در اوج سلطهی عظیم دی سی و مارول بر دنیای کمیک، انتشاراتی در این حوزه پدید آمد که پایه و اساس رسانهی مذکور را به لرزه درآورد و چگونگی فعالیت هنرمندانِ این عرصه را متحول ساخت و باعث نهادینه شدن سنتی مدرن در دنیای سرگرمی امروزی شد. تاریخچهی انتشارات ایمیج، داستانِ خروج از سرسپردگیِ فردی و نمایان شدن به عنوان گروهی از خالقین مستقل است. به مناسبت سالروز تاسیس این انتشارات، در این مقاله سعی خواهیم کرد که به فراز و فرودِ این ماجرای برجسته بپردازیم؛ به چیزی که نخست به عنوان یک ایده مطرح شد و سپس تحت نام مسیری جدید برای انتشار آثار مستقل و وابسته به خالقین رشد یافت و رسانه ها را نیز بیشتر از «یک نشریهی مطرحِ دیگر» تحت تاثیر خود قرار داد.
سرآغاز عصر طلایی دنیای کمیک
سوپرمن توسط جری سیگل و جو شوستر برای سری کمیک Action Comics خلق شد و به یکباره زبانزد خاص و عام گشت. شوستر و سیگل در میانهی راه خود نیز آثاری دیگر را خلق کردند، اما هیچکدام موفق به تکرار موفقیت سوپرمن نشدند. به هر صورت، سوپرمن در آن زمان هنوز به پدیدهای بینالمللی بدل نگشته بود. شوستر و سیگل با آنکه در حقیقت نمی دانستند در حال انجام چه کاری هستند، یک قرارداد را با کمپانی دی سی (یا بهطور کامل Detective Comics) امضا کردند که بر مبنای آن، تمامی حقوق استفاده و مالکیت شخصیت سوپرمن به این انتشارات واگذار می شد. این دو هنرمند نیز به همانگونه دستمزد روزانهی خود را دریافت می کردند و به خانه هایشان می رفتند، در حالی که انتشارات دی سی با کاراکتر خلق شده توسط آنان مشغول ثروتاندوزی بود.
این مسئله همانگونه که سرآغازی بر عصر طلایی دنیای کمیک بود، تحت نام «گناه اصلی» نیز شناخته می شد، چرا که طی دهه ها موضوع فوق مایهی دردسر هنرمندان حوزهی کتاب های کمیک بوده است. بدین شرایط، خالقان شخصیت هایی شگفتانگیز را خلق می کردند و این لقمهی آماده را برای کمپانی هایی که تمامی حقوق مخلوق آنان را در اختیار داشتند، بر روی میز می نهادند، و خودشان نیز پولی را از این ماجرا کسب نمی کردند. این مشکل به مدت ۶۰ سال گریبانگیر صنعت کمیک بود، تا آنکه بالاخره افرادی پیدا شدند تا در برابر آن قد علم کنند.
دههی ۹۰
در بخش های آغازین دههی ۹۰، انتشارات مارول در نوک قلهی موفقیت به سر می برد و تعداد بسیاری از خالقین خلاقِ آن روز های دنیای کمیک در آنجا مشغول بهکار بودند و بهترین عملکرد را از خود نشان می دادند. خودِ صنعت کتاب های کمیک نیز در آن روز ها بهطور بیهمتایی رونق گرفت و هر کس و هرجا شروع به بتسازی و ستودن فرهیختگی موجود در دور تا دور این آثار کرد. حتی به دنبال این دوران طراحانی چون راب لیفیلد، جیم لی و تاد مکفارلین به چشم یک سلبریتی شناخته می شدند؛ موضوعی که تا قبل از رسیدن به این زمان تقریباً در دنیای کمیک بیسابقه بود. تا پیش از این جریان هیچ زمانی دیده نمی شد که طراحان عرصهی کمیک در ساخت آگهی های تبلیغاتی شرکت کنند و با حجم انبوهی از طرفدارانی که خواهان امضای کمیک هایشان بودند، مواجه شوند. مردم طی آن دوران در بیرون مغازه های کمیکفروشی صف تشکیل می دادند و این مسئله هنگامی که شمارهای جدید از مجموعه کمیک هایی چون افراد ایکس، اسپایدرمن و یا سری اصلی گروه X-Force منتشر شده بود، به مثابهی یک موفقیت چشمگیر شناخته می شد. طراحان حاضر در مارول نیز بسیار از آنکه کارشان دچار مقبولیتی گسترده شده بود، خوشحال بودند؛ اما متاسفانه اینچنین حجمی از قناعت نتوانست برای همیشه دوام بیاورد.
ترک انتشارات مارول
طراحان اصلی انتشارات مارول کمکم از مسائلی چون «کار کردن برای حقوقبگیری» که از جمله سیاست هایی بود که مارول و دی سی آن را باب کرده بودند، خسته شدند. آنان می خواستند که خودشان حق مالکیت شخصیت هایی که خلق می کردند را در اختیار داشته باشند. بدین ترتیب خالقانی از جمله راب لیفیلد، اریک لارسن و جیم ولنتینو با دیو اولبریک، موسس انتشارات ملیبو (Malibu Comics)، ملاقات کردند و شیفتهی مهربانی و همدردی این انتشارات با خالقانش و مسئلهی حق مالکیت آنان شدند. با وجود بینتیجگی با ترفند انتشارات مارول در زمینهی جلو بردن موضوعات مختلف، این گروهِ درهم و برهم از طراحان در کنار یکدیگر جمع شدند و بهدنبال خود چهار طراح دیگر و برتر مارول را جمعآوری کردند و درخواستشان را با تری استوارت (رئیس کل مارول) و تام دیفالکو (ادیتور مارول) در میان گذاشتند. بر طبق گفته های تاد مکفارلین، راب لیفیلد و جیم لی بودند که در اینباره با روسای مارول صحبت کردند. آن دو بهجای درخواست پولی بیشتر، تنها به آنان اطلاع دادند که در حال خروج از این انتشارات هستند. آن ها به همانصورت دلایل تصمیم خود را عنوان نمودند و به مارول توصیه کردند که اگر می خواهد باقیِ هنرمندان با استعداد خود را حفظ کند، می بایست به تذکر آنان توجه داشته باشد.
سپس، آن سه طراح به نمایندگی از دیگر طراحان این گروه هفتنفره مدیران خود را ترک کردند. در سال ۱۹۹۲ آنان از انتشارات مارول خارج شدند و علاوه بر شوکه کردن جامعهی کمیک بوک، همگان را به انتظار حرکت بعدی خود نشاندند.
تاسیس انتشارات ایمیج
این هنرمندان خواهان اثرگذاری بر روی صنعت کمیک بودند. آنان می خواستند که مسیر توسعهی یک عنوان کمیک را تغییر دهند و در موعد پرداخت حقوق نیز پاداشی را به خالقان خود اهدا کنند. به همین منوال، این گروه یک قرار ملاقات را با مدیران انتشارات دی سی تدارک دید؛ صرفاً به این دلیل که به آنان اطلاع دهد که قرار است انتشارات شخصی خود را پایهگذاری کنند. تیم جوانِ ما کمی بعد نیز نویسندهی اسبق مجموعه کمیک های افراد ایکس، یعنی کریس کلرمانت را مجاب به همکاری کردند و قدم های نخست انتشارات ایمیج را طرحریزی نمودند. بخش کارساز ماجرا اما این بود که انتشارات ایمیج نقش یک کمپانی چتری را برای خالقانی که خودشان صاحب نشریهی مستقل خود بودند، ایفا می کرد. کمپانی های منفردِ مورد نظر، اکثریت میزانِ درآمد خودشان را حفظ کردند و درصد کمی از آن به روسای ایمیج تعلق می گرفت تا صرف ادارهی این انتشارات شود و همچنین نام ایمیج را سر پا نگه دارد. در حالی که این کمپانی های مستقل در شرف شکلگیری بودند، کریس کلرمانت از همکاری خود صرفنظر کرد و ویلس پورتسیو نیز به علت مریضی خواهرش در همکاری با دیگر دوستانش مایل به عقبنشینی شد. در نهایت شش کمپانی اریجینال موجود در ایمیج بدین شکل پدید آمدند:
- کمپانی Todd McFarlane Productions، پدید آمده توسط تاد مکفارلین
- کمپانی Wildstorm Productions، پدید آمده توسط جیم لی
- کمپانی Highbrow Entertainment، پدید آمده توسط اریک لارسن
- کمپانی Shadowline، پدید آمده توسط جیم ولنتینو
- کمپانی Top Cow Productions، پدید آمده توسط مارک سیلوستری
- کمپانی Extreme Studios، پدید آمده توسط راب لیفیلد
این کمپانی های کمیک بوکی با موفقیت اولیهی شگفتانگیزی روبرو شدند. همینطور آنان به لطف طراحی پویا، و پافشاری بر روی خط های داستانیِ کاراکتر محور، بنیانگذار چیزی بودند که امروزه طرفداران از آن بهعنوان راه و رسم ایمیجی (Image Way) یاد می کنند. با تمامی این اتفاقات، سرمایهی مارول رو به کاهش بود و انتشارات ایمیج نیز با تصاحب موقعیت دی سی، تبدیل به دومین کمپانی کمیک بوکی تمام جهان شد. تمامی این ها بهخاطر این خالقان دلیر بود که مشکلی را دیدند و برای هدفشان بهپا خواستند و در نتیجه توانستند موفق شوند.
بازار کساد عرصهی کمیک و آغاز اختلافات
همچنان که ادعا های بی اساس و افزایش میزان خرید کمیک های مشترک در جهت صرفهجویی، به یک نوع هنجار تبدیل شد، مخاطبان پی بردند که حتی در بهترین شرایط این کمیک ها تا دهه ها بی ارزش و ناچیز اند؛ خصوصاً وقتی که همگان بهصورت پیاپی شمارهی نخست از یک کمیک را خریداری می کردند. از آن پس نیز یک بحران اقتصادی دامنگیر صنعت کتاب های کمیک شد و خالقان حاضر در انتشارات ایمیج را دستپاچه کرد. چنانچه که در این اوضاع اختلافنظر میان مدیران انتشارات ایمیج شیوع پیدا کرد، مارک سیلوستری زیرمجموعهی Top Cow Productions خود را از انتشارات ایمیج جدا کرد. راب لیفیلد نیز به سوءاستفاده از مقامش در انتشارات ایمیج به جهت پایهگذاریِ کمپانیای دیگر متهم شد و آراءِ دیگر مدیران نیز به اخراج لیفیلد ختم شد، اما پیش از تصمیم نهایی، خودِ لیفیلد از مقام خود انصراف داد و انتشارات ایمیج را ترک نمود. پس از این ماجرا، مارک سیلوستری زیرمجموعهی Top Cow Productions را به انتشارات ایمیج بازگرداند و جیم لی نیز مجموعهی Wildstorm Comics را به منظور تمرکز بیشتر بر روی فعالیت های خلاقانه و دور شدن از مبحث مدیریت یک کمپانی به انتشارات دی سی فروخت. با تمام این ها اما زیرمجموعهی Wildstorm Comics آثار بسیار معروفی را از طراحانی چون اومبرتو راموس، جو مودوریئرا و جی. اسکات کمپل منتشر ساخت.
حتی با وجود سراشیبی هایی که دنیای کمیک طی این دوره با آن مواجه شد، انتشارات ایمیج پابرجا ماند و راه را برای دیگر آثاری که امروزه با آنان آشنا هستیم گشود.
انتشارات ایمیج در دوران مدرن
با آغاز قرن بیست و یکم، جیم ولنتینو، که به نوعی رئیس اصلی انتشارات ایمیج محسوب می شد، از سِمت خود استعفا داد و برای مدت کوتاهی، اریک لارسن جایگزین او شد. در طی این مدت، آن ها شروع به متنوع کردن کمیک های درحال انتشار خود کردند، اما از طرفی تعداد زیادی از کمیک های ایمیج که خارج از زیرمجموعهی اصلی این شرکت بودند، چندان عملکرد موفقی نداشتند. هنگامی که لارسن هم مقام مدیریتی خود را ترک کرد و اریک استفنسون جای او را گرفت، همکاری انتشارات ایمیج با افرادی مثل رابرت کرکمن (نویسندهی عنوان بسیار معروف The Walking Dead) آغاز شد. کرکمن در ابتدا برای مجاب کردن مدیران ایمیج و سرمایهگذاری و انتشارِ کمیک The Walking Dead، این اثر را تحت عنوان اثری زامبی/بیگانه-محور معرفی کرد. البته بماند که خود او مدتها بعد اعتراف کرد که در آن زمان برای منتشر شدن کمیک، مقداری در رابطه با پیشینهی زامبی های داستان اغراق کرده اما از آنجایی که سود فراوان و مخاطبان بسیاری جذب این اثر شده بودند، کسی به این موضوع توجه نکرد.
از آن زمان به بعد، انتشارات ایمیج تبدیل به پناهگاهی مطمئن برای خالقانی که بهدنبال خلق اثری تازه و نو بودند، شد و کمیک هایی نظیر Saga و عناوین محبوب دیگر به جمع آثار حیرتانگیزی که زیر پرچم ایمیج منتشر می شوند، پیوستهاند. بنابراین هر یک از کسانی که ایدهای خوب و مهارتِ به فرجام رساندن آن را داشته باشند، می توانند درخواست انتشار کمیکشان را بکنند تا بدین صورت موفق به دریافت دستمزدی که به هنر خودشان تعلق دارد، شوند. به راستی که این یک داستان واقعی از پیروزی در برابر شرایط سخت و ظاهر شدن در نوک قلهی موفقیت است.