بتمن و روانشناسی | قسمت دوم: جوکر

سارقی به اسم «ردهود» برای فرار از دست «بتمن» به درون یک مخزن مواد شیمیایی می‌پرد. مواد شیمیایی، رنگ موهایش را به سبز، رنگ پوستش را به سفیدِ گچی و رنگ لب‌هایش را به سرخِ خونی تغییر می‌دهند. او به «جوکر» تبدیل می‌شود. این تمام اطلاعاتی است که ما درباره‌ی خاستگاه جوکر داریم؛ اطلاعاتی که شاید بیشتر از حد نیازمان باشد، چون گذشته‌ی او چندان اهمیتی ندارد. از آنجا که جوکر یک دروغگوی بزرگ است، هیچکدام از داستان‌های دیگری که او درباره‌ی گذشته‌اش تعریف کرده است، مورد اعتماد نیستند. در دومین قسمت از مقالات بتمن و روانشناسی، مقداری به درون شخصیت جوکر نفوذ می‌کنیم و سعی خواهیم کرد تا بیشتر با افکار و خواسته‌های او آشنا شویم.

جوکر در رمان گرافیکی تحسین شده‌ی «بتمن: جوک کشنده» می‌گوید:

دقیقاً یادم نمیاد که گذشته‌ام چی بوده. گاهی یه جور و گاهی هم جور دیگه اون رو به یاد میارم. اگر قراره گذشته‌ای داشته باشم، ترجیح می‌دم که چندین گزینه پیش روم باشه.

«جری رابینسون»، یکی از خالقین جوکر، معتقد است:

تا حالا چندین داستان درباره‌ی اینکه اون چطور به جوکر تبدیل شد، روایت شده. گذشته‌ی اون چندان مهم نیست. چیزی که اهمیت داره، وضعیت فعلی اونه. من هیچ‌وقت قصد نداشتم که برای مشخصات ظاهری جوکر دلیلی بیارم. من و بیل [فینگر] در این‌باره با هم گفت‌و‌گو کردیم و من هرگز نخواستم که تصمیم خودم رو عوض کنم. من و بیل به این نتیجه رسیدیم که این کار از میزان اسرارآمیز بودن جوکر که از ویژگی‌های مهم و ریشه‌ای شخصیتشه، کم می‌کنه.

تشخیص بیماری جوکر امری به غایت دشوار است. به‌غیر از وجه روان‌آزاری و جامعه‌گریزی آشکار او، سایر ویژگی‌های رفتاری‌اش با هیچ نوع بیماری روانی‌ای همخوانی ندارد. او تهی از وجدان، تهی از همدلی و تهی از هرگونه دغدغه‌ی شخصی نسبت به مسئله‌ی خیر و شر هست. با آگاهی از برخی علائم «اختلال شخصیت ضد اجتماعی» مثل خودمحوری، نداشتن احساس گناه، ناساگاری با اجتماع  و… می‌توان به شناخت بیشتری از جوکر رسید، اما این نیز کافی نیست و ما را قادر نمی‌سازد تا تفاوت او با سایر شرورها را به درستی تفسیر کنیم. جوکر فراتر از این‌گونه تعریف‌ها است. ما نمی‌دانیم که در ذهن او چه می‌گذرد و به خاطر اهداف داستان‌سرایی، بهتر است که چیزی ندانیم. اگر بفهمیم که او به یک بیماری روانی خاص مبتلاست، ممکن است حس همدردی‌مان برانگیخته شود.

شخصیت جوکر از نگاه موریسون | دلقک هویت پریش

بر خلاف من و شما، به نظر می‌رسه که جوکر هیچ کنترلی بر اطلاعات حسی‌ای که از دنیای بیرون دریافت می‌کنه نداره. تنها راه برای غلبه بر رگبارِ اطلاعات آشفته‌ای که به سمتش سرازیر می‌شه اینه که خودش رو به این جریان بسپاره. برای همینه که گاهی یه دلقک بدجنسه و گاهی هم یه روانی آدمکش. اون شخصیت تعریف شده‌ای نداره. اون هر روز شخصیت جدیدی از خودش می‌سازه. از نظر جوکر، دنیا یه نمایش احمقانه‌ست و خودش هم گرداننده‌ی این نمایش مضحکه.
_ دکتر روث آدامز در رمان گرافیکی «تیمارستان آرکام: بنایی خطرناک بر روی زمینی خطرناک»

جوکر در طول تاریخ حضورش در دنیای کمیک، شخصیت ثابتی نداشته است. می‌توان تاریخ جوکر را به چهار مرحله‌ی مختلف تقسیم کرد:

  1. سال‌های ابتدایی عصر طلایی: جوکر در دو سال نخست حضورش (۱۹۴۰-۱۹۴۲) یک آدمکش و تبهکار عاقل بود. افزایش نگرانی عموم نسبت به میزان خشونت موجود در کمیک‌بوک‌ها، به زنگ خطری برای سران انتشارات دی سی تبدیل شد تا به قتل‌های لگام گسیخته‌ی جوکر پایان دهند. جوکر در سال ۱۹۴۲ و میان داستان The Joker Walks the Last Mile به خاطر اعمال گذشته‌اش با صندلی الکتریکی اعدام می‌شود؛ البته بلافاصله پس از مرگ، توسط نوچه‌هایش احیا می‌گردد. جوکر که دیگر تبرئه شده بود، پس از چندی، دست به سرقت می‌زند و دوباره دستگیر می‌شود. در واقع شخصیت او تلطیف شده و از یک آدمکشِ بی‌رحم به یک سارق تبدیل می‌شود.
  2. سال‌های بعدی عصر طلایی و عصر نقره‌ای (۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰): برای بیش از سه دهه، دامنه‌ی فعالیت جوکر به یک سری جنایات احمقانه و مضحک محدود می‌شود. این بار با یک شیاد و خلافکار لوده طرف هستیم که به جای «کشتن»، به کارهای عجیب غریب و ابزارهای مسخره روی آورده است. علی‌رغم تمام دلقک‌بازی‌هایش، نویسنده‌ها او را در قالب یک خلافکار عاقل به تصویر کشیدند. جوکر حتی در کمیک Batman #74 برای مدت کوتاهی خودش را به دیوانگی می‌زند تا او را به زندان ایالتی نفرستند.
  3. عصر برنزی (۱۹۷۰ تا ۱۹۸۴): پس از چهار سال غیبت در عناوین مختلف بتمن، جوکر در کمیک «انتقام پنج‌گانه‌ی جوکر» که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد، به یک دیوانه‌ی آدمکش تبدیل می‌شود که این‌بار به جای زندان، از تیمارستان گریخته است. این نسخه از جوکر که دیوانه‌ترین نسخه‌ی او تا به آن زمان به‌شمار می‌رفت، بار دیگر دست به قتل و کشتار می‌زند. او همچنین با نسخه‌ای از بتمن مواجه می‌شود که تاریک‌ترین نسخه‌ی او از زمان خلقتش به حساب می‌آمد.
  4. عصر مدرن (۱۹۸۵ تا به امروز): جوکر که چندین دهه به قهرمان‌های داستان‌هایش آسیب جدی وارد نکرده بود، این بار نزدیک‌ترین افراد به بتمن و «کمیسر گوردون» را مجروح کرده و به قتل می‌رساند. او «باربارا»، دختر گوردون را فلج می‌کند و جیسون تاد (دومین رابین) و سارا گوردون (همسر دوم کمیسر گوردون) را می‌کشد.

جوکر از دهه‌ی ۷۰ به بعد، علاوه‌بر شروع دوباره‌ی قتل و کشتار، سعی دارد تا آموزه‌های مرگبارش را نیز به خورد دنیا دهد. آموزه‌های کشنده‌ی او در طول زمان، ماهیت انتزاعی و تئوریک به خود می‌گیرند: او یک خانواده را به قتل می‌رساند تا با ایجاد رعب و وحشت در دل شهروندان گاتهام، مانع از شهادت دادن آن‌ها علیه جنایتکاران شود (کمیک The Brave and the Bold #111, 1974) و برای اینکه دیدگاهش از طبیعت انسان را به دنیا نشان دهد، باربارا گوردون را فلج می‌کند. دنیا برای جوکر معنی و مفهومی ندارد و تلاش انسان‌ها برای معنی دادن به آن، او را می‌آزارد. پس از شلیک به باربارا و تلاش برای دیوانه کردن پدرش، او به اشتباه گمان می‌برد که حرفش را به اثبات رسانده و میان او و دیگران تفاوتی وجود ندارد. گفت‌و‌گوی او با بتمن به خوبی این نکته را به خواننده نشان می‌دهد.

جوکر: فقط یه روزِ بد کافیه تا عاقل‌ترین آدم دنیا به جنون کشیده بشه. فاصله‌ی من تا دنیا همین‌قدره. فقط یه روز بد.
جوکر: وقتی فهمیدم دنیا چه جوک تنفرانگیزیه، دیوونه شدم! و قبولش کردم. تو چرا نمی‌تونی؟ منظورم اینه، تو که ابله نیستی! تو باید بتونی واقعیت جلوی چشمت رو ببینی… همه‌اش یه جوکه! هرچیزی که انسان براش ارزش قائل شده یا براش جنگیده، فقط یه شوخیِ وحشتناک و دیوانه‌واره. چرا نمی‌تونی وجه خنده‌دارش رو ببینی؟ چرا نمی‌خندی؟
بتمن: چون قبلاً هم شنیدمش و همون بار اول هم خنده‌دار نبود.

ممکن است ما قادر به تشخیص دقیق بیماری روانی جوکر نباشیم، حالا یا به علت کمبود اطلاعات موثق و یا به این دلیل که او چیزی جز یک گرداننده‌ی نمایش فکاهی نیست، اما آیا می‌توانیم تعیین کنیم که او اصلاً دیوانه است یا خیر؟ جوکر انسان‌های زیادی از جمله همسر دوم کمیسر گردون و دومین رابین (جیسون تاد) را به قتل رسانده است. از آنجایی که مجرمان دیوانه در گاتهام اعدام نمی‌شوند، تراژدی کشتارهای او نیز تمامی نخواهد داشت. جوکر می‌گوید:

من دیوونه نیستم. من فقط به شکل متفاوتی عاقلم.

اما او از کجا مطمئن است؟ دیوانه‌ها توانایی محدود و ناچیزی در شناخت نقایص خود دارند. در کمیک Batman #649 جیسون تاد به‌طوری جوکر را مورد خطاب قرار می‌دهد که پس از آن، لبخند جوکر با شنیدن این جملات محو می‌شود.

تو اون دیوونه‌ای که دوست داری ما برداشت کنیم، نیستی. حتی اون دیوونه‌ای که خودت دوست داری باشی هم نیستی. بازی کردن در نقش یه دلقک دیوونه ابزاریه که باهاش راحت‌تر اعمال وحشیانه و بیمارگونه‌ات رو توجیه کنی. تو دیوونه‌ای رفیق، ولی نه اون‌قدر.
_ جیسون تاد
جوکر به طراحی الکس راس
یکی از درمانگر‌های تیمارستان آرکام معتقد است که هرچند اعمال جوکر عجیب و غیرعادی هستند، اما نشان می‌دهند که او انسان عاقلیست که عمداً در دیگران ایجاد درد و عذاب می‌کند و مشخصاً از این کار لذت می‌برد. تصویری از داستانک Case Study اثر «پائول دینی» و «الکس راس».

جوکر گاهی در خلال جنایت‌های دیوانه‌وار و افسار گسیخته‌اش، به غم و اندوه دچار می‌شود. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که او یا بی‌حوصله شده است و یا از شکست‌های پی‌در‌پی‌اش احساس کلافگی می‌کند. ترش‌روییِ هر از گاه جوکر وابسته به شرایط و موقعیت است، بنابراین نمی‌توان آن را به «اختلال دوقطبی» و دوره‌های مختلف این اختلال، یعنی شیدایی و افسردگی، ربط داد. «شیمی اعصاب»، ریشه‌ی تغییر رفتار در دو قطبی‌ها است. آن‌ها در یک دوره اندوهگین و افسرده‌اند و در دوره دیگر (دوره‌ی مانیا یا همان شیدایی) به شدت سرحال و پرانرژی هستند. این تغییر حالت یک امر اتفاقی و روزانه نیست و ربطی به خصوصیات شخصیتی نهادینه شده در فرد ندارد. رفتار روزمره‌ی جوکر بیشتر از دیوانگی نشأت می‌گیرد تا شیدایی. از این روی، به هیچ‌وجه نمی‌توان اثبات کرد که او به اختلال دو قطبی مبتلا است.

جوکر از همان نخستین حضورش در دنیای کمیک همیشه سعی کرده است تا واقعیت را منطبق با دیدگاه خودش تغییر شکل دهد. او در اولین جنایتی که انجام داد، با سم مشهور کشنده‌اش، لبخند را به لب‌های میلیونری که از او دزدی کرده بود ‌آورد. او می‌خواهد چهره‌ی منحصر به فردش را بر ظاهر دنیا مهر کند و آن را مطابق با ذهنیتش تغییر شکل دهد. «پیتر کوگان»، پژوهشگر عرصه‌ی کمیک‌بوک، معتقد است:

جوکر سعی داره تا با تغییر شکل دنیا به یه کپیِ بیمارگونه از خودش، به درک بهتری از اون برسه.

مثال بالا همانند زمانی است که جوکر در کمیک The Laughing Fish ماهی‌های گاتهام را به شکل خودش در‌آورد. داستانی که به خوبی ثابت می‌کند جوکر کاملاً با واقعیت پیرامونش بیگانه است. او توقع دارد تا با ریختن سم مخصوصش به درون آب‌های شهر و تبدیل ماهی‌های گاتهام به دلقک‌های آبزی ترسناک، حق تکثیر این ماهی‌ها را از آنِ خود کند و میلیون‌ها دلار پول به جیب بزند. او واقعاً متوجه کاری که دارد می‌کند نیست. جوکر نمی‌فهمد که گرفتن حق تکثیر برای ماهی‌های گاتهام امری نشدنی و مضحک است. او نمی‌فهمد که با تهدید کردن کارمند دفتر حق تکثیر نمی‌تواند به خواسته‌اش برسد. «استیو انگلهارت»، نویسنده‌ی داستان The Laughing Fish می‌گوید:

در این داستان سعی کردم به دنیا نشون بدم که هیچ منطقی پشت این شخصیت وجود نداره. دوست داشتم ایده‌ای رو خلق کنم که دیوونه‌وار به نظر برسه. ریختن مواد سمی درون اقیانوس، گرفتن حق تکثیر برای یه مشت ماهی‌ و واداشتن دولت به پذیرفتنش، چیزیه که هرکسی با خوندنش به خودش می‌گه: این اصلاً عاقلانه نیست.
جوکر و ماهی خندان
آیا این ماهی‌ها ثابت می‌کنند که جوکر دیوانه است؟ تصویری از کاور کمیک Detective Comics #475

به گفته‌ی «رابین روزنبرگ»، روانشناس آمریکایی:

نمی‌دونم جوکر واقعاً دیوونه‌ست یا چیزی از قانون حق تکثیر نمی‌دونه.
منبع Batman and Psychology
13 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments