اگر تنها یک اصل ثابت در دنیای «بتمن» وجود داشته باشد، آن تغییر است. همانطور که خودتان میدانید شوالیهی شنلپوشِ محبوبمان همیشه اینگونه نبوده و طی این چندین دهه تحولات بسیاری را از سر گذرانده است. بتمن به عنوان یک ابرقهرمان، یک شهروند، یک مربی و راهنما، یک پدرخوانده و تکیهگاه، کاراکتر پرچمدار انتشارات دیسی و قابلاعتمادترین برگ برندهی این انتشارات در فروش، مدام تغییر کرده و تکامل مییابد.
- هشدار: به سبب هدف این مقاله، در ادامهی مطلب با یکسری اسپویلر پیرامون تاثیرگذارترین آثار تاریخچهی بتمن مواجه خواهید شد.
اخیراً هم این تغییرات از همیشه بیشتر شدهاند، پس از وقایع رانِ «جیمز تاینیون آیوی»، حال «جاشوا ویلیامسون» نویسندگی سری کمیک بتمن را بهدست گرفته و «بروس وین» را در حال ترک گاتهام نشان میدهد و با این وجود، هنوز هم پتانسیل تغییراتِ قابل توجه دیگر نیز وجود دارد. ما هم در این مقاله قصد داریم مهمترین تغییراتی که زندگی بتمن در این حماسهی هشتاد و چند ساله به خود دیده است را مورد بررسی قرار دهیم.
خاستگاه خفاش
فکر میکنید بتمن را میشناسید؟ چندین ماه ابتدایی خلقتش هیچکس حقیقت پشت پردهی او را نمیدانست. اگرچه او در شمارهی ۲۷ از کمیکهای کارآگاهی (Detective Comics) آغاز بهکار کرد، اما در شمارهی ۳۳ این سری کمیک بود که از خاستگاهش پردهبرداری شد؛ آن هم در دو صفحهی مختصرِ ابتدای این شماره. تا قبل از آن، بتمن یا همانطور که اوایل اسمش نوشته میشد یعنی Bat-Man یا «مرد خفاشی»، فقط به عنوان هویت دومِ دخترباز مایهداری شناخته میشد که «جیمز گوردون» در واقع او را «حوصلهسربر» صدا میزد.
هرچند، این معرفی دیرهنگامِ خاستگاه کاراکتر شاید صرفاً بخشی از برنامهای بوده که از ابتدا برایش چیده بودند. این ماجرا برای کسانی که آن موقع این داستان را میخواندند ممکن است یک افشاگری ناگهانی بهنظر آمده باشد، همانند آشکار کردن نخستین روزهای شخصیت «ولورین» در کمیک Wolverine: Origin.
بتمن تفنگهایش را کنار میگذارد
اولین شماره از سری کمیک اختصاصی بتمن طی سالیانِ سال از شمارههای بنیادین این کاراکتر و فرنچایزش بهشمار میرفت. بدیهیترین ویژگی مهمش هم همین است که آغازگر سریای میباشد که نام خودِ کاراکتر را به دوش میکشد، اما همینطور رونماییِ دو تن از محبوبترین کاراکترهای دنیای بتمن محسوب میگردد؛ «جوکر» و «کتومن». درست است که دیسی در این کمیک سه چیز را به بتمن اضافه کرد، اما چیز بزرگی را از او گرفت که اغلب بتفنها از آن چشمپوشی میکنند، و آن چیز همان تفنگهایش بودند.
تا آن زمان بتمن بهطور متعدد از تفنگها استفاده میکرد و در استفاده از آنها بسیار هم تبحر داشت. او به وسیلهی تفنگها دشمنانش را میکشت و کسانی که طرف او نبودند را تهدید میکرد. طبق کتاب سرگذشت کامل بتمن (Batman: The Complete History) نوشتهی «لس دنیلز»، در اواخر سال ۱۹۳۹، سردبیر جدید دیسی یعنی «ویتنی الزورث» با این موضوع که «باب کین» شخصیت بتمن را در حال استفاده از تفنگ برای کشتن مردم نشان میداد مخالفت کرد و بهزودی این تصمیم به صورت یک قانون برای تمامی داستانهای بتمن در آمد.
بهندرت پیش آمده که بتمن از تفنگ استفاده کند، اما بهطور کلی این فرمان از طرف سردبیر به یک رویهی کلی در داستانهای این کاراکتر تبدیل شده، با این استدلال که بتمن استفاده از تفنگ را بد میداند چون والدینش به وسیلهی یکی از همین تفنگها کشته شدند. این رویه هم به نفع بتمن بوده و هم به ضرر او. برای مثال، بتمن از کشتنِ اشرار بیزار است، اما گاهی اوقات آنقدر تحت فشار قرار میگیرد که تقریباً طاقتش طاق شده و به این فکر میکند که علیرغم نفرت شدید و آشکارش، میبایست از تفنگ استفاده نماید.
رابین وارد میشود
بین قهرمانانی که دیسی در اواخر دههی ۳۰ خلق میکرد، بتمن بدون شک یکی از تاریکترینِ آنها بود؛ و گاهی اوقات اندکی روشنایی نیز نیاز است.
در شمارهی ۳۸ از کمیکهای کارآگاهی در سال ۱۹۳۹، «بیل فینگر» و باب کین قهرمان سرزنده و نوجوان، یعنی «رابین» را خلق کردند، کسی که برای بتمن دستیاری بود مانند «واتسون» برای «هلمز»، منتها اینبار با یک جذابیتِ نوجوانانه. از لحاظ بصری، رابین بر پایهی ترسیمهای «ان.سی وایث» از «رابین هود» خلق شد. رابین بهوجود آمد تا به عنوان نقطهی مقابل بتمن عمل کند، و همچنین شخصی که شوالیهی تاریکی میتواند به او اعتماد داشته باشد و با او گفتوگو کند تا خوانندگان شاهد صحبتهای بتمن باشند، آن هم بدون اینکه با خودش حرف بزند.
شاید در ابتدا فکر کنید معرفی یک شخصیتِ درجه دو مثل رابین چنان تغییر دراماتیکی برای بتمن به ارمغان نمیآورد، اما این اتفاق در اصل فرصت را برای روایت داستانهای متعددی مهیا کرد. همینطور فرصتی برای بتمن فراهم شد تا نقش یک ریشسفید را ایفا کند، فردی بالغ و قابل احترام که مانند یک پدر، تکیهگاه این جوانِ در حال پیشرفت است.
ایدههای علمی-تخیلی در عصر نقرهای
پس از موج عظیم فروش عمدهی کمیک طی جنگ جهانی دوم، ژانر ابرقهرمانی دچار رکود سختی شد که بسیاری از قهرمانان را از دور خارج کرد؛ در واقع، بسیاری از قهرمانان بهجز بتمن. با کمرنگ شدن علاقهی عموم مردم به ابرقهرمانها و حساسیت و بدبینی شدید جامعه نسبت به ژانر جنایی در دههی ۵۰ (به لطف «فردریک ورثام» و سازمان Comics Code Authority)، دیسی بتمن و عناوین دیگر این کاراکتر را از آن حال و هوای جنایی/نوآر که مشخصهی داستانهایش بودند خارج کرد و عناصر داستانی علمی-تخیلی را وارد دنیای بتمن کرد.
کاراکترهای جدیدی معرفی شدند که هیچگونه همخوانیای با واقعیت نداشتند، همانند «اِیس سگ خفاشی» و «بتمایت». و شبیه به دیگر قهرمان اولیه و اصلی دیسی، یعنی «سوپرمن»، بتمن نیز دفعات بیشماری با بیگانگان، بُعدها و جهانهای موازی و غیره مواجه شد.
دههها قبل از اینکه «کریس کلرمانت» و «جان بیرن» در خط داستانی روزهای گذشتهی آینده (Days of Future Past) از سری کمیک Uncanny X-Men، مفهوم سفر در زمان را وارد داستانهای ابرقهرمانی کنند، در داستان «بتمنِ فردا» بتمنی از آینده در زمان سفر میکند تا به همتای خود در دههی ۵۰ کمک نماید، و البته «ویکی ویل» که آن زمان دوستدختر بتمن بود را نیز فریب دهد. از بتمایت هم که نگویم برایتان!
سریال دههی ۶۰
امروزه حتی فکر به اینکه دیسی بخواهد فرنچایز بتمن را بهطور کامل متوقف کند و به این کاراکتر و دنیایش پایان ببخشد، دیوانهوار بهنظر میرسد. اما طبق گفتههای باب کین، یکی از خالقین این کاراکتر، در سال ۱۹۶۴ سران دیسی دقیقاً همین فکر را در سر داشتند.
انتشارات دیسی به عنوان آخرین تلاش برای احیای بتمن، عناوین مرتبط با این کاراکتر را به «جولیوس شوارتز» واگذار کرد؛ ویراستاری که در نوسازی کاراکترهایی چون «فلش» و «گرین لنترن» موفق عمل کرد. برنامههای شوارتز همراه با تغییراتی کاملاً جدی بودند: بدرقه کردن ایدههای بچهگانه مانند بتمایت و اِیس سگ خفاشی، استقبال از آثار مدرنتر با طراحی مجدد کاستوم و بتموبیل، و ورود طراحی بهنام «کارماین اینفانتیو». البته لازم به ذکر است شوارتز قطعاً خطاهایی هم داشت. برای مثال، کشتن «آلفرد پنیورث» و جایگزینی او با یکی از اقوام وین بهنام «خاله هریت» که تا آن زمان کسی او را نمیشناخت.
دو سال بعد، شبکهی ABC پروژهای خاطرهانگیز و ماندگار را آغاز کرد، یعنی سریال تلویزیونی بتمن. این سریال بهطرز چشمگیری نوع نگاه جامعهی کمیک به این کاراکتر و هنرپیشگان آن را تغییر داد، و تاثیر تغییرات عظیمی که بهدست شوارتز شروع شده بودند را تقویت کرد. بازیگر بتمن یعنی «آدام وست» به همراه باقی عوامل سریال نسخهای از بتمن را در ذهن مردم ماندگار کرد که اجتماعیتر و پر از ادا و اطوار بود، و بیشتر متکی بر جنبههای کمدی این قهرمان کمیکبوکی بود تا ریشههای تاریکتر خاستگاهش. موفقیت روزافزون و غیرقابلکنترل برنامهی تلویزیونی بتمن کمیک بوکها را حتی بیش از پیش به سمت جلف شدن سوق داد، که در نهایت منجر به ایجاد مشکلاتی شد و باعث گشت این سریال تلویزیونی در سال ۱۹۶۸ کنسل شود. هرچند، در چندین سال اخیر با شروع سری کمیک Batman ’66 و انتشار کیفیت بلوری کل سریال در سال ۲۰۱۴، یاد و خاطرهی این سریال جان تازهای گرفت.
اونیل و آدامز تاریکی را به شوالیه بازمیگردانند
موفقیت سریال بتمن طی سالهای ۶۶ تا ۶۸ محبوبیت این کاراکتر را نزد مردم بالا برد و باعث شد آن را دنبال کنند، آن هم به گونهای که کمیکبوکها هرگز نمیتوانستند. اما پس از اتمام آن، کمیکهای بتمن (که آنها هم بیشتر حالت جلفبازی پیدا کرده بودند) وارد یک سراشیبی و دچار افت شدیدی شدند.
در سال ۱۹۶۹ «دنیس اونیل» و «نیل آدامز» دیدگاهشان نسبت به آیندهی بتمن را بر پایهی روزهای ابتداییاش ساختند. وقتی اونیل و آدامز ایدهی جدیدشان را در سال ۱۹۷۰ و در شمارهی ۳۹۵ از کمیکهای کارآگاهی آغاز کردند، دیگر خبری از طراحیهای زیبای رنگ و وارنگ نبود، به جای آنها رنگهای سیاه، آبی و بنفش تیره روی کار آمده بودند.
تحت نظر این دو نفر و خالقینی که بعد از آنها این سری را برعهده گرفتند، بروس وین تبدیل به یک شخص افسرده و دلگیر شد؛ برخلاف آن روحیهی قهرمانی با آرمانهای آمریکایی که در وجود سوپرمن بود. اگرچه که هر دو قهرمان هستند، اما داستانهای بتمن در این دوره او را بیشتر یک پارتیزان خیابانی نشان میدادند. ایدهی اونیل و آدامز دربارهی کاراکتر بسیار نزد هواداران محبوب واقع شد. با تمام این تفاسیر، حال فقط یک چیز دیگر مانده بود. این زوج در سال ۱۹۷۳ دست به احیای یکی از شروران شوالیهی تاریکی زدند که چندان بهدست نویسندگان بهکار گرفته نمیشد، و نام این شرور جوکر بود.
با آنکه جوکر در سریال تلویزیونی دههی ۶۰ نقش برجستهای ایفا میکرد، اما در اصل شباهت چندانی به شخصیتی که بعدها به آن تبدیل شد نداشت. در شمارهی ۲۵۱ از سری کمیک بتمن، جوکر پس از چهار سال غیبت دوباره به کتابهای کمیک بازگشت، و از یک دشمن بامزه که تهدیدی برای بتمن به حساب نمیآمد، به سرعت تبدیل شد به یک دیوانهی زنجیری قاتل و نسخهی معکوس و روانپریشِ بتمن. استقبال فراوان طرفداران از این جوکرِ جدید سبب شد دیسی در سال ۱۹۷۵ یک سری کمیک اختصاصی برای جوکر در نظر بگیرد که در آن دوران حرکت رایج و مرسومی نبود.
به واسطهی محدودیتهایی که توسط سازمان Comics Code Authority بر روی دیسی اعمال شد، این انتشارات نتوانست بهطور کامل بر روی سری کمیکی با حضور یک شرور سرمایهگذاری کند و در نهایت، پس از نُه شماره به آن خاتمه بخشید.
ساعت صفر
پس از موفقیت رویداد بحران در زمینهای نامحدود (Crisis on Infinite Earths) در سر و سامان دادن به جهانهای موازی، دیسی تصمیم گرفت دوباره یک خانهتکانی بهاری انجام دهد، منتها این بار روی تایملاینهای خود؛ آن هم از طریق رویدادی به نام ساعت صفر (Zero Hour) در سال ۱۹۹۴. اگرچه پلات این رویداد به تنهایی میتواند چندین مقاله را پر کند، اما تنها اتفاقات مهم در رابطه با کاراکتر بتمن دو بهروزرسانی بزرگ بود.
اولین و بهیادماندنیترینِ این تغییرات این بود که وقایع ساعت صفر سبب تغییر خاستگاه بتمن شد، و این بار قاتل والدین بروس دیگر «جو چیل» نبود. در حقیقت، قاتل آنها اصلاً دستگیر نشد. این تغییر به بتمن برای جستجو و تلاشش به عنوان یک جُرمستیز انگیزهی بیشتری داد، که تحول عظیمی در خاستگاه این کاراکتر محسوب میشد و تا به امروز نیز هواداران قدیمیتر را تحت تاثیر قرار میدهد.
از آن موقع، دیسی مردد بوده که نام قاتل وینها را فاش کند یا نه، تا اینکه در دوران The New 52 مشخص شد که قاتل همان جو چیل بوده، و بروسِ ۱۸ ساله او را پس از جستجوی فراوان پیدا میکند تا انتقام خود را از او بگیرد، اما در نهایت او را زنده میگذارد.
دومین تغییر اساسی که از دل ساعت صفر بیرون آمد هم از بین رفتن شناختی بود که شهر گاتهام و دنیای دیسی نسبت به بتمن داشتند. تا قبل از آن، بتمن در جهان دیسی یک شخص و ماهیت شناختهشده بود، و حتی از اعضای افتخاری ادارهی پلیس گاتهام بهشمار میرفت. بعد از ساعت صفر، اوضاع دگرگون شد و تمام دنیا بتمن را یک افسانهی محلی میپنداشتند و همین آتشِ رابطهی بتمن با سازمانهای دولتی را شعلهورتر ساخت و خصومت بین آنها بیشتر شد.
مرگ رابینها
در جهان اصلی دیسی پنج شخص متفاوت بودهاند که شنل «رابین»، دستیار بتمن را به تن کردند. و خب، طبیعتاً آن رابینها به عنوان مامورین جوانترِ یک جرمستیز زبده و کارکشته به کرات در معرض خطر قرار میگرفتند تا بتمن سر برسد و این قهرمان درمانده را از بند رهایی ببخشد. اما بتمن هر چهقدر هم که خوب باشد، نمیتواند دائماً همهچیز را ختم به خیر کند.
طی آرک داستانی مرگی در خانواده (A Death In The Family) در سال ۱۹۸۸، دومین رابین، یعنی «جیسون تاد»، بهدست جوکر به شکل وحشیانهای به قتل رسید. در سال ۲۰۰۴، رابین مونث یا همان «استفانی براون» طی داستان بتمن: بازیهای جنگی (Batman: War Games) عنوان رابین را از دست داد و بهدست «بلک مسک» کشته شد. اما آخرین، و احتمالاً مهمترین مورد مرگ «دیمین وین» بود، پسر خود بتمن، در شمارهی ۸ از سری کمیک Batman Incorporated. درست است که دیسی دیمین را از مرگ بازگردانده، اما مرگ او هنوز آثار مخربی بر بتمن میگذارد.
در هر یک از موارد ذکر شده، بتمن آن رابین را به عنوان عضوی از خانوادهی خود پذیرفته، و با در نظر گرفتن اینکه خودش هم در سنین پایین والدینش را از دست داد، مرگ این رابینها در حالی که تحت نظارت او بودهاند بسیار برایش محسوستر است، خصوصاً به نسبت اتفاق افتادن همین حادثه در یک شرایط عادی. معرفی رابین طراوت و شادابی بیشتری به حماسهی بتمن بخشید، پس تصور اینکه چنین چیزی را از او بگیریم ممکن است در نهایت باعث تاریکتر شدنش نسبت به زمانی شود که هیچ رابینی شانهبهشانهی خود نداشت.
سقوط شوالیه
اوایل دههی ۹۰ عصر تغییرات عظیم در صنعت کمیک بود؛ طرفداران شاهد جنبش طراحان درجه یک مارول برای تاسیس یک کمپانی جدید بودند، و همینطور مرگ بزرگترین قهرمان کمیکبوک، یعنی سوپرمن. بعد از آنها، نوبتی هم که باشد نوبت درهمشکستن بتمن است.
البته داستانی پیرامون ایدهی مرگ ظاهری بتمن تا سالها پس از این قضایا نوشته نشد، اما در داستان سقوط شوالیه (Knightfall) شرور جدیدی به نام «بِین»، طوری کمر بتمن را میشکند که میتواند پایان کار بروس وین به عنوان شوالیهی تاریکی را رقم بزند، و این موضوع به چند صورت کاراکتر را دستخوش تغییر میکند، در این حین که بروس به ناچار به عنوان بتمن شنل خود را واگذار کرده و به مانند یک تماشاگر دیگران را در حالی که به جای او در میدان نبرد میجنگند، تماشا میکند.
تمام اینها در سال ۱۹۹۳ با معرفی یک شرور شروع شد. شروری بهنام بین که از یک مادهی توانافزا استفاده میکرد و در پی شکار خفاش بود. و بروس نیز که خود از فرط خستگی بر اثر کارِ بسیار در آستانهی یک بحران روحی قرار داشت، توسط بین به دام افتاد و در بتکیو از کمر به پایین فلج شد. در این حین که شخصیت بین در دنیای تبهکاران گاتهام هر کاری که میخواهد میکند، بروس پس از جستجو یک قهرمان نسبتاً ناشناخته به نام «عزرائیل» را انتخاب میکند تا جای او را به عنوان بتمن بگیرد. و این کار در حالی صورت میگیرد که «تیم دریک» با او به بحث و جدل میپردازد و پیشنهادش این است که «دیک گریسون» شنل را بر تن کند. عزرائیل شنل و نقاب بتمن را میپذیرد، اما در نهایت موفق نمیشود انتظارات بروس وین را برآورده کند و آن میراثی که در ذهن داشته را به حقیقت تبدیل نماید.
پس از گذشت ماهها، بالاخره بروس وین بعد از طی کردن یک فرآیند توانبخشیِ طاقت فرسا بازمیگردد تا با بتمن جدید مقابله کند و شنل خود را پس بگیرد. اگرچه برخی به این سیر داستانیِ یکساله خرده گرفتند و به نظرشان زیاد از حد به آن بها داده میشود، اما درست مثل زیرساختهای عمارت وین، تجدید و یادآوری عناصر بنیادین این داستان تبدیل شده به یکی از پایههای داستانهای حال حاضر بتمن؛ اگر بهطور فیزیکی اشارهای به آن نشود، قطعاً از لحاظ موضوعی و احساسی میشود. برای مثال در سال ۲۰۱۵ تاریخ تکرار میشود، وقتی که بروس وین، پس از یک نبرد تاریخی و بینظیر در برابر جوکر، مدتی را در تنهایی سپری میکند و کمیسر جیم گوردون در قالب بتمن به ایفای نقش میپردازد. و همینطور کاراکتر بین که طی این داستان خلق شد نقش بسیار مهمی در ران ۸۵ شمارهایِ تام کینگ داشت.
فرانک میلر برمیخیزد
برای اغلب کاراکترها، خالقین آنها هستند که بزرگترین سهم را در شکلگیری تاریخچهشان دارند. و هرچند که نمیتوان سهم باب کین و بیل فینگر را در حماسهی بتمن نادیده گرفت و از آن کاست، اما بسیاری بر این باورند که آثار «فرانک میلر» در دههی ۸۰ طرز تفکرات نسبت به بتمن را از ریشه و اساس تغییر دادند و ارتقاء بخشیدند؛ و این تغییر را تا به امروز نیز میتوان مشاهده کرد.
فرانک میلر، نویسنده و طراح، در سال ۱۹۸۶ کار خود با بتمن را با کمیک بتمن: شوالیهی تاریکی بازمیگردد (Batman: The Dark Knight Returns) شروع کرد و حدود دو سال بعد با آرک داستانی بتمن: سال اول (Batman: Year One) آن را ادامه داد. او تمام ایدهها و آثار خالقین قبل از خودش را جمع کرد و جوهرهی بتمن را از دل آن بیرون کشید. در اولین مورد ذکر شده، میلر بتمن را به ۳۰ سال بعد میبرد، آیندهای که در آن بروس وین در حال پیر شدن است. در این کمیک میلر چیزهایی را مورد تاکید قرار میدهد که بتمن را تبدیل به یکی از کاراکترهای بنیادین کمیکبوکها و داستانهای ژانر علمی-تخیلی میکند.
در همان زمان، دنیس اونیل که حالا ویراستار جدید بتمن شده بود، به سراغ میلر رفت و به او پیشنهاد داد تا در دنیای اصلی دیسی نیز دورهی جدیدی را برای بتمن رقم بزند؛ آن هم با بازتعریف سرگذشت بتمن در آرک داستانی سال اول یا همان Year One. این دو اثرِ فرانک میلر برای بسیاری از اقتباسهای این کاراکتر در فیلم و تلویزیون حکم کتاب مقدس را داشتهاند. «کریستوفر نولان» دقیقاً این دو کمیک را به عنوان منبع الهام برای سهگانهی بتمن خود نام برد، و سلسلهی فعلی بازیهای موفق آرکام نیز شدیداً مدیون آثاری هستند که میلر در دههی ۸۰ ارائه کرد. و فیلم «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» اثر «زک اسنایدر» هم تعدادی از عناصرِ بهخصوص تاریخچهی میلر را به مخاطبان منتقل کرد.
گسترش خفاشی
طی چندین سال اخیر، یکسری تغییرات قابل توجه در زندگی بتمن صورت گرفته، هرچند برای مشاهدهی آثار بلندمدت آنها اندکی زود است. اخیراً او ثروت میلیاردیاش را به عنوان بخشی از داستان و پیامد رویداد Joker War از دست داده است و دیگر نمیتواند با اتکا به حساب بانکی نامتناهی خود تکنولوژیهای مخصوص برای مبارزه با جنایت و تجهیزات بیپایان برای بتموبیل تهیه کند.
از طرفی، بتمنِ «توماس وین» (از دنیای فلشپوینت، که در آن بهجای توماس و مارتا وین، بروس در کوچهی خلاف کشته شد و پدرش تبدیل به بتمن شد) اخیراً در کتابهای مرتبط با رویدادهای دیسی نظیر Infinite Frontier حضور بیشتری داشته تا عناوین بتمن. به محض اینکه پدر حقیقی بروس پا به صحنه میگذارد، بتمن پدرخواندهاش را از دست میدهد.
آلفرد که در ۱۰ یا ۱۵ سال اخیر نقش کلیدی و مهمش در تاریخچهی بتمن بر همگان روشن گردید، در سال ۲۰۱۹ طی آرک داستانی City of Bane کشته شد (داستانی که بتمنِ توماس وین هم در آن حضور داشت)، اما با این حال، پایان رویداد Dark Nights: Death Metal دست نویسندگان را برای بازگرداندنِ هرچهزودتر او باز گذاشته است.
رابطهی عاشقانهی بتمن و کتومن که تقریباً با بههمخوردن ازدواج آنان به پایان رسید، تأثیر عمیقی بر بروس گذاشت، اما در حال حاضر این سیر داستانی بیشتر در عنوان Batman/Catwoman به قلم «تام کینگ» پیش برده میشود که در یک دنیای موازی اتفاق میافتد.
اما با این وجود، از دست دادن آلفرد و «سلینا» از عوامل بسزایی بودند که سبب شدند بروس یک بتفمیلی گسترده با تعداد اعضایی که پیشتر نظیرش دیده نشده بود را با آغوش باز بپذیرد. اخیراً «هارلی کوئین» توسط بتفمیلی پذیرفته شد، اینطور بهنظر میرسد که بروس و «جیسون تاد» میخواهند رابطهی بینشان که اغلب اوقات بسیار آشفته بوده را بهبود ببخشند و کاراکترهای جدیدی همچون «سیگنال» و «گوستمیکر» نیز اضافه شدهاند. و تازه، به تمام اینها بتمن جدید دنیای دیسی را نیز اضافه کنید. تمام این کاراکترها به نوعی در بزرگترین تحول بتمن طی چند سال اخیر دست داشتهاند، که تقریباً میتوان گفت یک تغییر فوقالعاده عظیم بوده است.
تا به امروز نزدیک به چند دهه میشود که بتمن محبوبترین کاراکتر پرچمدار دیسی بهشمار میرود، و اکنون نیز عناوینی که بتمن و یا کاراکترهای مکمل خانوادهی او در آنها حضور دارند برجستهترین کمیکهای دیسی را تشکیل میدهند. مطمئن باشید آثار این تغییرات بزرگ به این زودیها فروکش نخواهد کرد.