نگاهی به مانگای Blue Period | اثری واقعی در میان انبوهی از آثار خیالی

در زمانه‌ای که مانگاهای پرزرق و برق و اکشنی مانند Attack on Titan، چین‌ساو من (Chainsaw Man) و Demon Slayer انتشار می‌یابند و انبوه مخاطبان و توجه‌ها را به خود جلب می‌کنند، کمتر اثری در این مدیا پیدا می‌شود که به دنبال زرق و برقِ ژانرهای اکشن و شونن (Shounen) نباشد و داستان خود را در جهانی واقعی و با استفاده از عناصر همین دنیا روایت کند. حتی اگر یک‌سری آثار پای خود را از قلمروی شونن و اکشن خارج کنند و خواستار روایت داستان بدون استفاده از این دو اِلِمان محبوب باشند، به سراغ داستان‌هایی با ژانرهای کمدی، عاشقانه و شوجو (Shoujo) می‌روند و به آثاری نظیر Kaguya-Sama: Love is War و Komi-san Can’t Communicate و The Quintessential Quintuplets بدل می‌شوند. با وجود اینکه این آثار در جهان واقعی رخ می‌دهند و تقریباً هیچگونه المان تخیلی‌ای در خود ندارند، بعید است برای کسی در جهان واقعی حادث شوند و او این اتفاقات را واقعاً تجربه کند. از این رو، وجود آثاری مانند Blue Period که پای خود را از این ژانرهای رایج خارج می‌کند و داستان نوجوانی واقعی، با مشکلاتی واقعی و در جهانی واقعی را روایت می‌کند، غنیمت است.

نخست باید بگویم که شونن یا اکشن بودن یک اثر، دلیلی بر بد یا خوب بودن آن نمی‌شود. همانطور که عاشقانه یا کمدی بودن یک اثر نیز چنین تاثیری بر آن ندارد. ژانر صرفاً ابزاری در دست نویسنده است و کیفیت یک اثر، به استفاده‌ی نویسنده از آن بازمی‌گردد (شایان ذکر است که تمام آثار نام‌برده، جزء آثار فاخر در ژانر خود هستند و خواندن یا دیدنشان به علاقه‌مندان آن ژانر توصیه می‌شود.)، ولی هرکدام از این ژانرها، یک‌سری خصوصیاتی را همراه با خود به اثر تزریق می‌کنند که می‌توانند بر واقعی بودن یا نبودن آن اثرگذار باشند و به محتوا و درون‌مایه‌ی آن جهت بدهند.

مانگای Blue Period یا دوره‌ی آبی (این نام به یکی از چهار دوره‌ی فعالیت پیکاسو در زمینه‌ی هنر اشاره دارد که در آن، پیکاسو بیشتر از طیف رنگ آبی در آثارش استفاده می‌کرد.) درباره‌ی نوجوانی شانزده ساله به نام «یاتورا یاگوچی» است. پسری خوش‌قیافه، مودب و سخت‌کوش که نمرات خوبی را در تمامی درس‌هایش می‌گیرد. یاتورا یاگوچی از نظر اجتماعی نیز موفق است و دوستان نسبتاً زیادی دارد. اما چیزی یاتورا را اذیت می‌کند. او خود واقعی‌اش نیست و در مقابل دیگران ادا درمی‌آورد. کارهایی را که خودش دوست ندارد انجام می‌دهد (مانند سیگار کشیدن در مقابل دیگران یا خوشحالی کردن پس از به ثمر رسیدن گل در فوتبال)، تا از نظر دیگران خوب به‌نظر برسد و مورد ستایش آن‌ها قرار بگیرد. حتی دوستانی که دارد نیز از نظر علایق با او کاملاً متفاوت‌اند و یاتورا گاهی توانایی درک کردن آن‌ها را ندارد.

اون نمی‌دونه که نجات پیدا کردن تو این جامعه، با صادق و روراست بودن غیرممکنه؟
_ یاتورا یاگوچی

روزی یاتورا به‌طور اتفاقی به آرت‌کلاب مدرسه می‌رود و یکی از آثارِ نیمه‌کاره‌ی سال بالایی‌اش، موری-سنپای را می‌بیند و مسحور آن می‌شود. یاتورا مدتی به آن خیره شده و به هنر علاقه پیدا می‌کند. پس از آن، او مدتی سعی می‌کند خود را از هنر دور کرده و فکر هنرمند شدن را از سرش بیرون کند؛ چرا که هنرمندان، شغل و درآمد ثابتی نداشته و هنرمند شدن یک ریسک بزرگ محسوب می‌شود، آن هم برای شخصی مانند یاتورا که به وضوح آینده‌ی درخشانی را در پیشِ رو دارد. بعد از گذشت مدتی، علاقه‌ی او به هنر افزایش می‌یابد و او بالاخره تصمیم می‌گیرد به آرت‌کلاب مدرسه ملحق شود و تلاش می‌کند به یکی از دانشگاه‌های هنرِ معتبر و کم هزینه‌ی ژاپن وارد شود.

یاتورا در مسیر رسیدن به خواسته و هدفش، همانند یک انسان واقعی، مشکلات زیادی دارد. از مخالفت برخی معلمان، خانواده و به‌خصوص مادرش با موضوع هنرمند شدن او گرفته، تا سختیِ هنر و همچنین وجود رقبای بسیار زیاد و قدَر در مسیر پذیرفته شدن در دانشگاهِ مورد نظر. او هر دفعه با مشکلاتش روبه‌رو می‌شود و همانند یک انسان واقعی، سعی می‌کند آن‌ها را به روشی منطقی از سر راه خود بردارد. او استعداد زیادی در زمینه‌ی هنر نداشته و سعی می‌کند با تلاش و پشتکار، خود را به دیگران برساند. ولی همه‌چیز آنطور که انسان برنامه‌ریزی می‌کند پیش نمی‌رود و گاهی، تاسِ سرنوشت عددی نه‌چندان مطلوب را پیشِ رویش می‌گذارد.

داستان به‌ظاهر ساده، تکراری و فاقد عمق است و شاید تنها موردی که در نگاه اول جذاب به‌نظر برسد، مشکلات واقعیِ شخصیت اصلیِ داستان، یاتورا است. ولی وقتی ۲ یا ۳ چپتر از داستان پیش می‌رود و مخاطب با طرز فکر خاص، جذاب و متفاوت یاتورا آشنا می‌شود، متوجه عمق زیاد داستان شده و خواندن هر چپتر، دری جدید را به روی او باز می‌کند. این داستان، به روش‌های مستقیم (مونولوگ‌های فراوان یاتورا) و غیرمستقیم (واکنش و سخنان یاتورا و دیگر شخصیت‌های داستان به یکدیگر)، سعی می‌کند خواننده را با هدف زندگی آشنا کرده و به او نحوه‌ی درست زندگی کردن را بیاموزد و به او بگوید در زندگی، هیچ چیزی مهم‌تر از این نیست که انسان خودِ واقعی‌اش را بروز بدهد، به کاری که علاقه‌مند است مشغول بشود و از زندگی‌اش لذت ببرد. در همین حین، با نشان دادن وسعت، گستردگی و زیباییِ هنر، مخاطب را تا حدی به آن علاقه‌مند می‌کند و می‌تواند از هر نظری، به تمامیِ اهدافش برسد.

فقط به‌خاطر اینکه من دارم کاری رو که دوست دارم انجام می‌دم، دلیل نمی‌شه که ازش خسته نشم یا همیشه ازش لذت ببرم.
_ یاتورا یاگوچی

تک‌تک شخصیت‌های مکمل مانگا، قصه و مشکلاتی را پشت سرشان دارند. مانگاکای این اثر، «سوباسا یاماگوچی»، با استفاده از شخصیت‌های متفاوت سعی می‌کند پیامی یکسان را به شیوه‌هایی متفاوت به مخاطبانش منتقل کند. شاید در نگاه اول، شخصیتی سر به هوا و از هفت دولت آزادی مانند «ریوجی آیوکاوا» غیرقابل درک به‌نظر برسد و با خود فکر کنید او هیچگونه مشکلی ندارد و برخلاف یاتورا، به تفکرات دیگران راجع‌به خودش اهمیت نمی‌دهد. اصلاً برایتان قابل تصور است، پسری که با لباس و ظاهری کاملاً دخترانه در ملاءعام حاضر می‌شود، نظر دیگران برایش مهم باشد؟ ولی وقتی داستان پیش می‌رود و کم‌کم با لایه‌های شخصیتی و مشکلاتِ خاص او آشنا می‌شوید، درک می‌کنید که او بیشتر از همه‌ی شخصیت‌های داستان زجر می‌کشد و جامعه‌ی پیرامونش، به او اجازه نمی‌دهد که خود واقعی‌اش را آنطور که می‌خواهد بروز دهد. در واقع، خانواده و جامعه او را همانند یاتورا محدود کرده‌اند، فقط به روش و شیوه‌ای متفاوت.

یا مثلاً کاراکترِ به‌ظاهر کم‌اهمیتی مانند «کویگاکوبو» در نگاه اول، با آن ظاهر گول‌زننده‌ و فیزیک بدنی‌اش، ذهن شما را به این سمت سوق می‌دهد که او آدمی خشن یا حداقل بی‌احساس است. ولی وقتی به‌طور کامل با او آشنا می‌شوید، می‌فهمید که او تمثیلی از وجود اکثر ماهاست؛ کسی که جرئت آن را نداشت به دنبال علاقه‌ی واقعی خودش برود و از ترس شکست خوردن در آن، یا قضاوت‌های جامعه درباره‌ی او، دست از آرزوهایش کشیده است. ولی حال، با دیدن یاتورا که با تمام توان می‌خواهد به آرزوهایش برسد، به خود می‌آید و به دنبال علاقه‌اش می‌رود و به این باور می‌رسد که هنوز دیر نشده است، باوری که خیلی از انسان‌ها، هرگز به آن نمی‌رسند. مانگاکا با نشان دادن چنین صحنه‌هایی در این اثر، می‌خواهد جرقه‌ای در ذهن مخاطبش ایجاد کند که شاید هنوز دیر نشده و او می‌تواند به دنبال آرزوهایش برود. شاید برایتان جالب باشد که مانگاکای چین‌ساو من، «فوجیموتو تاتسوکی»، بعد از مطالعه‌ی این مانگا نسبت به رفتن به دانشگاه هنر علاقه‌مند شده و حال قصد دارد به دنبال آرزوهایش برود.

یوتاسوکه تاکاهاشی: من به‌طور کلی علاقه‌ای به آدم‌های دیگه ندارم. ولی یاگوچی-سان، وقتی چشمم به تو می‌افته، حالم بد می‌شه.
یاتورا یاگوچی: و-واقعاً؟؟ این من رو خیلی خوشحال می‌کنه. ممنون بابت این حرفت. این حرفت واقعاً بهم روحیه بخشید.
یاتورا یاگوچی [در تفکرات خود]: من الان واقعاً خوشحالم. من فقط یک انسان معمولی‌ام. ولی برای این نابغه، من یک آدم خاصم.

داستان کلی و سیر داستانیِ این اثر کاملاً عادی و حتی قابل پیش‌بینی است اما همانطور که گفته شد، چیزی که این اثر را خاص می‌کند، نه داستانش، بلکه درون‌مایه و مفاهیمی است که می‌خواهد به روش‌های مختلف (که تنها به بخش کوچکی از آن‌ها اشاره شد)، به مخاطبانش منتقل کند. این داستان، به خوبی می‌تواند عقاید متفاوت یاتورا را برای مخاطبانش شرح دهد، شخصیتِ عجیبی مثل «ریوجی» را قابل همذات‌پنداری کند و کاری انجام دهد که ما خودمان را در هرکدام از شخصیت‌ها پیدا کنیم و بخشی از وجودمان را درون آنان ببینیم.

در وصف طراحیِ دو بخشیِ این اثر، بدون هیچگونه زیاده‌گویی و اغراق، باید کلمه‌ی شاهکار را به‌کار برد. از آنجایی که این مانگا درباره‌ی هنر است، مانگاکا برای آن کم نمی‌گذارد و تمام سعی خود را می‌کند در تک‌تکِ پنل‌های داستان بهترین عملکرد خود را به نمایش بگذارد. علاوه بر آن، اکثر تابلوهایی که شخصیت‌های خیالی داستان در طول آن می‌کشند، آثاری واقعی هستند که توسط هنرمندان واقعی کشیده شده‌اند. مانگاکا برای استفاده از آن‌ها در اثرش از خالقینِ اصلیشان اجازه گرفته (امری که تاحدی طاقت‌فرسا بوده و نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی وافر خالقِ این اثر و دستیارانش به مخلوقشان است.) و با اجازه از آن‌ها، این مانگا را به یک اثر هنری تمام عیار از لحاظ طراحی بدل می‌کند.

مانگای Blue Period اثری است که هر چپترش حرفی برای گفتن دارد. برخلاف آثار مشابه، این مانگا تنها قصد سرگرم کردن خوانندگانش را ندارد و هدف اصلی‌اش این است که پلی میان نویسنده و مخاطب‌ها باشد و پیام‌های او را به روش‌های مختلف به آن‌ها برساند؛ درست همانطوری که یک مدیا/رسانه باید عمل کند. سوباسا یاماگوچی این اثر را به گونه‌ای خلق کرده است که هر مخاطبی با هر سن و سال، جنسیت، فرهنگ و عقیده‌ای با آن ارتباط برقرار کند و خودش را در آن بیابد. همین موضوع باعث شده تا مایی که فرهنگ و عقاید کاملاً متفاوتی با ژاپنی‌ها داریم، با خواندن این مانگا خودمان را در آن بیابیم و به شیوه‌ی خاص خودمان با آن ارتباط برقرار کنیم.

5 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments