌های این انتشارات انتشار یافت که از برجسته‌ترین آن‌ها می‌توان آیرون فیستِ فناناپذیر (Immortal Iron Fist)، چهار شگفت‌انگیز (Fantastic Four) و افراد ایکس غیرطبیعی (Uncanny X-Men) را نام برد. اما هاکای از تمام آثاری که فرکشن تاکنون برای مارول نوشته است برتری دارد؛ چراکه این کمیک هم از نظر لطیفه‌های زیرکانه‌اش و هم شور و کشش داستان بین آن‌ها بی‌نظیر می‌باشد.

این توانایی منحصر به فرد فرکشن است که روند داستانی هاکای را چنین روان و شیوا می‌سازد. این شیوایی در تمام داستان مشهود است؛ از افکار درونی «کلینت» گرفته تا بگومگوهای طعنه‌آمیز و تندِ او و «کیت». دیالوگ‌های این کمیک اکثراً کم و در فواصل دور از هم قرار دارند که باعث می‌شود همان معدود دیالوگ‌ها خواننده را مات و مبهوت کند. از طرف دیگر، بی‌تعارفی و صراحت خاصی در جملات به‌کار رفته که جذابیت آن‌ها را دو چندان می‌سازد. دیالوگ‌های این کمیک نه‌تنها خواندنی هستند، بلکه هر کمیک‌خوانی را از خنده روده‌بر می‌کنند. کلینت در حالت عادی شخصی شوخ‌طبع است، اما فرکشن این ویژگی را به مراتب برجسته‌تر کرده و این کماندار انتقام‌جو را با زبردستی در بامزه‌ترین حالتش به دوست‌داران کمیک عرضه نموده است. اما جذابیت این شخصیت در عین بذله‌گویی‌اش به همین عنصر ختم نمی‌شود و فرکشن با قرار دادن او در صحنه‌های جدی و تاثیرگذار این ویژگی را خنثی می‌کند؛ خصوصاً داستان دو قسمتی نوار (The Tape) که در آن هاکای از شیلد ماموریت می‌گیرد تا ویدیوهای افشاشده‌ی ابرقهرمان خاصی که یک تروریست را به قتل رسانده بود را به‌دست آورد.

بدین ترتیب هاکای فقط یک ربات لطیفه‌گو نیست، بلکه شخصیت بسیار خوبی است که ماهرانه نوشته شده، با ویژگی‌های انسانی و باورپذیر. نوشتن برای کلینت بارتون نزد فرکشن به آسانیِ نوشتن سر و صداهای داخل کمیک به‌نظر می‌رسد. او این شخصیت را به نحو احسن به قلم می‌آورد، در حالی که اندک نویسنده‌ای این روزها موفق شده کلینت را آنطور که باید بنویسد؛ البته حداقل «جف لمیر» در سری کمیک All-New Hawkeye قدری از وجهه اصلی این شخصیت را حفظ نموده است.

هر نویسنده‌ای نمی‌تواند یک دسته خلافکار روسی بنویسد که با هر چند کلمه که رد و بدل می‌کنند، لفظ «داداش» را در سخنشان بگنجانند و همزمان که دیوانه و دلهره‌آور هستند، به‌طرز شگفت‌انگیزی خنده‌دار باشند! با این حال، مت فرکشن به زیبایی این‌ شیوه را در کمیک هاکای عملی نموده است که بیانگر حس و حال ژانر اکشن/کمدی‌ای است که رانِ هاکای با چیره‌دستی بر روی تصویر می‌آورد.


داستان ابرقهرمانی بدون ابرقدرت!

یکی از دلایلی که مارول در سال ۲۰۱۲ یک مجموعه کمیک اختصاصی از ماجراجویی‌های کلینت بارتون منتشر کرد این بود که حضور او را در فیلم انتقام‌جویان (The Avengers) که همان سال اکران می‌شد، پررنگ‌تر کند؛ فیلمی با محوریت ژن برتر و شاهکارهای ابرقهرمانان. هاکای دقیقاً عکس آن بود و همین باعث شد این کمیک بسیار خواندنی و متفاوت باشد. هاکای پر از ماجراهای هیجان‌انگیز و اکشن بود، اما شخصیت‌های منفی داستان به‌جای ابرشیاطین که داستان معمول مارول است، خلافکارهای خیابانی و دزدانی خرد و ناچیز بودند. موضوع اصلی این داستان پایان دنیا یا یک نقشه‌ی بزرگ شیطانی نبود، به‌جای این موضوعات اغراق‌آمیز، تمام داستان درباره‌ی این بود که چطور کلینت بارتون از اهالی آپارتمان خودش در برابر مافیای روسی محافظت می‌کند. عجیب‌تر اینکه، حتی در طراحی جدید استایل او، کلینت همچنان آن حس و حال نرمال و معمولی را در خود حفظ می‌کند و همین ویژگی است که او را از دنیای انتقام‌جویان و قدرت‌های ماوراءطبیعه جدا می‌سازد.

قبلاً هم گفته‌ایم که شخصیت‌هایی با وجهه انسانی و معمولی نیز باید در تیم ابرقهرمانان حضور داشته باشند، اما کمیک هاکای ثابت می‌کند که اینگونه شخصیت‌ها نه‌تنها به‌عنوان نقش کمکی، بلکه در نقش اصلی داستان هم که باشند، خواننده را به خواندن هرچه بیشتر وادار می‌کنند. کمیک هاکای همچنین نشان می‌دهد که شخصیتی مثل کلینت بارتون چه جایگاهی در دنیای مارول دارد؛ دنیای «کاپیتان آمریکا»، «ثور» و امثال آن‌ها، دنیایی که در صفحات کتاب‌های کمیک‌تان می‌خوانید، دنیای تقابل خوب و بد و خیر و شر. این کمیک شرح حال کسانی است که در این دنیای قهرمانان از قدرت‌های ماوراءطبیعه بی‌بهره مانده‌اند. این کمیک به ما نشان می‌دهد که دنیای مارول فقط متعلق به فرازمینی‌ها و ماجراجویی‌های بزرگ و جهانیِ آن‌ها نیست، بلکه انسان‌های معمولی نیز در آن امرار معاش می‌کنند و هرچه باشد، ما با این شیوه‌ی زندگی معمولی آشنایی بیشتری داریم.

و این موضوع فقط برای کلینت بارتون صدق نمی‌کند. در طول داستان شاهد حضور دیگر قهرمانانی همچون «اسپایدرمن»، «ولورین»، «اسپایدرومن» و «ماکینگ‌برد» هم هستیم. با این حال، تعداد کمی از آن‌ها برای قدرت‌های فرازمینی خود آنجا هستند. آن‌ها به شکل خودِ دیگرشان در داستان حضور دارند، مثل یک انسان معمولی، نه یک ابرقهرمان. اگر باور نمی‌کنید، به این پنل‌ها نگاهی بیندازید. این پنل‌ها صحنه‌ی مبارزه‌ی اسپایدرمن، هاکای و ولورین با سربازان A.I.M نیست، اتفاقاً اکثر نبرد در پشت پرده اتفاق می‌افتد، بلکه سه دوست را به تصویر می‌کشد که با هم به گشت‌وگذار می‌پردازند و راجع‌به فصل پایانی سریال Dog Cops بحث می‌کنند. اوج هنر و ابتکار کمیک هاکای نیز در نرمال‌گرایی و نمایش همین وجهه انسانی ابرقهرمان است.


طراحی دیوید آحا

فکر نمی‌کنم نیاز باشد راجع‌به علاقه‌ام به طراحی و تصویرگری این کمیک حرفی بزنم، من زمان زیادی را فقط صرف این کردم که یک مجموعه پنل پیدا کنم که بتواند به خوبی حسم را توجیه کند، و همین قضیه خودش حرف‌ها می‌زند. البته سختی این کار به‌خاطر کم‌بودن پنل‌های مورد علاقه‌ام نبود، بلکه غیرممکن بود فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کنم.

طی ۲۲ قسمت از کمیک هاکای، دیوید آحا به همراه طراحانی مثل «خاویر پولیدو»، «آنیه وو»، «فرانچسکو فرانکویلا و دیگر هنرمندان توانستند سبکی خاص و زیبا خلق نمایند تا این کمیک علاوه بر داستان و دیالوگ‌های جذاب، تصاویر و جلوه‌های بصری دلگشایی نیز داشته باشد. این کمیک چنان طراحی‌های زیبایی دارد که تیزرهای بی‌متنش نیز توجه علاقه‌مندان را جلب می‌کند، در حالی که کمتر کمیکی چنین بازخوردی داشته است. آحا با کشیدن خطوط قطور و تیره و کم‌ترین جزئیاتِ ممکن تمایز زیبایی پدید آورده است. این استایل برای خوانندگان تازگی داشت، چراکه امروزه اکثر طراحان کمیک‌های مارول و دی‌سی به استایلی با سرحد جزئیات و واقع‌گرایی روی می‌آورند تا اثر خارق‌العاده‌ای خلق کنند. اما این کمیک راه دیگری را پیش گرفت؛ به‌طوری که این استایلِ خاص با استعداد چشمگیر آحا در روایت تصویری و استفاده از کمترین جزئیات ممکن در طراحی‌اش، هم صحنه‌های اکشن و هم دیالوگ‌های آن را به نحو احسن بر روی صفحه‌ی کمیک به حرکت درآورد.

معمولاً حین بررسی استایل طراحی یک کمیک نامی از رنگ‌آمیز آن به میان نمی‌آید، اما به‌نظر من ظلم است حرف از استایل هاکای باشد و یادی از «مت هالینگزورث» نکنیم. او با رنگ‌هایی کدر و کمرنگ که همگی طیف‌هایی از رنگ بنفش هستند (از آنجا که بنفش تم هاکای می‌باشد) خطوط و طراحی آحا را رنگ‌آمیزی کرده و به کمال می‌رساند. این طراحان ماهر دست‌به‌دستِ نویسنده‌ای خبره‌تر شاهکاری که هم‌اکنون در اختیار شماست را آفریده‌اند.


لاکی، سگ پیتزایی

حدس می‌زنید این طراحی‌های مینیمالیستی چه چیزی در خود جای داده‌اند؟ شاید یکی از برترین کمیک‌های تک‌قسمتی که از زبان ستاره‌ی واقعی داستانِ هاکای نوشته شده؛ از زبان «لاکی»، سگ پیتزایی!

در اوایل داستان، کلینت جان سگی که متعلق به خودش نبود را نجات می‌دهد، در واقع سگِ نیمه‌کورِ خلافکاران روسی که همسایه‌های کلینت را از خانه‌هایشان بیرون می‌کردند. اما در نیمه‌های داستان، به‌خصوص در قسمت ۱۱، نقش این شخصیت در داستان ملموس‌تر می‌شود؛ قسمتی که کاملاً از زاویه‌ی دید یک سگ نوشته شده است. اسم این قسمت «سگ پیتزایی: کسب و کار من پیتزا است» می‌باشد. این شماره به خوبی بیانگر روایت تصویری‌ای است که در سطرهای پیشین بررسی شد. در کل این قسمت تعداد بسیار کمی کلمه یافت می‌شود، زیرا سگ راوی داستان ما زیاد از کلماتی که آدم‌ها رد و بدل می‌کنند سردر نمی‌آورد، به‌جز یکی-دو کلمه که اینجا و آنجا می‌شنود و می‌فهمد. در اصل، بیشتر داستان این قسمت را طراحی‌ها منتقل می‌کنند. با این شیوه‌ی قصه‌گویی، ما شاهد لاکی هستیم که در غیاب هردو هاکای (کیت و کلینت) جسدی را روی بام آپارتمانشان پیدا می‌کند.

قسمت ۱۱ سری کمیک هاکای از آنجا که با ترکیب خطوط و رنگ‌ها داستانی از زاویه‌ی دید یک سگ که کوررنگی دارد بیان می‌کند، همچنان یکی از خاص‌ترین کمیک‌هایی به‌شمار می‌رود که مارول تاکنون منتشر کرده است. کمیک هاکای خود به تنهایی اثر بی‌نظیری است، حال فکر کنید انتشار شماره‌ای آوانگارد (آثاری نوین و دارای ویژگی‌هایی که در زمان خود مثل و مانندی نداشته و کاملاً جدید بوده‌اند)، آن هم کاملاً از زاویه‌ی دید یک سگ که علاقه‌ی خاصی به پیتزا دارد، چه شاهکاری از این سری کمیک می‌سازد. کدام کمیک به‌جز هاکای چنین ابتکار و خلاقیتی به‌کار برده است؟


کیت بیشاپ

انتخاب اسم هاکای برای عنوان این کمیک کمی گمراه‌کننده بوده است، چراکه عده‌ی زیادی، حتی شاید خود شما، گمان می‌کنند منظور از هاکای تنها کلینت بارتون می‌باشد. کیت بیشاپ، به عنوان نیمه‌ی دیگرِ هاکای به حساب می‌آید و مکمل خوبی برای کلینتِ سربه‌هوا است.

کیت در عین شوخی‌های زیرکانه‌اش، در نقش آن شخصیت جدی‌تر بود که حین داستان معمولاً شخصیت شوخ‌تر را در جای خود می‌نشاند (گاهی برای کمک به کلینت و گاهی هم از روی شیطنت). و نقش دیگرش هم این بود که مثل راوی عمل کند و هر از چند گاهی از رویدادها و موقعیت‌های مضحکی که برای او و کلینت پیش می‌آمد گزارشی به خوانندگان کمیک ارائه بدهد. کلینت بارتون می‌ترسید نقطه ضعف‌هایش او را به دام بیندازند و استعداد خاصی در این داشت که هر موقعیت کوچکی که ابرقهرمانان به سادگی حل و فصل می‌کنند را به یک فاجعه‌ی خنده‌دار تبدیل کند. کیت برعکس او بود. او پر از عزت نفس بود و به قدرت خودش ایمان داشت؛ همان قهرمانی بود که در زمان کم تصمیمات درستی می‌گیرد. این قضیه حتی در روایت تصویری کمیک نیز قابل رویت است، نقشه‌ها و کارهای کیت اکثراً اجرایی تمیز، دقیق و وقت‌شناسانه داشتند، در حالی که کلینت در هر صحنه خود را به دردسر می‌انداخت. هم از نظر شخصیت و هم از نظر عملکردشان، کیت و کلینت عملاً دو نیم از یک هاکای بودند.

 با آنکه بی‌شک خواندن کمیک انتقام‌جویان جوان (Young Avengers) برای شناخت شخصیت کیت ضروری است، این اثر تنها به کیت اختصاص ندارد و از آنجایی که هاکای نامیده می‌شود، هم درباره‌ی کلینت بارتون است و هم کیت بیشاپ. این دو یکی از برترین زوجین کمیک هستند. رابطه‌ای که گهگاهی استاد و شاگردی بود، گاهی هم رفاقت دو دوست صمیمی، و چند باری هم به‌طرز عجیبی شکل یک رابطه‌ی رمانتیک را به خود می‌گرفت؛ با اینکه هردو توافق داشتند که همچین چیزی به هیچ وجه بین آن‌ها نبوده و نخواهد بود! این رابطه تا پایان داستان خواندنی و رضایت‌بخش است.


کلینت بارتون

پیش‌تر هم اشاره کرده‌ام که نرمالیتی و معمولی‌بودن شخصیتِ کلینت بارتون چه شاهکاری از کمیک هاکای ساخته است، ولی حقیقت را بگویم، اصلی‌ترین دلیلی که باعث شد کمیک هاکای این‌قدر مورد قبول خوانندگان واقع شود همین تفاوت او با دیگر قهرمانان دنیای مارول است. مارول دوست دارد به خوانندگان اثبات کند که هر کسی می‌تواند قهرمان باشد، اگر کمیک اسپایدرمن را خوانده باشید، مسلماً می‌دانید که شخصیت‌های معمولی و بدون قدرت زیادی در آن ایفای نقش می‌کنند که هواداران بسیاری نیز دارند. دیوید آحا و مت فرکشن در کمیک هاکای همان شیوه را با کلینت بارتون در پیش گرفتند که در آن روزها تاثیر بسزایی بر وجهه این شخصیت داشت، چراکه به لطف فیلم انتقام‌جویان، اکثریت به او لقب «اون یارو تیرکمونیه» را داده و از آنجا که در مقایسه با قدرت دیگر قهرمانان این توانایی‌اش در تیراندازی ناچیز به‌نظر می‌آمد، او را به باد تمسخر می‌گرفتند. کمیک هاکای شخصیت کلینت بارتون را در ورای کمانی که نماد ظاهری‌اش شده بود بررسی می‌کند و خود حقیقی او را نمایان می‌سازد.

البته کمیک هاکای علاوه بر تاکید بر ویژگی‌های انسانی و نقوص کلینت بارتون، روحیه‌ی قهرمانی او را نشان می‌دهد؛ چون حضور مکرر در کنار ابرقهرمانان در پیشرفت این شخصیت بی‌تاثیر نبوده است. او شاید قدرت ابرقهرمان‌ها را نداشته باشد، اما شخصیت و ذهنیت یک قهرمان را دارد. در این پنل‌ها موضوع فوق روشن است، به‌صورتی که کلینت می‌گوید وقتی تمام روز کنار کاپیتان آمریکا باشی، چه بخواهی و چه نخواهی آدم خوبی می‌شوی. این شخصیت با وجود فقدان ابرقدرت، حس عدالت‌طلبی و درک درستی از خوب و بد دارد. همین ویژگی است که او را شایسته‌ی جایگاهی در میان انتقام‌جویان می‌کند. آسیب‌پذیری او بارها طی داستان تاکید می‌شود، با این حال، او در دفاع از بی‌دفاعان و اجرای عدالت هیچگونه کوتاهی نمی‌کند. همین مبارزه در عین ضعف نشان‌دهنده‌ی روحیه‌ی قهرمانی این شخصیت می‌باشد.

فرکشن، آحا و دیگر دست‌اندرکاران برای یک‌بار هم که شده کلینت بارتون را به گونه‌ای نوشتند که به‌جای نقش کمکی، قهرمان داستان باشد. حتی به‌عنوان یک قهرمان، او در عمق وجودش معمولی به‌نظر می‌رسد؛ او یک انسان است و در دنیایی که از ابرقهرمانان، خدایان و فرازمینی‌ها پر شده، خواندن چنین کمیکی واقعاً شگفت‌انگیز است.

منبع Gizmodo
5 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments