عصر طلایی به دورهای از تاریخ کمیکبوکهای ابرقهرمانی گفته میشود که از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۵۶ ادامه یافت و در آن شاهد ظهور ابرقهرمانهای آمریکایی مثل «سوپرمن»، «بتمن»، «واندرومن»، «شزم» و البته، رشدِ محبوبیت چنین داستانهایی هستیم. شکی نیست که خواندن کمیکهای عصر طلایی برای مخاطبین امروز بینهایت خستهکننده خواهد بود، چون با داستانهایی طرفیم که عمدتاً برای کودکانِ آن زمانه ساخته شدهاند، داستانهایی که در آن از پیچیدگیهای امروز کمیکهای ابرقهرمانی خبری نیست. اما این چیزی از ارزش این دوران کم نمیکند؛ چراکه بسیاری از عناصر مهم ابرقهرمانهای کمیکبوکی در این دوره بنا نهاده شدند و بهروزرسانی همین عناصر بعدها منجر به پیشرفت قابلتوجه شخصیتها گشت. بخش قابل توجهی از شخصیتها و ابزارهای نمادین بتمن نیز، نخستین بار در عصر طلایی خلق و به طرفداران معرفی شدند. ما نیز قصد داریم تا به مناسبت اکران فیلم The Batman (2022)، نمادینترین لحظات بتمن در عصر طلایی را با هم مرور کنیم.
Detective Comics #27, 1939 | اولین حضور جیمز گوردون
کمیک Detective Comics #27 را همهی ما میشناسیم، داستانی با عنوان «پروندهی سندیکای شیمیایی» که برای نخستین بار بتمن را به کل دنیا معرفی کرد. بیشک، داستانهای «نخستین حضور» از اهمیت تاریخی بالایی برخوردار هستند، اما این داستان، جدای از بتمن، یکی از مهمترین شخصیتهای مکمل دنیای بتمن را در همان پنل نخستین به طرفداران بتمن معرفی کرد: «جیمز گوردون»، مامور پلیس شریفی که از همان ابتدا دوش به دوش بتمن سعی در اصلاح سیستم فاسد شهر گاتهام داشت. البته، او هنوز از هویت مخفی بتمن خبردار نیست، هرچند در این کمیک نشان داده میشود که گوردون رابطهی دوستانهی نزدیکی با «بروس وین» دارد.
داستان پروندهی سندیکای شیمیایی بدین قرار است: یک کارخانهدار با ضرب چاقو کشته شده است و بهجا ماندن اثر انگشت پسرش روی آلت قتل، او را به مظنون اصلی این پرونده بدل ساخته است. کمیسر گوردون و بروس وین در صحنهی قتل حضور پیدا میکنند تا ماجرا را پیگیری کنند، ولی از آنجایی که کاری از دست بروس وین ساخته نیست، این بتمن است که وارد عمل میشود تا این پروندهی جنایی را حل کند. بله، همینطور است، بزرگترین کاراگاه دنیا نخستین معمای جناییاش را در این کمیک حل میکند. بتمن در ادامه میفهمد که فردی به اسم «استرایکر» برای از میان برداشتن شرکا و تصاحب شرکت، کسانی را برای به قتل رساندن آنها استخدام کرده بود. بتمن استرایکر دستگیر میکند، اما مقاومت او در آخر داستان سبب شده تا بتمن با او درگیر شود و مشت جانانهای که استرایکر از بتمن نوش جان میکند، او را به درون مخزن اسید میاندازد؛ بنابراین شاهد اولین قتل بتمن در این کمیک هستیم. باید این نکته را یادآور شوم که در آن زمان، هنوز چیزی به اسم کد اخلاقی «نکشتن» در داستانهای بتمن وجود نداشت.
Detective Comics #31, 1939 | بتپلین (Batplane) و بترنگ (Batarang)
شاید بارها چنین جملاتی را از زبان طرفداران بتمن شنیده باشید: او کسی است که نه از سیارهای بیگانه آمده و نه توسط یک عنکبوت رادیواکتیو به قدرتهای فراانسانی دست پیدا کرده است؛ او یکی از خود ماست. بتمن یعنی برای قهرمان شدن نیازی به قدرتهای عجیب فراانسانی نداریم و… . درست است که بتمن توانایی خارقالعادهای ندارد، اما همینطور خشکوخالی هم که نمیشود به مصاف جنایتکاران رفت. خوشبختانه، ثروت بیکرانی که پدر و مادر بروس برایش بهجا گذاشتهاند، این امکان را در اختیار او قرار داده تا از آن برای ساخت ابزارها و تجهیزات کاربردیای استفاده کند که حکم همان قدرتهای فراانسانی را دارند.
باید اعتراف کنم که شانس درِ خانهی من را زده و خوشبختانه برای معرفی این دو قلم جنس، نیازی به توضیحات جداگانه نیست؛ همانطور که در تصویر میبینید، هردوشان نخستینبار در یک داستان و یک صفحه حضور پیدا کردهاند. «بت پلین»، هواپیمای بتمن، «بترنگ»، سلاح پرتابی مخصوص بتمن، آن دسته از تجهیزاتی هستند که نهتنها دنیای کمیک، بلکه در عرصههای مختلف نیز، او را همراهی کردهاند. نیازی به گفتن نیست که این تجهیزات، همچون خود بتمن، در طول تاریخ بهروزرسانی شدهاند و شکل و شمایل متفاوتی را به خود گرفتهاند.
Detective Comics #33, 1939 | خاستگاه بتمن
خاستگاه یا اوریجین (Origin) قصهایست که ما را با سرگذشت یک ابرقهرمان آشنا میسازد؛ یعنی یک شخصیت چه فرآیندی را طی کرده تا به نقطهی کنونی رسیده است. طرفداران در ماههای نخست حضور بتمن، چیزی از سرگذشت او نمیدانستند. آنها میلیونر خوشگذرانی را میدیدند که بدون هیچ دلیلی شبها به دل خیابان میزند تا خلافکاران را به سزای اعمالشان برساند. سرانجام، در کمیک Detective Comics #33 پرده از راز او برداشته میشود. یک پسربچهی پولدار به اسم بروس وین در شبی که به همراه پدر و مادرش از سینما بازمیگشتد، در کوچهای تاریک با یک سارق مسلح روبهرو میشوند. پدر برای محافظت از خانوادهاش خود را جلو میاندازد و سارق در ابتدا او و سپس همسرش را میکشد. پسربچه مات و مبهوت به صحنهی خوفناک روبهرویش خیره شده است، زخم روحیای که تا ابد فراموش نمیکند.
بروس در همان شب سوگند میخورد که زندگیاش را صرف مبارزه با خلافکارانی کند که پدر و مادرش را از او گرفتند. او در علم و هنرهای رزمی مهارت پیدا کرده و برای ترساندن خلافکاران -که انسانهای ترسو و خرافاتیای هستند- لباس یک خفاش را بر تن میکند. خاستگاه بتمن بارها و بارها بازآفرینی شده است، ولی راستش را بخواهید همهی اتفاقاتی که در دو صفحهی نخست این کمیک میبیند، برای شناخت او و انگیزههایش کافیست.
Detective Comics #38, 1940 | پسر شگفتانگیز وارد میشود
هدف اصلی کمیکبوکهای ابرقهرمانی از خلق دستیارهای نوجوان، تنها یک چیز بوده است: جذب بیشتر کودکان به سمت کمیکبوکها و افزایش درآمد. سرآمد همهی دستیارهای کمیکبوکی هم کسی نیست جز«رابین» که نزدیک به یک سال پس از خلق بتمن، وارد داستانهای او شد. تاکنون چندین و چند رابین در کمیکهای او حضور داشتهاند، اما با گذشت چند دهه، طرفدران بتمن هنوز هم اولین رابین، یعنی «دیک گریسون» را رابین اصلی میدانند.
دیک گریسون و والدینش، آکروباتکار سیرک بودند. زمانی که رییس سیرک از باج دادن به گانگسترها خودداری میکند، آنها طنابی که قرار بود والدین دیک گریسون با آن به اجرای حرکات نمایشی بپردازند را با اسید فرسوده ساخته و باعث میشوند که پدر و مادر دیک در حین اجرای نمایش از بلندی سقوط کنند و کشته شوند. بروس وین که خود در کودکی، اتفاق مشابهی را تجربه نموده بود، شدیداً تحت تاثیر این وضعیت دیک قرار میگیرد و او را به فرزندخواندگی میپذیرد. بروس او را تحت نظر خود تعلیم میدهد و بدین ترتیب «پسر شگفتانگیزِ» گاتهام خلق میشود. بد نیست بدانید که اسم و لباس رابین از شخصیت معروف «رابین هود» الهام گرفته شده است.
Batman #1, 1940 | جوکر
اکنون میرسیم به اولین کمیکی که با عنوان Batman منتشر شد و مهمتر از آن، نخستین حضور شروری که امروزه محبوبیتش سر به فلک گذاشته است: «جوکر»، شاهزادهی جرم و جنایت. اینکه خالق اصلی این شخصیت چه کسی بوده، موضوعی است که هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد. راستش را بخواهید، «باب کین»، که چیزی نزدیک به هشت دهه، یگانه خالق بتمن شناخته میشد، آنقدر دروغگو بود که کار کارشناسان را برای قضاوت قطعی پیرامون این مبحث، غیرممکن ساخت. تنها چیزی که میدانیم این است که «جری رابینسون» و «بیل فینگر» نیز سهمی در خلق جوکر داشتهاند و ظاهر این شخصیت از تصویر «کنراید وایت»، بازیگر آلمانی، در فیلم «مردی که میخندد» و کارت جوکری که رابینسون طراحی کرده بود، الهام گرفته شده بود. بعدها همین کارت به یکی از شناختهشدهترین نمادهای این شخصیت تبدیل میشود.
جوکر در این کمیک، یک قاتل سریالی و سارق جواهر است که قربانیهایش را با یک سم مخصوص میکشد، سمی که باعث میشود مقتول پس از مرگش، چهرهای خندان و ترسناک به خود بگیرد. در این کمیک هم هیچ خبری از پیشینهی جوکر نیست، فقط میدانیم که او به جواهرات و کشتن آدمها علاقهی زیادی دارد. به هر حال، بتمن به کمک رابین موفق میشود که در پایانِ این داستانک او را به زندان بیاندازد. جالب آنکه باب کین و بیل فینگر قصد داشتند در داستانکهای بعدی، جوکر را بکشند، اما سردبیر وقت دیسی متوجه مرموز بودن و پتانسیل بالای این شخصیت شد و از این اتفاق جلوگیری کرد. ما هم از او سپاسگزاریم؛ چراکه حقیقتاً بتمن بدون جوکر، یک چیزش کم است.
Batman #1, 1940 | سلینا کایل
اما این فقط جوکر نیست که در کمیک Batman #1 حضور پیدا کرد، «سلینا کایل» یا همان «کتومن» نیز نخستین بار در یکی از داستانکهای همین کمیک، سروکلهاش پیدا شد. البته در این داستان خبری از لباسهای چرمی و شلاق مخصوص کتومن نیست. حتی نامش زن گربهای نبود و او، گربه (The Cat) خطاب میشد. در این داستانک، سلینا کایل یک سارق حرفهای جواهرات است که برای مخفی کردن صورتش، از ماسک یک پیرزن استفاده میکند. پس از اینکه بتمن او را به دام میاندازد، با برداشتن ماسکش، زن بسیار زیبایی را میبیند که در همان نگاه اول، توجهش را جلب میکند. جالب اینجاست زمانی که سلینا از دست بتمن و رابین فرار میکند، بتمن برای دستگیریاش، نهتنها کاری انجام نمیدهد، بلکه جلوی رابین را هم میگیرد.
شاید زندان نرفتن سلینا، این فرصت را به او میداد که بار دیگر همدیگر را ملاقات کنند. نیازی به گفتن نیست، اما شخصیتپردازی او در طول این چند دهه، دستخوش تغییرات زیادی شده است و دیگر نمیتوان کتومن را یکی از دشمنان بتمن دانست. او ضدقهرمانیست که رابطهی عاشقانهی نامعمولی با بتمن دارد و در موارد متعدد نیز، با هم همکاری کردهاند. این را هم بگویم که از نخستین لباس اختصاصی کتومن در کمیک Batman #3 رونمایی شد که ظاهر بسیار ترسناکی هم دارد (عکس).
Batman #5, 1941 | بتموبیل
اگر قرار باشد که بتمن فقط یک وسیلهی نقلیه داشته باشد، آن وسیله بتموبیل، اتوموبیل اختصاصی بتمن، میباشد. این وسیله آنقدر در بین طرفداران محبوب و شناخته شده است که عدم حضورش در هر فیلم و سریالی از بتمن، یک نقص بزرگ به حساب میآید. حتی فضای واقعگرایانهی فیلمهای «کریستوفر نولان» هم مانع از حضور این وسیله نشد. البته باید ذکر کنم که بتموبیل نخستین بار در همان کمیک Detective Comics #27 ظاهر شد، همزمان با نخستین حضور بتمن. در این کمیک ماشین قرمز رنگی را میبینیم که بتمن برای جابهجایی از آن استفاده میکند، هرچند هنوز اسمی ندارد.
بعدها در کمیک Detective Comics #48 بود که این ماشین، بتموبیل نامیده شد (عکس). اما هیچکدام از این موارد را نمیتوانم بتموبیل واقعی بدانم. هر اتومبیلی که بتمن سوار آن شود بتموبیل نیست و اسم بتموبیل هم از یک اتومبیل معمولی، بتموبیل نمیسازد. بتموبیل باید دارای یک ویژگی ظاهری خاص باشد تا بتوانیم آن را بتموبیل به حساب بیاوریم. شخصاً، بتموبیل کمیکِ Batman #5 را اولین حضور واقعی بتموبیل میدانم. فکر میکنم شما هم با یک نگاه آنی به ظاهر زیبا و نمادین بتموبیل در این کمیک، حق را به من بدهید.
Detective Comics #58, 1941 | پنگوئن
همهی ما میدانیم که شخصیتهای دنیای بتمن در طول این هشتاد سال، پیشرفت زیادی از حیث عمق شخصیتی داشتهاند. «پنگوئن» هم از این قضیه مستثنی نیست، اما اگر یک خصلت در او باشد که از همان ابتدای خلقتش ثابت مانده، دغلبازی و زیرکی اوست. ما داریم دربارهی شخصیت دستکمگرفتهشده با ظاهری غلطانداز حرف میزنیم که در اولین حضورش، علاوه بر اینکه سر رییس خودش را زیر آب کرد، برای بتمن هم طوری پاپوش درست میکند تا بهدست پلیس دستگیر شود. نوچهای که به کمک چتر مخصوصش دست به سرقت میزد، رییسش را با تفنگی که در چتر مخصوصش جاساز کرده بود، میکشد و به یک پدرخواندهی نوظهور تبدیل میشود. اگر فکر میکنید که طبق معمول، بتمن در آخر داستان او را دستگیر میکند، باید بگویم که به دلتان صابون نزنید. شاید جوکر در نخستین حضورش دستگیر شد، اما پنگوئن مثل آب خوردن فرار کرد. دستگیری او کار هر کسی نیست.
Detective Comics #60, 1942 | بتسیگنال
این هم از نورافکن مخصوص و نمادین شوالیهی تاریکی، یعنی «بت سیگنال» که سه سال پس از خلق بتمن، پایش را به دنیای کمیک باز کرد. البته، لازم به ذکر است که خود بتمن این دستگاه را نساخته است، بلکه این نیروی پلیس شهر گاتهام بود که برای فراخواندن بتمن و درخواست کمک از او، آن را ساختند. بتسیگنال فقط یک وسیلهی ارتباطی نیست، بلکه یک هشدار به خلافکاران شهر گاتهام نیز محسوب میشود. همین که علامت خفاش در آسمان شهر گاتهام ظاهر شود، دیگر هیچ خلافکاری نمیتواند با خیال راحت به کارش ادامه دهد. ضمناً، اینکه چه کسی بتسیگنال را روشن کرده، برای بتمن اهمیت زیادی دارد، چون او معمولاً به کسی جز جیمز گوردون پاسخ نمیدهد.
Detective Comics #66, 1942 | دادگاه معروف هاروی دنت
خیلیها بعد از جوکر، «هاروی دنت» را بهترین شرور دنیای بتمن میدانند. حق هم دارند. او یک شخصیت ملموس و چندلایه است که میتواند هرکسی را مجذوب خودش کند. خاستگاه او نیز بسیار تراژیک و دردناک است، دادستان خوشقیافه و شریفی که اسید به صورتش پاشیده شده و مسیر زندگیاش یکشبه عوض میشود. ضمناً، دوگانگی شخصیت او از فیلم دکتر جکیل و آقای هاید (۱۹۹۳) الهام گرفته شده است. نخستین حضور او نیز از اهمیت بالایی برخودار است؛ زیرا بعدها با الهام از همین داستان، خاستگاه او در کمیک «هالووین طولانی» بازآفرینی شد. البته در کمیک Detective Comics #66، نام او هاروی کنت است، نه هاروی دنت. احتمالاً به دلیل تشابه نام خانوادگیاش با «کلارک کنت»، کنت به دنت تغییر یافته است.
هاروی دادستان خوشچهرهی شهر گاتهام است که در حین محاکمهی قضایی بهدست «سالوادور مارونی» مورد حملهی اسیدپاشی قرار میگیرد و نیمی از صورتش سوزانده میشود. هاروی توانسته بود که جرم او، یعنی قتل را در دادگاه ثابت کند. سکهی نقرهای مخصوص مارونی در صحنهی جرم بهجا مانده بود و وجود اثر انگشت مارونی بر روی آن، گواهی بر گناهکار بودن او بود، سکهای که دو رویش شبیه به هم بودند.
هاروی پس از این اتفاق بسیار دگرگون میشود و متاسفانه، تنها جراح پلاستیکی که میتوانست صورت او را جراحی کند، توسط نازیها زندانی شده بود و او فقط دو انتخاب را پیش روی خودش میبیند: صبر کند تا جراحش آزاد شود و یا به جرم و جنایت روی بیاورد. هاروی یک روی سکهی مارونی را میخراشد و تصمیمش را به عهدهی پرتاب سکه میاندازد. اگر طرف سالم پایین بیاید، زندگی عادیاش را ادامه میدهد و اگر طرف مخدوش پایین بیاید، به یک خلافکار تبدیل خواهد شد. فکر کنم نتیجهی کار را خودتان میتوانید حدس بزنید.
Batman #16, 1943 | این شما و این هم آلفرد
همهی طرفداران بتمن شخصیت «آلفرد پنیورث» را دوست دارند. او فقط یک مستخدم معمولی یا یک دستیار نیست، آلفرد دوست وفادار و دلسوزی است که حکم صدای منطق و پدر را برای بروس وین دارد. آلفرد کسی است که بروس را از غرق شدن در تاریکی نجات داد. با وجود این، آلفردی که ما اکنون میشناسیم با نسخهای که هشتاد سال پیش برای نخستین برا حضور پیدا کرد، تفاوتهای بسیار دارد. حتی نام خانوادگی پنیورث نیز حدود ۲۶ سال بعد به او افزوده شد.
ظاهراً، این شخصیت پیشتر در سریال بتمن (۱۹۴۳) خلق شده بود، اما انتشارات دیسی پیش از پخش آن سریال، آلفرد را وارد دنیای کمیک کرد. آلفرد، به ادعال خودش، یک کاراگاه مبتدی انگلیسی است که قصد دارد آخرین وصیت پدر خود، یعنی خدمت کردن به خانوادهی وین را عملی سازد. او از انگلستان به آمریکا میآید و خود را به بروس و دیک معرفی میکند. کاملاً طبیعیست که این دو برای آشکار نشدن هویت ابرقهرمانیشان، از این کار سرباز بزنند، اما همهچیز جوری رقم میخورد که در پایان، او به خدمتکار جدید خانوادهی وین تبدیل میشود. البته، او در همان نخستین داستان حضورش به هویت دیگر بروس و دیک پی میبرد. بعدها برای اینکه آلفرد دنیای کمیک به نسخهی سریال ۱۹۴۳ شبیه باشد، ظاهر او را تغییر دادند؛ نسخهی لاغر و سبیلدار کنونی، الهام گرفته شده از همان سریال میباشد.
Detective Comics #83, 1944 | غار خفاشی
بتفنی را گفتند، بتمن بیغار به چه ماند، گفت به زنبور بیکندو. اگر برایتان سوال است که چرا اول بتموبیل و بتپلین خلق شدند و بعد غار خفاشی (Batcave)، و اینکه بتمن قبلاً وسایلش را کجا قایم میکرد، باید خدمتتان عرض کنم که بتمن وسایل نقلیهی مخصوص خود را در یک انبار قدیمی نزدیک خانهاش نگهداری میکرد، انباری که از یک مسیر زیرزمینی به خانهی بروس راه داشت. در گذشته بتمن حتی لباسش را هم در خانهاش جاساز میکرد، یعنی تا این حد از فاش شدن هویت مخفیاش نمیترسید. ایدهی مقر زیرزمینی بتمن یا غار خفاشی و ساعت ایستادهی بزرگی که در پشت آن، راهروی مخفی غار خفاشی قرار دارد، نخستین بار در سریال دههی ۴۰ دیده شد و سپس وارد کمیکاستریپهای بتمن و پس از آن وارد کمیکبوکهایش شد. همانطور که میدانید، تمام تجهیزات بتمن و غنیمتهایی که در طول این سالها از دشمنانش گرفته، در غار خفاشی قرار دارند.
Detective Comics #140, 1948 | ریدلر
«ریدلر» یا «معماگو» از جمله شرورهای مهم دنیای بتمن است که باب کین، هیچ نقشی در خلقت آن ندارد؛ بیل فینگر و طراحی به اسم «دیک اسپرنگ» آن را خلق کردند. خاستگاه او نخستین بار در کمیک Detective Comics #140 روایت شد و ما شاهد نوجوانی به اسم «ادوارد نیگما» هستیم که در یک مسابقهی حل جورچین (پازل جیگسا) شرکت کرده و برای برنده شدن و شکست دیگران به تقلب روی میآورد و از همان موقع به بعد، عاشق معما میشود. بعدها نیز، نیگما به یک استاد معما و دورهگرد تبدیل شده و از طریق معماهایش از مردم کلاهبرداری میکند. اما هیچکدام از اینها برای معروف شدن و جلب توجه کافی نبود و در نتیجه، نیگما لباس و اسم جدیدی را برای خودش ابداع کرده و تصمیم میگیرد که با هویت ریدلر، بتمن را به چالش بکشاند؛ چراکه از نظر ریدلر بتمن تنها کسی است که شایستگی رقابت با او را دارد.
تاکنون برداشتهای مختلفی از شخصیت او ارائه داده شده است، از یک دزد معمولی و معماگویی دستوپاچلفتی گرفته تا آدمکشی بیرحم و خونسرد، اما تنها عناصری که در داستانهای او ثابت ماندهاند دو چیز هستند: عشق به معما و جلب توجه.