گرنت موریسون (Grant Morrison)، نویسندهی پرآوازهای است که هواداران دنیای کمیک بیچون و چرا نام وی را زیاد شنیدهاند. زمانی، او نویسندگی کمیکهای بتمن را در اختیار داشت و چنان تاثیری بر بتمن و دنیای آن گذاشت که تا به امروز نیز قابل مشاهده است و بسیاری موریسون را یکی از برترین نویسندگان تاریخ این شخصیت میدانند. موریسون نخستین بار در سال ۱۹۸۹ و با رمان گرافیکی Arkham Asylum: A Serious House on Serious Earth پا به دنیای شوالیهی تاریکی گذاشت. داستانی که بتمن را به سوی تیمارستان آرکام سوق میدهد و او را با دیوانگی و جنون دشمنانش روبرو میکند؛ اما همانطور که از نام این اثر میتوان حدس زد، ستارهی اصلی آن بتمن نیست بلکه یگانه شاهزادهی جرم و جنایت گاتهام یعنی جوکر است.
از همان زمان، توانایی موریسون برای به تصویر کشیدن جوکر بر همگان ثابت شده بود؛ اما این پایان کار وی با جوکر نبود. همانطور که موریسون طی سریِ طولانیمدتاش در کمیکهای بتمن، به شوالیهی تاریکی جانی دوباره بخشید، برای دشمن دیرینهی او نیز کم نگذاشت. معروفترین دلقک جهان به دستان این عجوبهی صنعت کمیک افتاده بود و هنگامی که موریسون دستش به چنین شخصیتی برسد، تحول نیافتن آن تقریباً امری محال است.
همانگونه که گفته شد، گرنت موریسون نویسندگی عنوان تیمارستان آرکام را در اختیار داشت. این رمان گرافیکی بابت ارائهی جوکری خاص و داستانی پر از مضامین روانشناختی معروف است. در این داستان موریسون سعی میکند سوالی جسورانه را مطرح کند: آیا جوکر واقعاً دیوانه است؟
روانشناسِ وی اینگونه فکر نمیکند. در واقع در این اثر گفته میشود که ممکن است جوکر، شخصی عاقل و با منطقی فراتر از توان عادی بشر باشد؛ نسخهای هوشمندانه و ارتقا یافته از روان انسان، که با زندگی بشر در اواخر قرن بیستم سازگار شده است. در اصل اینطور بهنظر میرسد که جوکر کنترلی بر روی اطلاعاتی که مغزش از دنیای اطراف دریافت میکند ندارد و این موضوع منجر به طغیان میشود و خودش را به صورت هرج و مرج به نمایش میگذارد. روانشناس جوکر حتی پا را فراتر میگذارد و فرضیهای را مطرح مینماید که تغییرات شخصیتی این کاراکتر را طی دهههای مختلف توجیه میکند. به گفتهی او، همین نبود کنترل بر دریافت اطلاعات حسی است که باعث میشود او روزی مثل یک دلقک موذی باشد و روزی دیگر یک قاتل روانی.
دلقک کیهانی
قطع به یقین هر کاراکتری که توسط تعداد زیادی نویسندهی مختلف مورد استفاده قرار بگیرد، دچار یکسری ناسازگاریها و تغییرات پیاپی میشود؛ اما موریسون به شکلی این مشکل را حل میکند که هم با تصور مخاطبان از جوکر سازگار باشد، و هم به او این امکان را بدهد که آن را هر چقدر که میخواهد از نو بنویسد.
در عنوان آزتک (Aztek)، که موریسون آن را به همراه مارک میلار و استیون هریس خلق کرده است، شاهزادهی جرم و جنایت از خود به عنوان جوکر کیهانی یاد میکند. اعمال مجرمانهی او دیگر شوخی و سرگرمی نیستند، بلکه بیانیههایی پوچگرایانه در رابطه با جهانی بیهدف هستند. هیچ دلیل و منطقی برای کارهای او وجود ندارد؛ وی نقشههایش را با کنار هم گذاشتن کلماتی اتفاقی از یک کتاب بهدست میآورد (مشابه کار هنرمندان سورئالیستی که منبع الهام دووم پاترول بودند). این نسخه از جوکر، همان مامور آشوبی است که بسیاری از ما در ذهن داریم و تمام این موارد به سالها پیش از حضور هیث لجر در فیلم شوالیهی تاریکی برمیگردد. هنگامی که بتمن و آزتک (کاراکتر اصلی این سری) نگاهی به کتاب جوکر میاندازند و با یک عبارت روبرو میشوند.
جملهی «آن کس که آخر قصه میخندد، خندهاش طویلتر است.» عبارتی است مشابه با ضربالمثل «جوجه را آخر پاییز میشمارند.» مدتها بعد، هنگامی که موریسون هدایت سری اصلی کمیکهای بتمن را برعهده گرفت، حقیقت شوکهکنندهی دیگری در رابطه با جوکر فاش شد. برای سالها نویسندگانی که وظیفهی نگارش کمیکهای بتمن را برعهده داشتند، این شوالیهی سیاه را به انواع و اقسام ماجراجوییها میبردند. ماجراجوییهایی که در آنها با دشمنانی بزرگ و کوچک دستوپنجه نرم میکرد و از آنجایی که بتمن شخصیتی آیندهنگر میباشد، سعی بر این دارد که از ایجاد هرگونه فاجعه توسط این دشمنان جلوگیری کند. از همین رو، تقریباً همانقدر برای پیشبینی حرکت بعدی جوکر وقت میگذاشت که برای شرور دیگری چون ریدلر زمان صرف میکرد؛ اما جوکر، حقیقتی را فاش میکند که همهچیز را تغییر میدهد:
جوک واقعی، عقیدهی خشک و متعصبانهی توئه که فکر میکنی یه جایی، به یه شکلی، تمام اینها با عقل جور درمیاد…! فکر میکنی همهش ختم میشه به نمادگرایی و دستور عمل و سرنخ… نه بتمن، همهش برمیگرده به ویکیپدیا.
در واقع جوکر هیچگاه سرنخی واقعی از خود بهجا نگذاشته است و فهمیدن کارکرد ذهن او غیرممکن است. با پیدا کردن سرنخها و حل کردن معماهای جوکر، که بهراحتی و بهصورت رندوم برنامهریزی شدهاند، بتمن قصد تحمیل نظم خود بر بینظمیِ او را داشته و به نحوی موفق هم میشده است؛ اما این کارِ او شاید تا حدودی به شانس وابسته باشد، چرا که فهمیدن قدم بعدی این دلقک شرور به هیچ وجه ممکن نیست.
دلقک نیمه شب
در قسمتی ویژه از سری کمیکهای بتمن که طی آرک پسرِ بتمن (Son of Batman) منتشر شد، موریسون ایدهی چند هویتی بودن جوکر را توسعه میدهد. آن هم با خلق یک هویت جدید به نام دلقک نیمه شب! پس از آنکه پلیسی با لباس بتمن به او شلیک میکند، جوکر در تیمارستان آرکام بهبود پیدا کرده و ذهن و بدنش را از نو میسازد. در این داستان به گونهای از تجسمات گذشتهی جوکر نام برده میشود که انگار از دورههای متفاوتِ کارنامهی هنری یک نقاش صحبت میشود. مانند «دورهی ساتیر۱»، «کمپ» و «آدمکش نوین». جسم جوکر با گذراندن سختیها، نسخهای تازه از خود میآفریند. نسخهای که فراطبیعی بهنظر میآید، ترسهای زمانهی خویش را پدید میآورد و حتی هارلی کوئین هم او را نمیشناسد.
او به چیزی فراتر از درک رسیده است؛ به رنج و عذابی مذهبگونه حاصل از بینقصی. البته که چند هویتی بودن و بیثباتی جوکر ممکن است ریشه در رمان گرافیکی بتمن: جوک کشنده (Batman: The Killing Joke) اثر آلن مور و برایان بالند نیز داشته باشد. در این داستان از زبان خود جوکر میشنویم که اگر قرار شود سرگذشتی داشته باشد، ترجیح میدهد هر دفعه آن را به گونهای متفاوت بهیاد آورد. به این معنی که جوکر، خاستگاه مشخصی ندارد و میتواند هر کسی که میخواهد باشد. با وجود اینکه مور و موریسون آبشان به یک جوی نمیرود، اما موریسون ایدهای که مور سالها پیش در لفافه مطرح کرده بود را بسط داده و آن را نه فقط برای پیشینهی جوکر، بلکه برای هویت شخصی او نیز بهکار برده است. همانگونه که گفتیم، جوکر میتواند هر کسی باشد. روزی یک دلقک بیآزار و مضحک، روزی دیگر یک روانیِ خونخوار.
۱. ساتیر: نمایش ساتیر از نمایشهای کمدیِ روم باستان با منظور به هجو کشیدن خدایان است. ساتیرها در اسطورههای یونان ملازمین دیونیسوس (خدای شراب و سرمستی) میباشند. امروزه نقاشانی که از طنز ساتیر استفاده میکنند به نقد سیاست، مردم و عقاید اشتباه آنها میپردازد.
دلقک آلامُد
چند هویتی بودن جوکر، به موریسون و همکارانش این فرصت را داد که چندین دیزاین و ظاهر متفاوت برای او خلق کنند. به عنوان مثال، ظاهرِ نیمهبرهنهی وی در عنوان R.I.P اکنون منبع الهامی برای جوکرِ جرد لتو نیز بهشمار میرود. دیزاینی که او را بهشکل آزاردهندهای، جنسی بهتصویر میکشد. او برای کمک به توطئهگرانی که در آرک Black Glove قصد کشتن بتمن را داشتند، یک کت پزشکی بدون آستین پوشید و بعد از آن هم هنگام حمله به بتمن در یک شلوار بنفش و با بالاتنهای نسبتاً برهنه دیده شد. در آرک Batman and Robin Must Die، جوکر باری دیگر با دست یافتن به هویتی تازه، ظاهری جدید به خود میگیرد. او لباسی کاملاً سیاه و مخصوص مراسم عزاداری بر تن میکند و چشمانش را با عینکی قرمز رنگ میپوشاند. طراحی فریزر ایروینگ، یکی از وحشتآورترین نسخههای جوکر را به نمایش میگذارد و با آن پوست سفیدِ چروکیده، چشمان خونین و دندانهای زردش ثابت میکند که شاهزادهی هرج و مرج گاتهام فقط از نظر ذهنی مریض نیست؛ بلکه ظاهری به همان اندازه بیمارگونه دارد. (عکس)
گرنت موریسون تنها جوکر را ارتقا نداد، او به ما نشان داد که بزرگترین دشمن بتمن تا چه حد از نظر شخصیتی انعطافپذیر است. موریسون این اجازه را به نویسندگان دیگر داد تا نسخههایی متفاوت از شاهزادهی جرم و جنایت به نمایش بگذارند و او را همانگونه که دوست دارند به تصویر بکشند. از آنجایی که جوکر همیشه در حال ساخت یک هویت تازه است، پس هنوز هم ابعاد شخصیتی بسیاری وجود دارند که تاکنون به آنها سر نزدهایم. و تمام اینها، به لطف شخصی به نام گرنت موریسون امکانپذیر شده است.