«شزم» یا همان «کاپیتان مارول»، سلطان بیرقیبِ کمیکهای ابرقهرمانی در عصر طلایی بود که به لطف نبوغ نویسندگی و طراحیهای بینظیرش، توانسته بود بیشترین محبوبیت را نزد هواداران کمیکبوک که در آن زمان اکثریت آنها کودکان بودند، بهدست آورد. این شخصیت منحصربهفرد، در سال ۱۹۳۹، توسط «بیل پارکر» و «سی. سی. بک» خلق شد و به مقام مهمترین ابرقهرمان انتشارات فاست (Fawcett Comics) ارتقا پیدا کرد. رفتهرفته بر گستردگی دنیا و شخصیتهای فرعی کاپیتان مارول افزوده شد و موفقیتهای بیحد و اندازهاش کار را به جایی رساند که چندین سریِ فرعی (Spin-Off) از دل داستانهای آن بیرون آمد. با اینحال، کاهش محبوبیت کمیکهای ابرقهرمانی در دههی پنجاه از یک سو، و جدال و دعوای حقوقی انتشارات فاست با دی سی از سوی دیگر، این ابرقهرمان را از عرش به پایین کشاند و به سلطنت چندسالهی او پایان داد. در کمال تعجب، انتشارات دی سی که کاپیتان مارول را تقلیدی از قهرمان شمارهی یک خود، یعنی «سوپرمن»، میدانست، چندین دهه بعد، حق استفاده از این شخصیت را خریداری و آن را وارد دنیای داستانیاش کرد. از آن پس، نویسندگان دی سی همواره در تلاش بودند تا با بازتعریفِ خاستگاه و شخصیت او، این ابرقهرمان کلاسیک را برای نسل جدیدی از طرفداران کمیک، جذاب جلوه دهند. آنها موفقیتهایی را نیز در این زمینه کسب کردند، اما این پادشاهِ عصر طلایی، هیچگاه نتوانست به دوران اوج خود برگردد. در این مقاله، به بهترین و مهمترین داستانهای تاریخ شزم نگاهی میاندازیم.
- توجه: اگر قصد خواندن کمیکهای معرفیشده در این مقاله را دارید، ممکن است که با مطالعهی برخی بخشها، قسمتی از داستان برای شما اسپویل شود.
مورد قابل ذکر اول | Whiz Comics #2, 1940
شزم (جادوگر): من در تمام طول عمرم با ظلم و بیعدالتی مبارزه کردم. ولی الان پیر شدم. زندگیِ من داره به پایان میرسه. فقط با صدا زدن اسمم، به جانشینِ من و قویترین و مقتدرترین انسان روی زمین تبدیل خواهی شد.
کاپیتان مارول!
اهمیتِ کمیکی که اوریجین یا خاستگاه یک ابرقهرمان را تعریف میکند، بر طرفداران کمیکبوک پوشیده نیست. شکی نمیباشد که بهترین ابرقهرمانهای دنیای کمیک، از بهترین اوریجینها نیز برخوردارند. پس میتوان به راحتی حدس زد که محبوبترین ابرقهرمان دوران طلایی نیز، از این قاعده مستثنی نباشد. شمارهی دوم از مجموعهی Whiz Comics مهمترین کمیک تاریخ شزم است که خاستگاه او نخستین بار در این شماره شرح داده میشود. داستانی که تجلی رویاها و آرزوهای کودکانه میباشد و نوآوریِ بیحد و مرزش، آن را به یکی از بهترین اوریجینهای تاریخ کمیکبوک تبدیل کرده است.
بیلی بتسون، یک کودک یتیم ده ساله است که ارث بهجا مانده از والدینش، توسط عمویش چپاول شده بود و او ناچار است در خیابانها بخوابد. زمانی که بیلی درحال روزنامهفروشی بود، مرد مرموزی او را سوار مترو کرده و در یک ایستگاه زیرزمینیِ ناشناخته پیاده میکند. در آنجا با جادوگری به اسم شزم آشنا میشود که بیلی را به دلیل روح پاکش، به جانشینی خود انتخاب میکند تا به مبارزه با ظلم و ستم بپردازد. بیلی تنها با صدا زدن اسم جادوگر (Shazam)، به قدرتهای فراانسانی دست پیدا کرده و به ابرقهرمانی به اسم کاپیتان مارول تبدیل میشود (عکس). البته لازم به ذکر است که کاپیتان مارول و بیلی بتسون، دو هویت جدا از هم بودند و این تفکیک شخصیتی تا دههها بعد، در داستانهای شزم وجود داشت. کاپیتان مارول در نخستین ماجراجوییاش ، نقشهی یک دانشمند دیوانه به اسم «دکتر سیوانا» که سیستم رادیویی کشور را مختل کرده بود، خنثی میکند و در پایانِ داستان نیز موفق میشود شغلی به عنوان مجریِ رادیو برای خود دست و پا کند.
همچنین بد نیست بدانید که SHAZAM یک سرواژه بوده (صورت کوتاه شدهی یک عبارت) و از کنار هم قرار گرفتن حرف اول اسامی خدایان باستان به وجود آمده است و بیلی بستون با گفتن این سرواژه به قدرتهای این خدایان دست پیدا میکند.
- S | Solomon یا سلیمان که به داشتن خرد فراانسانی معروف بود.
- H | Hercules یا هرکول که به داشتن قدرت فراانسانی معروف بود.
- A | Atlas یا اطلس که به داشتن استقامت فراانسانی معروف بود.
- Z | Zeus یا زئوس که به عنوان ایزد آذرخش شناخته میشد.
- A | Achilles یا آشیل که به داشتن شجاعت بالا شناخته میشد.
- M | Mercury یا مرکوری که به داشتن سرعت زیاد شناخته میشد.
مورد قابل ذکر دوم | Marvel Family Comics #1, 1945
شزم (جادوگر): متاسفانه من بلک آدام رو خلق کردم و در ابتدا اون رو «آدامِ مقتدر» صدا میزدم. ولی زمانی که به یک شرور تبدیل شد، اسمش رو به بلک آدام (آدامِ سیاه) تغییر دادم.
انتشارات فاست که موفقیت زیادی از خلق کاپیتان مارول بهدست آورده بود، رفتهرفته، دنیای این شخصیت محبوب را گسترش داد و ابرقهرمانهای جدیدی به آن اضافه کرد. در نهایت، از گردهمایی این ابرقهرمانها، خانوادهی مارول (Marvel Family) خلق شد و چند سال پس از آن، در سال ۱۹۴۵، اولین کمیکهای اختصاصی آن نیز منتشر شد. در اولین شماره از سری کمیکهای Marvel Family، شخصیت شروری خلق شد که بعدها به یکی از بهترین ضدقهرمانهای تاریخ دی سی تبدیل میشود: «بلک آدام»!
تث آدام (Teth Adam) اولین فردی است که شزم قدرتهایش را به آن اعطا کرده بود تا به یک قهرمان تبدیل شود. تث که در زمان مصر باستان زندگی میکرد، از این قدرتها برای اعمال خبیثانه استفاده میکند و تصمیم میگیرد که بر مصر و همچنین جهان حکومت کند. اما جادوگر جلوی او را میگیرد و به دلیل سوءاستفاده از قدرتهایش، تث آدام را به ستارههای دوردست تبعید میکند.
۵۰۰۰ سال گذشته است و تث آدام بار دیگر به زمین برگشته تا از جادوگر انتقام بگیرد. خانوادهی مارول باید در مقابل کسی بایستند که از خودشان قویتر است، بنابراین زمانی که قدرتهایشان راه به جایی نمیبرند، یکی از اعضای خانواده به اسم عمو مارول (Uncle Marvel)، بلک آدام را فریب داده تا با گفتن کلمهی شزم، قدرتهایش را از دست بدهد. از آنجایی که بلک آدام، چند هزار سال از سنش میگذشت، پس از تبدیل شدن به یک انسان فانی، به سرعت کشته میشود (عکس).
بلک آدام در مقایسه با دو دشمن اصلی شزم، یعنی دکتر سیوانا و «مستر مایند»، از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار نبود؛ اما چه کسی در آن زمان فکرش را میکرد که چندین دهه بعد، با گسترش ایدههای موجود در همین داستان ساده، یکی از بزرگترین ضدقهرمانهای دنیای کمیک خلق شود؟
۱۰ – Captain Marvel Battles the World, Captain Marvel Adventures #148, 1953
سلام دوستان. من زمین هستم. و این داستان منه.
تخریب محیط زیست توسط انسانها، یکی از نگرانکنندهترین مسئلههای دنیای پیشرفته است که هنوز راه چارهای برای آن پیدا نشده است. طمع انسان برای بهرهبرداری بیشتر، حیات ما و سایر جانداران این کرهی خاکی را به مرز نابودی کشانده و سیارهی زمین را بیش از پیش رنجانده است. داستان این کمیک تکقسمتی، که حدود شش دههی پیش خلق شده، به همین موضوع میپردازد، و به قدری زیبا و آموزنده است که میتوان آن را به عنوان یک قصهی شب، برای کودکان تعریف کرد. داستانی که به سادهترین و قابل فهمترین شکل ممکن پیامش را به مخاطب میرساند.
برخلاف آنچه که در عنوان داستان و کاور کمیک مشاهده میکنید، کاپیتان مارول به جنگ با زمین نمیرود، بلکه با تهدیداتی مقابله میکند که توسط سیارهی زمین ایجاد شده است. زمین از آسیبهایی که انسانها بر او وارد کردهاند به خشم آمده است و سعی دارد تا با بلاهای مختلفی چون گرمایش، زلزله و یا ایجاد شکاف در قارهی آمریکا، نسل انسانها را از بین ببرد. کاپیتان مارول نیز مجبور است برای نجات انسانها، با این بلاها مقابله کند؛ بلاهایی که از دلیل وقوع آنها کاملاً بیخبر است. اما بیشک، بهترین بخش این داستان، پایان هوشمندانهی آن و نحوهی توقف زمین است که آن را به یکی از بهترین کمیکهای تاریخ کاپیتان مارول تبدیل میکند.
۹ – The Monster Society of Evil, Captain Marvel Adventures #22-46, 1943-1945
مستر مایند: من مستر مایند هستم. رهبر انجمن بزرگ شرارت.
انجمن بزرگ شرارت، یکی از نخستین و طولانیترین آرکهای تاریخ کمیکبوک محسوب میشود و به همین دلیل، از اهمیت ویژهای برخوردار است. انتشار یک مجموعهی داستانی ۲۵ قسمتی، آن هم در طول مدت دو سال، اتفاقی بود که در عصر طلایی، یک رکورد محسوب میشد. این نکته را هم بگویم که هرکدام از شمارههای سری Captain Marvel Adventures، شامل سه تا چهار داستان بودند و فقط یکی از آنها، داستان انجمن هیولاهای شیطانی را روایت میکرد. اهمیت این آرک فقط به مورد ذکرشده خلاصه نمیشود؛ خلق اولین گروه ابرخبیث تاریخ کمیکبوک و معرفی مستر مایند از جمله اتفاقهای مهمی است که این داستان را پراهمیت جلوه میدهد.
نابغهای به اسم مستر مایند، مجموعهای از دشمنان کاپیتان مارول را دور هم جمع کرده و گروهی را به اسم انجمن بزرگ شرارت (The Monster Society of Evil) تشکیل داده است. کاپیتان مارول که همیشه به صورت تنبهتن با دشمنهایش مواجه میشد، اینبار مجبور است با دستهای از آنها مقابله کند و رهبرشان که یک کرم فضایی کوچک و قدرتمند است را تحویل قانون بدهد.
جالب است بدانید که مستر مایند، در قسمتهای نخستین این آرک، حضور ندارد و فقط صدای آن شنیده میشود. این شرور برای اولینبار، در شمارهی ۲۶، ظاهر میشود و در کمال تعجب پی میبرید که او تنها، یک کرم است. در ضمن، این داستان با وجود اهمیت ویژهای که دارد، احتمالاً دیگر هرگز توسط انتشارات دی سی تجدید چاپ نخواهد شد. دلیل آن هم برمیگردد به نمایش تحقیرآمیز سیاهپوستان آمریکایی، که به وفور در داستانهای عصر طلایی کاپیتان مارول دیده میشد (عکس).
۸ – Shazam!: The New Beginning, 1987
شزم (جادوگر): به خودت نگاه کن، کاپیتان مارول.
کاپیتان مارول: کاپیتان مارول؟ کاپیتان مارول دیگه کیه؟
بدون شک، مهمترین رویداد تاریخ انتشارات دی سی، بحران در زمینهای بینهایت (۱۹۸۵) است که به نابودی جهانهای موازی ختم شد. پس از این رویداد، خاستگاه شخصیتهای دی سی از نو روایت شد و تاریخچهی آنها نیز به دو دورهی Pre-Crisis و Post-Crisis (پیش از بحران و پس از بحران) تقسیم شد. کاپیتان مارول نیز که پیش از این رویداد در زمینی به اسم Earth-S حضور داشت، با نابود شدن جهانهای موازی، وارد دنیای اصلی دی سی شد و با یک خاستگاه جدید، به طرفداران این شخصیت معرفی گشت.
مینیسری چهار قسمتیِ آغازی نو (The New Beginning)، اولین اوریجینِ Post-Crisis یا پس از بحرانِ شخصیت شزم است که توسط زوجِ روی توماس و دن توماس، خلق شد. این دو نویسنده با بهره بردن از کمیکهای عصر طلاییِ کاپیتان مارول، نهتنها خاستگاه بیلی بتسون، بلکه خاستگاه دو تن از بهترین دشمنانش، یعنی دکتر سیوانا و بلک آدام را بهروزرسانی کردند. یقیناً مهمترین دستاورد این کمیک، ایدهی فوقالعادهای بود که شخصیتپردازی کاپیتان مارول را برای همیشه دگرگون کرد: بیلی بتسون پس از تبدیل شدن به کاپیتان مارول، همچنان شخصیت نوجوان خود را حفظ میکرد؛ چیزی که اثری از آن در کمیکهای پیشین نبود و از آن پس، این امکان برای نویسندههای بعدی وجود داشت که از این تضاد ظاهر و باطن، لحظات بامزه خلق کنند. جالب است که شزمِ جادوگر، دورهی پیش از بحران را نیز به خاطر میآورد و به بیلی میگوید که پیشتر نیز خانوادهی مارول یا Marvel Family را خلق کرده است (عکس).
۷ – The Monster Society Of Evil, 2007
بیلی بتسون: باید یه اعترافی بکنم. من باعث شدم که مستر مایند و انجمن هیولاها پاشون به اینجا باز بشه.
اگر شما هم از تغییراتی که دی سی بر روی کاپیتان مارول اعمال کرده، خشنود نیستید و کمیکهای کلاسیک او را ترجیح میدهید، خواندن این مینیسری چهار قسمتی تا حدودی میتواند حس و حال آن دوران را برای شما زنده کند. در این مینیسری، جف اسمیت با نویسندگی و طراحی کودکپسندش، خاستگاه کاپیتان مارول را برای مخاطبین کمسن و سال تعریف کرده و در عین حال سعی دارد تا با وفاداری به کمیکهای عصر طلایی کاپیتان مارول، طرفداران قدیمی را نیز جذب داستان خود کند. نمونهای از این وفاداری را میتوان در هویت مستقل کاپیتان مارول و بیلی بتسون مشاهده کرد. همینطور عنوان این مینیسری نیز، نام یکی از بهترین داستانهای کاپیتان مارول در عصر طلایی است که پیشتر آن را معرفی کرده بودیم: انجمن بزرگ شرارت (۱۹۴۳-۱۹۴۵).
البته این نسخه از انجمن بزرگ شرارت، تنها شباهتی که با نسخهی کلاسیک آن دارد، دکتر مایند، رهبر آن است و اعضای آن را عدهای هیولا تشکیل دادهاند. بیلی بتسون که با باز کردن پای مستر مایند به زمین، مسئول تمام اتفاقات بدِ قصه است، باید جلوی کرمی را بگیرد که قصد دارد نسل بشر را از روی زمین پاک کند. این درحالی است که دکتر سیوانا میخواهد از این آب گلآلود ماهی بگیرد.
مینیسری انجمن بزرگ شرارت، برداشتی امروزی از برخی داستانها و شخصیتهای کلاسیک کاپیتان مارول است که خواندن آن میتواند برای طرفداران قدیمی خوشایند باشد.
۶ – The Trials of Shazam!, 2006-2008
بیلی بتسون (کاپیتان مارول) خطاب به فردی فریمن: سرنوشت تو رو انتخاب کرده. تو میراثدار بعدی قدرت هستی. ولی این نعمتها به تو داده نخواهد شد، بلکه باید اونها رو بهدست بیاری.
بیلی بتسون نوجوانی است که خیلی راحت و فقط با گفتن یک کلمه، به قدرتهای خدایان دست پیدا کرد. شزمِ جادوگر او را تنها به خاطر قلب پاکش پذیرفت و به نمایندهی خودش تبدیل کرد. حال فرض کنید خاستگاه کاپیتان مارول از نو روایت میشود و این بار، او مجبور است برای رسیدن به قدرتِ هرکدام از این خدایان، آزمون سختی را پشت سر بگذارد.
کمیک آزمون شزم (Trial of Shazam)، به همین موضوع میپردازد و به ما نشان میدهد که اینبار قرار نیست قهرمان داستان، به سادگیِ رویایی کودکانه به یک ابرانسان تبدیل شود. البته فریب کاور نخستین شمارهی این کمیک ۱۲ قسمتی را نخورید، چرا که این داستان زیبا، داستانِ بیلی بتسون را روایت نمیکند؛ اینبار دوست دیرینهی او، «فردی فریمن» یا همان «کاپیتان مارول جونیور»، شخصیت اصلی داستان است. فردی فریمن که با مرگ شزمِ جادوگر قدرتهایش را از دست داده، باید برای اثبات شایستگیاش چندین آزمون را پشت سر بگذارد و بدتر از آن اینکه، باید رقیب شرورش، سابینا (Sabina) را نیز شکست بدهد.
آزمون شزم، بار دیگر این سوال را مطرح میکند که چه چیزی یک انسان معمولی را به قهرمان تبدیل میکند؟ قدرتهای فرانسانی؟ یا بزرگی روح و از خودگذشتگی؟
۵ – Superman/Shazam: First Thunder, 2005-2006
سوپرمن خطاب به شزم (جادوگر): این درست نیست. هیچ پسربچهای نباید بار مسئولیت دنیا رو روی دوشش احساس بکنه. این سرنوشتیه که آدم بزرگها انتخاب کردن. اون فقط یه پسربچهست.
شزم: اون یه پسر بچهست… ولی پسر بچهای که میتونه… یه راهنما داشته باشه.
با آنکه این مینیسریِ چهار قسمتی، اولین رویارویی سوپرمن و کاپیتان مارول نیست، ولی از لحاظ زیبایی و قدرت داستان، از همهی کمیکهای پیشین بهتر است. «اولین صاعقه»، داستانی است که نخستین تیمآپ بین این دو شخصیت انتشارات دی سی و فاست را بازتعریف میکند و ما را با محدودیتهای فیزیکی و تفاوت فلسفهی آنها آشنا میسازد.
بخشی از داستان مربوط به اتحاد سوپرمن و کاپیتان مارول است که باید با کمک یکدیگر، ساباک و اکلیپسو را شکست دهند. این بخش، محدودیتهای فیزیکی این دو ابرقهرمان را به ما نشان میدهد و ثابت میکند که قدرتهای سوپرمن و کاپیتان مارول بسیار با هم تفاوت دارند؛ موضوعی که دستمایهی شکایت دی سی از فاست شده بود.
و بخش مهمتر داستان، به معاملهی میان لکس لوثر و دکتر سیوانا میپردازد که منجر به کشف هویت مخفی کاپیتان مارول و کشته شدن بهترین دوست بیلی بتسون میشود. این اتفاق تاثیر روانی عمیقی بر بیلی بتسون گذاشته و او را دچار فروپاشی عصبی میکند. در واقع خالقین این داستان به خوبی نشان میدهند که کاپیتان مارولِ نوجوان، تا چه اندازه از لحاظ روحی، نسبت به سوپرمنِ بالغ، آسیبپذیرتر است. به همین دلیل، سوپرمن پس از آگاهی از هویت واقعی کاپیتان مارول، تصمیم میگیرد تا نقش یک پدر و مرشد را برای او بازی کند و در پایان، کاری را انجام میدهد که از انسانترین ابرقهرمان دنیای دی سی انتظار میرفت.
۴ – Power of Hope, 2000
شزمِ جادوگر: تو به اونها امید دادی. امید یک نیروی مثبت و قدرتمنده.
ترسم از این بود که یک پسر جوون و عزیز داشت این نیرو رو از دست میداد.
هنوز نفهمیدی منظورم کی هست؟
محال است که کسی تصویرسازیهای «الکس راس» افسانهای را ببیند و محسور زیباییشان نشود. این طراحِ (نقاش) بزرگ تاریخ کمیک، به همراه پائول دینی، اثری را برای کاپیتان مارول خلق کردند که نظیرش هرگز در تاریخ کمیکهای این شخصیت پیدا نشده است. این دو خالق، به بهترین شکل ممکن نشان میدهند که شزمِ جادوگر، چه بار سنگینی را بر دوش یک نوجوان یتیم گذاشته و بیلی بتسون، چه مشکلاتی را به خاطر تبدیل شدن به کاپیتان مارول تحمل میکند. بنابراین اگر به دنبال داستانی واقعگرایانه از شخصیت شزم هستید، حتماً این کمیک را بخوانید.
بیلی بتسون نامهای را از یک بیمارستان کودکان دریافت میکند که در آن از کاپیتان مارول خواسته شده بود تا برای امید دادن به بچههای بیمار به آنجا برود. بیلی که خود به دلیل فعالیتهای ابرقهرمانی و نداشتن اوقات فراغت، ناامید شده بود، ابتدا نزد جادوگر شزم میرود تا با او صحبت کند. شزم به او میگوید که کاپیتان مارول باید همیشه قوی باشد، چرا که دیگران، به ویژه کودکان از او تاثیر میگیرند و ناامیدی او میتواند اثر مخربی بر روحیهی کودکان داشته باشد. سپس به او اخطار میدهد که در آیندهای نزدیک، یک کودک منحصر به فرد، به یأس دچار میشود و برای زنده کردن امید در قلبش، به تو نگاه خواهد کرد. صحبتهای جادوگر، کاپیتان مارول را ترغیب میکند که به آن بیمارستان کودکان برود و در آنجا سعی مینماید تا با کارهای مختلف، شادی و امید را به دل کودکانِ بیمار برگرداند. دیدار او از این بیمارستان، روحیهی خودش را نیز بهبود میبخشد و مهمتر از همه اینکه، به هویت کودک ویژهای که جادوگر پیشتر به آن اشاره کرده بود، پی میبرد.
۳ – The Multiversity: Thunderworld Adventures, 2013
دکتر سیوانا: کی فکرش رو میکرد که یک کمیکبوک بیارزش، الهامبخش بزرگترین و بینقصترین نقشهی من بشه؟
بعید است که اسم گرنت موریسون روی جلد یک کمیکبوک دیده شود و از دل آن یک داستان زیبا بیرون نیاید. به ویژه زمانی که پای جهانهای موازی هم در میان باشد، چرا که که موریسون در نوشتن اینگونه داستانها بسیار خبره است. حال این استعدادِ شگرف او را با دانش بسیار بالایش از کمیکهای قدیمی ترکیب کنید. نتیجهی این مسئله، داستان تک قسمتی Thunderworld Adventures میباشد. این نویسندهی بزرگ، در یکی از قسمتهای رویداد The Multiversity، داستان کوتاهی را روایت میکند که رگههای کمیکهای کلاسیک کاملاً در آن مشهود میباشد. این درحالی است که این کمیک، شباهت زیادی نیز با انیمیشنهای علمی تخیلی مدرن دارد. بسیار شگفتآور است که چنین چیدمان و ترکیب ناهمگونی، به خلق یکی از بهترین داستانهای تاریخ کاپیتان مارول منتهی شده است.
دکتر سیوانا قصد دارد تا با ساختن و اضافه کردن یک روز جدید به ایام هفته (روزی که به آن Sivanaday میگوید) برای همیشه از شر دشمن دیرینهاش خلاص شود. او برای ساختن همچین روزی به یک کریستال کمیاب به اسم Suspendium نیاز دارد و برای اینکه به مقدار کافی از این کریستال دست پیدا کند، از سایر نسخههای دکتر سیوانا در جهانهای موازی کمک میگیرد. سیوانا همچنین توانسته بود با خلق یک صخرهی ابدیتِ مصنوعی، هم شزمِ جادوگر را زندانی کند و هم قدرتهای جادویی او را برای خودش و بچههایش، شبیهسازی نماید.
در عین حال، بیلی بستون نیز با یک نسخهی آینده از خودش مواجه میشود که به او در مورد این روزِ ساختگی (Sivanaday) و مرگبار هشدار میدهد. او و دوستانش هم باید شهر را از دست بچههای سیوانا و انجمن بزرگ شرارت نجات دهند و هم نقشهی دکتر سیوانا را متوقف کنند. طی این داستان گرنت موریسون به زیبایی اثبات میکند که برای بهروزرسانی یک شخصیت قدیمی که عدهای او را تاریخگذشته خطاب میکنند، نیازی به اعمال تغییرات بنیادین نیست؛ کافیست او و دنیایش را به خوبی درک کرده و سپس با اصلاحاتی کوچک، آنها را با زمانه تطبیق بدهیم.
۲ – The Power of Shazam!, 1994
کاپیتان مارول: پدر و مادرم من رو ترک کردن!
شزم (جادوگر): اونها رو از تو گرفتند… به قتل رسوندند!
اونها تو رو ترک نکردند.
از زمان سریِ شکستخورده و ضعیف (Shazam Vol.1 (1973-1978، انتشارات دی سی همواره در تلاش بوده تا بلکه بتواند نسل جدیدی از هواداران کمیکبوک را جذب این شخصیتِ عصر طلایی کند، اما متاسفانه در همهی این تلاشها چیزی جز ناکامی عایدش نشده بود. حتی مینیسری Shazam!: The New Beginning نیز، به دلایل مختلف نتوانسته بود کاپیتان مارول را صاحب یک مجموعهکمیک اختصاصیِ جدید کند. سرانجام بعد از حدود دو دهه بنبست، «جری اوردوی» توانست با نویسندگی خوب و طراحی بینظیرش، روح تازهای به داستانهای از رمق افتادهی کاپیتان مارول بدمد. اوردوی، خلاقیت و نبوغ خود را با ایدههای قدیمی ترکیب کرد و توانست در قالب یک رمان گرافیکی به اسم قدرت شزم (The Power of Shazam)، اوریجین کاپیتان مارول را ارتقا دهد. اوریجینی که به دلیل موفقیتش، کاپیتان مارول را بار دیگر صاحب یک سری اختصاصی، با اسمی مشابه (The Power of Shazam) کرد که از سال ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹ به صورت ماهانه چاپ میشد.
خاستگاه متفاوتِ بلک آدام، مهمترین تغییری است که در این رمان گرافیکی مشاهده میشود. اینبار، او یک باستانشناس به اسم «تئو آدام» است که به همراه پدر و مادر بیلی بتسون، از طرف دکتر سیوانا مامور شدهاند تا برای یک سفر اکتشافی به مصر بروند. اما در معبد فرعون، تحت تاثیر یک گردنبند باستانی قرار میگیرد و برای تصاحب آن جواهر، پدر و مادر بیلی بتسون را میکشد و دخترشان، «مری» را نیز به جایی نامعلوم میبرد.
جری اوردوی قصد داشت که با شخصی کردن خصومت میان بلک آدام و کاپیتان مارول، بر جذابیت تقابل این دو دشمن دیرینه بیافزاید. اما خصومت شخصی، دلیلی بر ارتقا یک شخصیت و خارج کردن آن از یک ابرشرور تکبعدی نیست. این عاملی است که داستان فوق را از تصاحب رتبهی یک بازمیدارد. با اینحال، رمان گرافیکی The Power of Shazam انگیزهی قابل قبولی را برای نفرتِ دکتر سیوانا از شزم و بلک آدام ارائه میدهد و در این بخش موفق عمل میکند.
The Power of Shazam کمیکی است که عدهی بسیاری او را بهترین داستان تاریخ شزم میدانند. اما وقتی پای انطباق با زمانه، ارتقای شخصیتپردازی و گسترش دنیای یک ابرقهرمان به میان میآید، رتبهی نخست متعلق به داستانی دیگر است.
۱ – Shazam! The New 52, 2011-2013
بیلی بتسون خطاب به جادوگر: خب، من فقط پونزده سالمه و همین الانش هم میدونم که آدمِ کاملاً خوب و خالص وجود نداره.
پس از ریبوت دنیای دی سی در سال ۲۰۱۱ و خلق جهان The New 52، اینبار نوبت به جف جانز و گری فرانک رسید تا سرگذشت کاپیتان مارول یا همان شزم را از نو روایت کنند. جف جانز نویسندهای میباشد که در خلق شخصیتهای جدید موفقیت چندانی کسب نکرده است، اما مهارت او در بهبود شخصیتپردازی و خاستگاه شخصیتهای انتشارات دی سی بینظیر است. طی دوران The New 52، جف جانز در عین وفاداری به عناصر مهم داستانهای قدیمی شزم، با بازتعریف دنیای جادوگری و برخی شرورهای کلاسیک کاپیتان مارول مثل دکتر سیوانا و بلک آدام، نقش مهمی را در پیشرفت جهان این شخصیت ایفا کرد. او همچنین نسخهی جدیدی از خانوادهی مارول معرفی میکند که از نسخهی پیشین به مراتب جذابتر است.
این داستان علیرغم سادگی خود، دو دستاورد مهم را برای انتشارات دی سی به ارمغان آورد. اول اینکه پس از سالها ناکامی در بهروزرسانی این شخصیت، اینبار نسخهای تحویل طرفداران داده شد که برای مخاطب امروزی جذاب بود؛ این بهروزرسانی شامل لباس یا کاستوم شزم نیز میشد. دوم اینکه این سری، تنها داستانِ شزم در انتشارات دی سی است که بالاخره موفق شد این ابرقهرمان خریداری شده از انتشارات فاست (Fawcett Comics) را بهطور محسوس وارد دنیای دی سی کند، یا به عبارت دیگر آن را بومیسازی نماید. به لطف این کمیک، اکنون شزم و دنیایش بخشی جداناپذیر از جهان دی سی هستند.