سیری در کمیک‌های Eternals | جاودانه‌های مارول

در ادوار مختلف، فارغ از موضوعاتی چون ادیان و فلسفه‌های جدیدی که روز به روز در جهان ما گسترش و تکامل پیدا می‌کنند، پدیده‌ای وجود دارد که به زمان خاصی اختصاص ندارد و امروزه شکل نوین خود را در امیال و اعمال ما به خوبی آشکار می‌نماید. مطمئناً داستان‌های زیادی راجع‌به خدایان کهن شنیده‌اید، خدایانی که برای قرون متوالی پرستش و گرامی داشته می‌شدند. امروزه می‌دانیم که این اساطیر و داستان‌ها مانند یک آینه هستند که بازتاب آن‌ها ترکیبی از ذات درونی آن قلمرو و یا امپراطوری بوده که به شکل این داستان‌ها در آمده است و به لطف یک نگاه از خارج چارچوب‌های اعتقادی، ما متوجه یک ارتباط می‌شویم؛ ارتباطی که میل همیشگی انسان به قدرت و تبدیل شدن به یک خدا را نشان می‌دهد. این میل امروزه بیشتر در قلم افراد خودنمایی می‌کند تا شمشیرهای آن‌ها. یکی از مثال‌های این موضوع کمیک‌بوک‌ها هستند.

اگر از طرفداران کمیک‌بوک باشید، در روزگارِ امروز که این آثار چه در جهان سینمایی و چه محتوای چاپی جایگاه خود را تثبیت کرده‌اند، مطمئناً حداقل یک‌بار با نامی خاص برخورد کرده‌اید. «جیکوب کورتزبرگ» که اغلب با نام «جک کربی» شناخته می‌شود، نویسنده و سرویراستار کمیک‌بوک بود که در آگوست سال ۱۹۱۷ متولد شد. کربی یکی از افرادی به‌شمار می‌رود که لغزش قلمش روی کاغذ در عصر نقره‌ایِ کمیک نقش تاثیرگذاری ایفا کرد. این فرد در افق دید خود جهانی را می‌دید که هیولاهای عظیم و خدایانی آسمانی در آن زندگی می‌کردند. حتی ایده‌های او در میان خدایان و هیولاها خلاصه نمی‌شد و همانند یک خدای خلاق و دیوانه‌ی آفرینش، دست از کار نمی‌کشید.

بدون حضور جک کربی، در بدترین حالت کاراکترهای محبوبی مانند «ثور»، «کاپیتان آمریکا» و گروه «چهار شگفت‌انگیز» که امروزه جزء محبوب‌ترین شخصیت‌های دنیای سرگرمی هستند وجود نمی‌داشتند یا در بهترین حالتش، به شکلی که ما آن‌ها را می‌شناسیم خلق نمی‌شدند. زمانی که در پایان دهه‌ی ۶۰ جک کربی تصمیم به ترک انتشارات مارول گرفت، پایان‌نامه‌ی خود را به دستان «استن لی» سپرد. در واقع، با انتشار شماره‌ی ۱۰۲ سری کمیک Fantastic Four، جک کربی برای به‌دست آوردن میراث خود راهی انتشارات دی‌سی شد. دوره‌ی حضور جک کربی در دی‌سی دارای حواشی بسیاری بود، اما با این حال، در آن دوران مخلوقاتی مانند نیوگادز (New Gods) و «مستر میراکل» پدید آمدند. در نهایت، در سال ۱۹۷۵ استن لی در سری کمیک چهار شگفت‌انگیز خبر از بازگشت جک کربی داد و از آن پس، شخص کربی ایده‌های ناقص خود برای نیوگادز را به شکل جدیدی -با بهره‌گیری از اساطیر سومری و اساطیر یهودی- به‌کار گرفت. اترنال‌ها یا همان جاودانه‌ها شروعی بودند برای جهانی که در صدر آن دیگر خدایانی با کلاه‌های شاخدار و لباس‌های جلادیده نمی‌نشستند.

آن هنگام که جک کربی در سال ۱۹۷۶ سری کمیک Eternals را خلق کرد، داستانی خاص آغاز شد، داستانی از سه دسته با سه مسیر و آینده‌ی مختلف که از سال ۱۹۷۶ تا به امروز بارها بازیچه‌ی دست نویسندگان مختلفی شده است. همانند قالیچه‌ی سرنوشتی که به‌دست بافنده‌ی نخست، که همان جک کربی باشد، بنیان نهاده شد و تا به امروز به‌دست استادانی مانند «نیل گیمن» ادامه یافته و در نهایت، این روزها در دستان «کیرون گیلن» قرار گرفته است.


آسمانی یا زمینی؟!

یکی از سوالات بنیادین در وجود انسان‌ها که هر فرد با توجه به اعتقادات خود به آن پاسخ می‌دهد، چگونگی پیدایش انسان می‌باشد. به‌طور کلی، طی هزاران سال افراد مختلف پاسخ‌های زیادی به این پرسش داده‌اند. گاهی افراد با رجوع به اعتقادات و پذیرش داستان‌های امثال «آسک» و «امبلا» به این پرسش پاسخ می‌دهند، و گاهی هم با بهره‌گیری از علم و منطق، همانند «آناکسیماندروس»، فیلسوف یونانی. پاسخ این پرسش در کمیک‌های هر انتشارات، طی دهه‌ها و گاهاً هر سال -به‌دست نویسندگان- دچار تغییر می‌شود و این تغییرات بازآفرینی‌های عظیمی را به همراه می‌آورد.

جک کربی در آن دوران با بهره‌گیری از اساطیر سومری و کنار هم قرار دادن اساطیر مشابه از چند خطه، غول‌هایی با اسمی دهان پر کن که اغلب افراد آن‌ها را با آن می‌شناسند، خلق کرد. مولتیکالرها که بیشتر با نام سلستیال‌ها شناخته می‌شوند، موجوداتی هستند که اولین بار در شماره‌ی نخست سری کمیک Eternals ظاهر شدند و در دوره‌های مختلف منشأهای مختلفی داشتند. با این حال، امروزه بر اساس آخرین تاریخچه‌ی گفته‌شده، سلستیال‌ها به همراه اسپرنتس‌ها مخلوقات بنیان نخست یا همان کازموس اول بودند که در طول نبردی عظیم که نتیجه‌اش پدید آمدن نخستین مالتی‌ورس بود، فرو ریخت و از جوهره و ذات او تعداد بی‌شماری جهان پدید آمد. بهره‌گیری و الهام از اساطیر و داستان‌های مختلف یکی از شیوه‌هایی می‌باشد که خالقان داستان‌ها از گذشته تا حالا به آن علاقه داشتند. این کردار نه‌تنها در داستان‌ها و دیگر آثار هنری مشاهده می‌شود، بلکه حتی در اساطیر ملت‌های مختلف هم می‌توان ردی از آن را آشکاراً مشاهده کرد. اساطیر ملل منبع غنی‌ای است از افکار، اعتقادات و نگرش افراد در آن دوره.

جک کربی در خلق این اثر با بهره‌گیری از اساطیر سومری، گریک و روایات یهودیت داستانی ایجاد کرد که باعث وقوع یک رتکان (بازآفرینی یا تعریفی جدید) در خلق انسان شد. رابطه‌ی میان خالق و مخلوق یکی از جذاب‌ترین روابطی است که می‌توان در داستان‌ها به تصویر کشید و در همین راه، کربی توانست به خوبی با بهره‌گیری از آثار سومری سلستیال‌ها را در نقش آنانوکی‌ها به تصویر بکشد؛ همان سلستیال‌ها یا خدایان آسمانی‌ای که به پرورش، گسترش و در صورت لزوم، به نابودی جهان‌ها می‌پردازند. حتماً با خودتان می‌گویید که داستان سلستیال‌ها چیست و چه فرآیند و اتفاقاتی موجب شد تا این موجودات که در طول دوران‌ها جزء انتیتی‌ها یا همان ماهیت‌های جهان بودند، به زمین بیایند و باعث پدید آمدن هومو ایمورتالز، هومو دسندز و ژن جهش در بشریت شوند. این مسئله مطمئناً با انتشار فیلم سینمایی Eternals در جهان سینمایی مارول نیز نگاه‌های بیشتری را به سمت خود جذب خواهد کرد.


خدایان و شیاطین در میان انسان‌ها

اترنال‌ها موجودات قدرتمند، زیبا و باشکوهی هستند که در شهر المپیا زندگی می‌کنند. اگر قرار بود برای توصیف این گونه از موجودات یک واژه را انتخاب کنیم، آن واژه «خدا» می‌بود. اترنال‌ها در سری اول حضور خود نقطه‌ی اوج و کمال مخلوقات سلستیال‌ها در این سیاره بودند، ولی چه چیزی باعث چنین رخدادی شد؟ در سال ۲۰۱۷ که «ال یویینگ» برای اولین بار از منشأ این موجودات به‌صورت کامل و گسترده پرده‌برداری نمود و حفره‌های قدیمیِ خلقت این موجودات را پر کرد، مطمئناً به یکی از بزرگ‌ترین سوالات راجع‌به این موجودات پاسخ داده شد. با این حال، «جیسون آرون» که نویسنده‌ی سری کمیک‌های ثور، «ثانوس» و تعداد دیگری از شخصیت‌های مارول بوده، در آرک اول سری انتقام‌جویان (Avengers) در سال ۲۰۱۸، از رازی جدید در تاریخ موجودات زمین رونمایی کرد.

چهار میلیارد سال پیش، زمانی که یکی از سلستیال‌های نخستین به‌نام «پروجنیتور» به‌دست هوردها (موجوداتی که در نقطه‌ی مقابل سلستیال‌ها می‌باشند) آلوده شد، به زمین کوچ کرد و در آنجا در قطب شمال به خوابی ابدی فرو رفت. او تا یک میلیون سال پیش که «زگربِ» سلستیال به دنبال او آمد بازدیدکننده‌ای نداشت. در نهایت، با مرگ زگرب به‌دست انتقام‌جویانِ نخستین و ناپدید شدن دو سلستیال، اولین میزبان به زمین آمد. گمان می‌کنم تا به این لحظه متوجه شده باشید که دلیل آمدن اولین سلستیال‌ها به زمین چه چیزی بود، ولی با این حال، چه چیزی باعث اهمیت زمین برای سلستیال‌ها شد؟

اگر بتوان اترنال‌ها را نماد قدرت و نقطه‌ی کمال دانست، می‌توان دیونت‌ها را نمادی از تنوع و تولید مثل فرض کرد (همانطور که در جلد چهارم به تغذیه‌ی سلستیال‌ها از آن‌ها اشاره شد)، اما نقش انسان و اهمیت زمین موضوعی است که در سال ۲۰۱۸ طی آرک انتقام‌جویان: میزبان نهایی (Avengers, Vol. 1: The Final Host) برای ما مشخص شد. این آرک نشان داد که اترنال‌ها تنها حکم یک سگ نگهبان برای پرورش انسان‌ها را داشته‌اند و انسان‌ها به دلیل ژنتیک خاص خود همانند یک آنتی‌بادی در برابر دشمن سلستیال‌ها یا همان هوردها بودند. این حقیقت مانند کلیدِ صندوقچه‌ای بود که راز میزبان‌های زمین را آشکار می‌کرد. همچنین، نام «میزبان نهایی» برای این آرک بسیار مناسب می‌باشد. حالا حتماً برایتان سوال شده که میزبانان زمین چه کسانی بودند، چه زمانی به زمین آمدند و چه رخدادهایی را به دنبال خود آوردند.


مهمانان آسمانی

همانطور که در بخش قبلی اشاره شد، با غیبت طولانی زگرب و پروجنیتور، میزبان اول به زمین آمد، اما خلق و دستکاری ژنتیکی و نام خدایان آسمانی تنها شباهتِ میان آنانوکی‌ها و سلستیال‌ها نیست. طبق لوح‌های باقی‌مانده، این موجودات به مخلوقات خود سر می‌زدند و به بررسی‌شان می‌پرداختند و آنان را قضاوت می‌کردند. در بخش‌های قبل راجع‌به نابودی کازموسِ نخست و تولد نخستین مالتی‌ورس اشاراتی شد، اما شاید جالب باشد که بدانید حتی با گذشت حدود ۴۰ سال، هنوز هم مسیر مارول در راستای ایده‌ی اصلی و بنیادین سلستیال‌ها حرکت می‌کند. به عنوال مثال، در سال ۲۰۱۷ و طی سری دوم کمیک The Ultimates 2 اشاره شد که سلستیال‌ها از بدو خلق هدفی داشتند که شامل تکامل گونه‌ها، رشد و نابودی جهان آن‌ها بود و این موضوع باعث پدید آمدن جنگی میان سلستیال‌ها و اسپرنتس‌ها شد که در نهایت، سلستیال‌ها با بهره‌گیری از جنگ داخلیِ حریف توانستند پیروز شوند و در پایان نبرد، کازموس دوم متولد شد.

سلستیال‌ها دانشمندان دیوانه‌ای هستند که به دنبال تکامل، رشد و نابودی‌اند. زمانی که آن‌ها برای اولین بار به زمین آمدند، در اریجین‌های مختلف داستان‌های متفاوتی را پدید آوردند و در هر دوران دگرگونی‌های زیادی به‌وجود آمد و داستان‌های جک کربی و «گرونوالد» تا حد زیادی دچار تغییر شدند. تغییرات تا حدی بودند که می‌توان گفت که در دوران نیل گیمن بخش بزرگی از داستان، از جمله روابط خانوادگی و پیشینه و گذشته‌ی این‌گونه از موجودات، دچار بازنویسی شد. این بازنویسی‌ها به شیوه‌ای بودند که در دوران مدرن یونی مایند برخلاف گذشته یک هدیه از سوی خدایان آسمانی می‌باشد. در زمان حال، بعد از حدود پنج دهه از اولین حضور سلستیال‌ها، کره‌ی زمین توسط پنج میزبان مورد بازدید قرار گرفته است؛ جک کربی با الهام از ماجرای «نوح» در داستان‌های یهودیت، نیل گیمن با بهره‌گیری از پیشینه‌ی داستانی کربی و استفاده از اساطیر یونانی. به همین صورت در طول دوران، میزبان دوم دچار تغییراتی شد که همه و همه شباهتی انکارنشدنی داشتند و آن شباهت، بردگی انسان و پیشرفت امپراطوری دیونت‌ها بود که در تمام زمینه‌های تکاملی به سرعت پیشرفت کردند.

با این حال، انسان‌ها تنها نماندند و خدایان در کنارشان بودند، اما میلیون‌ها دیونت در برابر یک گروه صد نفره مطمئناً کاری پیش نمی‌برد. در این زمان، سلستیال‌ها وارد شدند و با نابودی و درهم شکستن دیونت‌ها کاری کردند که هرگز دوباره به جمعیت قبلی بازنگردند. آن‌ها رویارویی‌ای خلق کردند که بی‌شباهت به تقابل مورچه و چکمه نبود. میزبان‌های سلستیال همیشه مخالفانی داشته‌اند و از دیرباز موجوداتی سعی کرده‌اند تا تداخل و تغییری در تصمیم‌گیری آن‌ها به‌وجود بیاورند. این مسئله تا جایی پیش رفت که گاهی حتی این تصمیم‌گیری‌ها موجب مرگ کره زمین شده است.

اگر قرار باشد یکی از داستان‌های جذاب در عصر نقره‌ای را نام برد مطمئناً همکاری زیبای استن لی و جک کربی در سری کمیک Journey into Mystery می‌تواند یک کاندید مناسب باشد. این ران که ترکیبی از قلم استن لی و هنر جک کربی می‌باشد، شماره‌های ۸۳ تا ۱۲۵ سری اصلی را دربرمی‌گیرد. در اساطیر نورس، زمانی که «یمیر» سقوط کرد و جهان اساطیری اسکاندیناوی به صورتی که اغلب افراد آن را می‌شناسند در آمد، «اودین» به همراه برادران خود انسان را خلق کردند و هرکدام، هدیه‌ای به انسان بخشیدند. اودین حیات را در وجود انسان دمید، و «ویلی» و «وه» آگاهی و احساسات را اعطا کردند. در برخی منابع نیز از «هوئنیر» و «لودور» به‌جای برادران اودین یاد شده، با این حال، اقتباس استن لی مسیر دیگری داشت و «اسک» و «امبلا» -که معنای اسم آن‌ها درخت زبان گنجشک و نارون است- این‌بار به‌دست «میمیر» و به کمک ثور خلق شدند. این داستان تنها یکی از روایات متعدد کمیک برای این واقعه بود.

در سال ۱۹۷۶، جک کربی با ایجاد یک رتکان یا بازنویسی و نسبت دادن انسان‌ها، اترنال‌ها و دیونت‌ها در آن دوران به نویسنده‌ی کمیک‌های ثور اجازه داد تا رویداد عظیمی خلق کند، رویدادی که یک تودهنی به مخالفان و یا کسانی بود که قصد دخالت در تصمیمات آسمانی‌ها را داشتند. آن هنگام که در دوران خدایان، میزبان سوم به زمین آمد، اترنال‌ها از دخالت آن‌ها در جهان خود خوشحال نبودند و در این بین، اودین گردهمایی‌ای را تشکیل داد که نتیجه‌ی آن تقابل سه خدا، یعنی  اودین، «زئوس پانهلنیوس» و «ویشنو» با سلستیال‌ها شد. در نهایت، خدایان تعهد دادند که در کارهای آن‌ها دخالت نکنند. با این حال، آتش نبردی که میان اودین، خدایان و سلستیال‌های زمین شکل گرفته بود قرار نبود با یک عهدنامه در یک هزار سال پیش خاموش بشود.

یکی از کارهای مورد علاقه‌ی نویسنده‌ها شکستن دیوار نشدنی‌ها می باشد، هالک شکست‌ناپذیر است؟! پس شکست می‌خورد، اورا نشکستنی است؟! پس می‌شکند و به همین شکل، داستانی در شماره‌ی ۳۰۰ کمیک‌های ثور به قلم «روی توماس» خلق شد. این داستان با مرگ اودین و زوراس و پرده‌برداری صریح و کامل از ریشه‌های ثور همراه بود. با احتساب میزبان نهایی، میزبان چهارم یکی از بزرگ‌ترین مقاومت‌های زمین در برابر قضاوت این موجودات عظیم می‌باشد که در نهایت، با کمک گایا و دیگر خدایان و همچنین، عرضه‌ی یک پیشکش به سلستیال‌های زمین توانست رای نهایی برای تداوم حیات خود را به‌دست بیاورد.


انسان یا خدا؟!

در ده هزاره‌ی اخیر گونه‌ی ما، یعنی هوموساپینس، تنها گونه از بشریت می‌باشد که بر این کره‌ی خاکی زندگی می‌کند و امروزه بیشتر با نام انسان خردمند خود را با تکبر و پرمدعایی معرفی می‌کند. با این حال، اگر در جهان پیشین قدم برداریم با چندین و چند گونه‌ی مختلف از انسان‌ها آشنا می‌شویم که دارای نام، ویژگی‌های بیولوژیکی و ژنتیکی مشابه و گاهی خاص می‌باشند. در دنیای کمیک این تنوع ژنتیکی به شکل‌های مختلف نشان داده شده و علاوه بر گونه‌های عادی و موجودات دیگر، انسان‌ها خویشاوندان دیگری نیز دارند. گونه‌ی Homo Immortalis یا همان اترنال‌ها؛ گونه‌ای که یک میلیون سال پیش پدید آمد و با وجود تفاوت‌هایی که دارد -مانند عدم توانایی جفت‌گیری درون گونه‌ای به‌صورت عادی یا عمرهای طولانی و توانایی رستاخیز بعد از مرگ- هنوز هم یکی از زیرشاخه‌های بشریت به حساب می‌آید. اما چه چیزی این موجودات را خاص می‌کند؟

تا به این بخش از مقاله، شخصاً چندین بار برای توصیف اترنال‌ها از واژه‌ی «خدا» بهره برده‌ام، اما با این وجود، برخلاف این نام و رسم، اترنال‌ها تفاوت‌های بسیاری با خدایان زمین دارند. برخلاف تصور اکثریت کثیر که خدایان را موجوداتی بدون ریشه‌های کهن و ژنتیکی می‌دانند، خدایان نیز درست مانند بسیاری از موجودات داری کد ژنتیکی و پیشینه‌های خویشاوندی هستند که به دلیل گنگ بودن یا عدم وجود توضیحات کامل نمی‌توان زیاد راجع‌به اکثریت آن‌ها توضیح داد. این یکی از شباهت‌هایی است که در میان خدایان و این زیرشاخه‌ی بشریت مشاهده می‌شود، اما مطمئناً همانطور که ذکر کردم، تفاوت‌هایی مانند مقطوع‌النسل بودن، عدم داشتن ریشه‌های عرفانی و ایدئولوژیِ متفاوت با دیگر گونه‌های خدامانند (یا برخی پانتئون‌ها) در بن و ریشه‌ی این تمدن پیشرفته از موجودات دیده می‌شود.

پیرو خلق این گروه از موجودات در عصر نقره‌ای، جک کربی که قصد داشت ایده‌ی نیوگادز را به شکلی دیگر به تصویر بکشد، اطلاعاتی خلاصه و مختصر راجع‌به اترنال‌ها که حول‌محور دشمنیِ دو گروه اترنال‌ها و دیونت‌ها می‌گشت را ارائه کرد و با به پایان رسیدن شماره‌ی ۱۹، پرونده‌ی این گونه تا حدودی بسته شد. البته، با ورود مارک گرونوالد در سری کمیک What if ما شاهد فلش‌بک‌های متعدد و پاسخ به بسیاری از سوالات بودیم و صد البته، روابط خویشاوندی‌ای که هنوز بعد از حدود ۴۷ سال باقی مانده است، حاصل همان دوران می‌باشد.

حکومت در اترنال‌ها به صورت شاهنشاهی می‌باشد و همه موظف‌اند که به فرمان پرایم اترنال گوش بدهند و فقط اوست که دستوراتی مانند تولید مثل، یونی مایند و امثال‌شان را مشخص می‌کند. نکته‌ای که درباره‌ی اترنال‌ها وجود دارد و آن‌ها را به مراتب جذاب‌تر از گذشته می‌کند، حفظ اصالت و خوی و غریزه‌ی آن‌هاست و این همان دلیلی است که با وجود سطح دانش و تکنولوژی بسیار پیشرفته، هنوز با مبارزه برای گرفتن قلمرو (مانند بسیاری از اشکال حیات پست‌تر) حاکم خود را مشخص می‌کنند. با گذشتن از تمامی نکات قبلی، چیزی که پیرامون اترنال‌ها واضح است، حضور آن‌ها در میان بشریت و فعالیت‌هایی مانند کمک و ایفای نقش در پیشرفت‌شان می‌باشد، به گونه‌ای که آن‌ها در فرهنگ، زبان و حتی آثار هنری و وقایع مهمِ جهان حک شده‌اند.


هیولاهای بی‌فکر…؟!

زمانی که اسم دیونت‌ها یا در زبان فارسی، «منحرف‌ها» یا «ناسالم‌ها» می‌آید، مطمئناً با توجه به شکل و ظاهر، آن‌ها موجوداتی فاقد درک و هوش با اهداف حیوانی و پست به ذهن شما می‌رسند. با این حال، برخلاف ظاهر و اهدافِ کلی، آن‌ها دارای تکنولوژی و هوش بسیار زیادی می‌باشند؛ به حدی که در بسیاری از موارد توانسته‌اند در تکنولوژی بر اترنال‌ها چیره شوند و ضعف‌هایشان را با تعداد و تکنولوژی خود از بین ببرند. ثانوس که می‌توان گفت یکی از معروف‌ترین چهره‌ها از این گونه می‌باشد، از پدر و مادری اترنال متولد شده و به دلیل سندروم دیونت به این شکل درآمده است. اما چرا باید چنین واقعه‌ای رخ بدهد؟

همه‌ی شما تا به اینجای کار درباره‌ی داستان خلق دیونت‌ها و اترنال‌ها تا حدی مطلع شده‌اید. با این وجود و با توجه به ریشه‌ی سومری و بین‌النهرینی این داستان و این موضوع که سلستیال‌ها تغییراتی ژنتیکی در انسان‌های نخستین ایجاد کرده‌اند، چه چیزی میان دیونت‌ها و باقی مخلوقات خدایان آسمانی تفاوت ایجاد می‌کند؟ پاسخ این سوال که حدود ۳۰ سال بعد در کمیک‌های X-Force و Thanos Sourcebook به‌صورت خلاصه توضیح داده شد را می‌توان به کروموزوم ایکس یا همان ژن ایکس ربط داد؛ ژنی که یک میلیون سال پیش به‌دست «زیران» در این موجودات جهش پیدا کرد.

یکی از روش‌هایی که یک نویسنده می‌تواند به یک کمیک روح و جان ببخشد، مطمئناً وارد کردن روابط عاشقانه‌ی ناممکن است، روابط عاشقانه‌ای که پستی و بلندی‌های بسیاری دارد و در اکثر موارد، به یک شکست غم‌انگیز ختم خواهند شد؛ «ثینا» و «کرو» یکی از مثال‌هایی می‌باشند که به خوبی برای اولین‌بار به‌دست جک کربی در قالب چنین زوجی به نمایش درآمدند و در دوره‌های مختلف، رابطه‌ای پرفراز و نشیب و پر از شکست را برای خوانندگان به ارمغان آوردند. آن‌ها تبدیل به یکی از نمادهای بی‌شمار عشق‌های ناممکن شدند.


اترنال‌ها در این روزها

با انتشار فیلم Eternals، چه به‌خاطر حواشی این فیلم و چه به دلیل دیده شدن این گروه، مطمئناً آینده‌ی جالبی در انتظار آن‌هاست و این فرآیند قطعاً با ورود کیرون گیلن بیش از پیش سرعت خواهد گرفت.

حقیقت بود که ما را درید.
_ ایکاریس

مطمئناً ساده‌انگارانه است که از قدرت حقیقت به سادگی بگذریم. در سال ۲۰۱۸ اترنال‌ها را نه خدایان و نه سلستیال‌ها و نه حتی شیاطین جهنم در هم نشکست، بلکه یک حقیقت که از رازی به درازای یک میلیون سال پرده برداشت؛ اترنال‌ها تنها موجوداتی بودند که به‌خاطر بیماری‌زایی انسان همانند سگ نگهبان بشریت عمل می‌کردند تا بشر را در امان نگه دارند. این حقیقت به شکلی باعث جنون اترنال‌ها شد و آن‌ها شروع به کشتن یکدیگر و خودکشی کردند. با این حال، هر پایان یک شروع جدید محسوب می‌شود. این جمله برای اترنال‌ها فقط یک جمله‌ی انگیزشی یا یک جمله پرمعنی نیست، بلکه آن‌ها به معنی واقعی کلمه بعد از مرگ توانایی بازگشت به زندگی را دارند و حالا بیشتر از هر زمان دیگری درگیر می‌باشند. قلم گیلن قرار نیست از نوشتن دست بکشد و به‌زودی رویداد بزرگی به‌نام روز قضاوت (Judgment Day) منتشر خواهد شد که در آن شاهد تقابل جهش‌یافته‌ها، اترنال‌ها و در مابین آن‌ها، دخالت «انتقام‌جویان» خواهیم بود.

2 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments