آواتارهای عواطف یا همان Emotional Entities دارای یکی از جالبترین و عجیبترین پیشینهها در دنیای دیسی هستند و به دلیل رابطهی مستقیمی که با حلقههای قدرت و منبع انرژی آنها دارند، از محبوبیت زیادی برخوردار میباشند. در این مطلب قصد داریم به معرفی هفت آواتار اصلیِ عواطف بپردازیم.
- هشدار: در بین توضیحات این مطلب طبعاً اسپویلرهایی نیز از برخی خطوط داستانی مرتبط با این شخصیتها وجود دارد.
آیون (ION)
«آیون» آواتار احساسِ اراده است و به حلقههای قدرت سبز که از نیروی اراده قدرت میگیرند، نیرو میدهد. برای سالهای طولانی، آیون به همراه «پارالاکس» در باتریِ قدرت مرکزی سیارهی OA زندانی بود تا پارالاکس را تحت کنترل داشته باشد و به حلقههای قدرت سبز نیرو دهد. اما پس از نابودی باتری قدرت مرکزی سیارهی OA، پارالاکس و آیون آزاد شدند.
آیون مدتها در جهان سرگردان بود. او هنگامی که «هل جوردن» با پارالاکس پیوند خورده بود و در حال نابود کردن فانوسهای سبز بود، به آخرین حلقهی قدرت سبز رنگ، یعنی حلقهی قدرت «کایل راینر»، وارد شد و بعدها با او پیوند خورد. پس از این، کایل راینر برای مدتی حامل آیون شد. او در این مدت به قدرت بینهایت در کنترل نیروی زمردینِ اراده دست یافت. او دیگر احتیاجی به استفاده از حلقهی قدرت و شارژ دوبارهی نیروی خود نداشت، اما بعدها در طی آرک جنگ سپاه سینسترو (Green Lantern: The Sinestro Corps War)، «سینسترو» موفق شد آیون را از جسم کایل راینر خارج کند و پارالاکس را جایگزین او نماید. آیون بهدست شرور معروف دنیای دیسی، یعنی «آنتی مونیتور»، زندانی شد تا او بتواند از قدرتش استفاده کند، اما آیون بعدها بهدست فانوسهای گمشده نجات یافت و محافظین اینبار «سودوم یات»، یکی از اهالی داگزام را به عنوان میزبان جدید آیون برگزیدند.
او بعدها برای نجات مردمش، خورشیدِ سرخِ یک منظومه که سیارهاش در آن قرار داشت را به کمک قدرت آیون تبدیل به خورشید زردی کرد که مردمش به کمک اشعههای آن به قدرتهای فراطبیعی دست یافتند، اما خودش در مرکز ستاره زندانی شد. او در مرکز ستاره زندانی بود، تا اینکه «کرونا» آیون را از او جدا کرد و با خود برد.
پارالاکس (Parallax)
پارالاکس، آواتار احساسِ ترس است. او سالها در جهان به عنوان هیولایی زندگی میکرد که افراد را تسخیر کرده و از ترس آنها نیرو میگرفته است. پارالاکس میزبان خود را کاملاً به تسخیر خود درمیآورد و به کمک او به کارهای شرورانهی خود میپردازد. این آواتار سالها در درون باتری قدرت مرکزی در سیارهی OA زندانی بود. با اینکه قدرت پارالاکس توسط آیون که به همراه او در باتری قدرت مرکزی زندانی بود، مهار میشد، اما حضورش در درون باتری قدرتِمرکزی که قسمتی از انرژی آن را تأمین میکرد، باعث بهوجود آمدن ناخالصیِ زرد میشد؛ یعنی همان نیرویی که تا مدتها جلوی آسیبزدن فانوسهای سبز به اشیاء زرد رنگ را می گرفت. اما پس از اینکه او آزاد شد، ناخالصی زرد و محدودیتِ نیروی فانوسهای سبز در آسیبزدن به وسایل زرد رنگ از بین رفت.
پارالاکس در دنیای دیسی قهرمانان معروفی را به تسخیر خود در آورده که از بین آنها میتوان به هل جوردن، کایل راینر و «فلش» اشاره کرد. لازم به ذکر است که کرونا طی رویداد جنگ فانوسهای سبز (War of the Green Lanterns) موفق شد دوباره پارالاکس را وارد باتری قدرت مرکزی فانوسهای سبز در سیارهی OA نماید و موجب بهوجود آمدن مجدد ناخالصی زرد شود.
آدارا (Adara)
«آدارا» آواتار احساس امید است. او منشأ تمام امیدی است که در جهان وجود دارد. مسئلهی بهوجود آمدن او مانند تمام آواتارهای دیگر به شکلی مشابه صورت پذیرفت. هزاران سال پیش، نیروی سفید رنگِ زندگی، نیروی خود را به هفت رنگِ رنگینکمان تقسیم کرد و خودش در مرکز زمین ساکن شد. پس از آن، این هفت نیرو هرکدام موجودی را انتخاب کرده و با تسخیر او موجب بهوجود آمدن هفت آواتار احساسات شدند. لازم به ذکر است که «اسپکتر» در زمان نامعلومی قصد داشت تا آواتارهای احساسات را از بین ببرد؛ چراکه فکر میکرد وجود آنها بیش از حد برای موجودات زندهی دیگر خطرناک است، اما او موفق به این کار نشد.
آدارا در طی رویداد روشنترین روز (Brightest Day)، کودکی به نام «نیکول موریسون» را به عنوان میزبان خود انتخاب کرد، ولی بعدها زمانی که کرونا در حال جمعآوری آواتارهای احساسات بود، موفق شد آدارا را نیز به چنگ بیاورد.
پریدیتور (Predator)
«پریدیتور»، آواتار احساس عشق است؛ با این حال، هیچکدام از زامارونها دلیل ارتباط او به حس عشق را کاملاً درک نمیکنند، چراکه او از نرمی و لطافت عشق دور است و بسیار سرکشانه و خودسر عمل میکند.
پریدیتور پس از پارالاکس و آیون سومین آواتار احساسی است که پس از تقسیم شدنِ نور سفید به هفت رنگِ رنگینکمان بهوجود آمد. او به دنبال قلبهای شکسته یا تیره و خالی، و عشق است و این نوع افراد را تسخیر میکند و با تسخیر آنها، قدرت فوقالعادهای به آنها میبخشد. پریدیتور تا وقتی که میزبانش عشق را حس نکند در وجود او باقی میماند. این آواتار طی داستان روشنترین روز به دلیل اینکه قلب مادر خبیث «هاکگرل» تهی از عشق بود، وجود او را تسخیر کرد!
اُفیدین (Ophidian)
«اُفیدین» آواتار حس طمع است. او هزاران سال پیش، پس از مبارزهی سختی که با صاحب حلقهی قدرت نارنجی یعنی «لارفلیز» داشت، بهدست او در باتری قدرتش زندانی شد، اما همزمان با رویداد روشنترین روز، او از درون باتری قدرت لارفلیز خارج شد و با یکی از ویلنهای معروف فانوسهای سبز، یعنی «هکتور هاموند»، پیوند خورد.
اُفیدین با تسخیر هکتور هاموند موجب تبدیل شدن او به یک هیولا با حس طمع بیپایانی شد که قصد داشت تمام موجودات را نابود و تمام جهان را به تصرف خود دربیاورد. بعدها، کرونا هنگام تعقیب کردن آواتارهای احساسات او را پیدا کرد و توانست از قدرتش به نفع خود استفاده کند.
پروسِلایت (Proselyte)
«پروسِلایت» آواتار حس شفقت است. او برای مدتها در سیارهی زادگاه قبیلهی ایندیگو، یعنی ناک، قرار داشت. همچنین بد نیست که بدانید از بین آواتارهای احساسات، آخرین آواتار بهوجود آمده پروسلایت بود.
بعدها و هنگامی که قبیلهی ایندیگو از مسئلهی شکار شدنِ آواتارهای احساسات بهدست فردی ناشناس آگاه شدند، تصمیم گرفتند میزبان مناسب پروسِلایت را پیدا کنند تا جلوی اسیر شدن او توسط این موجود ناشناس را بگیرند. بعدها مشخص شد آن موجود مالتوسی تبعید شده بهنام کرونا است.
آنها پروسلایت را به زمین آوردند و او با انسانی در حال مرگ که با دلسوزی قصد داشت دیگران را نجات دهد پیوند خورد، اما حتی این مسئله نیز جلوی کرونا را برای بهدست آوردن این آواتار نگرفت و او توانست پروسلایت را هم به چنگ آورد.
بوچر (Butcher)
«بوچر» آواتار حس خشم است. خشم بیپایانِ او باعث عطش فوقالعادهاش برای کشتار و پیدا کردن یک میزبان مناسب میشود؛ به همین دلیل، او همیشه بهدنبال میزبانی مناسب برای خود است. همزمان با رویداد روشنترین روز و هنگامی که آواتارهای احساسات بهدست کرونا شکار میشدند، «آتورسیتوس» با دشمن خونی خود، یعنی سینسترو، متحد شد تا بتواند بوچر را پیدا کند. او مدتها رد بوچر را در جاهایی مثل زندانها و محلهای جنایت که بوچر در آنها بهدنبال میزبان بود، دنبال کرد.
در همین حین، قرار بود که یک قاتل را به جرم تجاوز و قتلِ یک دختربچه توسط صندلی الکتریکی اعدام کنند. قاتل به عنوان آخرین حرف خود با پوزخند به پدرِ دختربچه گفت: «میدونی، دختره خوشش میاومد!». این حرف منزجرکننده، پدر دختربچه را پر از خشمِ انتقام کرد. در همین لحظه، بوچر وارد اتاق شد و او را به عنوان میزبان خود انتخاب کرد. او در وهلهی اول قاتل را کشت، ولی آتورسیتوس موفق شد بوچر را وسوسه کند تا خود او را به عنوان میزبان انتخاب نماید. سپس به بوچر کلک زد و او را در باتری قدرت خود زندانی کرد، اما زندانی بودن بوچر برای مدت زیادی طول نکشید؛ چراکه کرونا با نابود کردن باتری قدرتِ آتورسیتوس او را نیز به چنگ آورد.