واچمن و فلسفه | قسمت سوم: رورشاک و مسئله‌ی دروغ

در پایان کمیک واچمن (Watchmen) می‌فهمیم که «آدرین وایت»، ملقب به «آزیمندیاس»، میلیون‌ها آمریکایی را کشته است تا به جنگ سرد پایان دهد. لوری ژوسپزیک (سیلک اسپکتر)، دن دریبرگ (نایت آولِ دوم)، و «دکتر منهتن» با یکدیگر قرار می‌گذارند که برای حفظ صلح در جهان، هرگز از این ماجرا به کسی چیزی نگویند. تنها کسی که زیر بار این دروغ نمی‌رود «رورشاک» است.

دریبرگ: رورشاک…؟ رورشاک، صبر کن. کجا داری می‌ری؟ این موضوعْ خیلی بزرگ‌تر از اونی هست که بخوایم نسبت بهش یه‌دنده باشیم. مجبوریم که مصالحه کنیم…
رورشاک: نه. حتی در مقابل آخرالزمان. مصالحه، هرگز.

یک‌دندگی رورشاک در عدالت‌جویی سبب شده تا او نتواند چیزی فراتر از نگرش خودش را ببیند. او هرگز به عواقب افشاسازی این راز بزرگ، اینکه ممکن است صلح جهانی نابود شود، فکر نمی‌کند. به همین دلیل، دکتر منهتن او را می‌کشد. کشته شدن رورشاک سوال اخلاقی پیچیده‌ای را در ذهن ما ایجاد می‌کند: آیا می‌توان راست‌گویی را، در مواردی خاص، اشتباه یا غیراخلاقی دانست یا خیر؟ قسمت سوم از مجموعه مقالات واچمن و فلسفه را به رورشاک و مسئله‌ی دروغ اختصاص داده‌ایم.


دروغ… هرگز

هر فرهنگی، به‌صورت پیش‌فرض، دروغ را غیراخلاقی می‌داند. اما دنیای ما پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و گاهی شرایطی به وجود می‌آید که همه‌ی معادلات اخلاقی ما را به‌هم می‌زند. به عبارت دیگر، گاهی مجبور به شکستن این قوانینِ از پیش تعیین شده هستیم و مجبوریم که دروغ‌ بگوییم. فرض کنید که یک قاتل زنجیره‌ای در پی کشتن کسی می‌باشد که به خانه‌ی شما پناه آورده است. مسلماً، اگر این قاتل زنجیره‌ای درب خانه‌ی شما را بکوبد و محل اختفای او را بپرسد، شما راستش را نخواهید گفت. بیشتر آدم‌ها از شما توقع دارند که آشکارا دروغ‌ بگویید. البته، مسئله‌ی ژوسپزیک و دریبرگ بسیار پیچیده‌تر و بزرگ‌تر از مسئله‌ی قاتل پشتِ در است. به هر حال، ما می‌توانیم دلیل دروغ‌گویی آن‌ها و یا به عبارت درست‌تر، خودداری آن‌ها از راست‌گویی را درک کنیم. هرچه باشد، پای نیستیِ جهان وسط است.

البته، همه‌‌ی آدم‌ها موافق دروغ‌گویی -حتی به یک قاتل فرضی- نیستند. از دید امانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴)، فیلسوف وظیفه‌گرای آلمانی، دروغ‌گویی هرگز جایز نیست. اما چرا کانت این‌گونه فکر می‌کرد؟ او اصرار بر این داشت که ما باید چنان رفتار کنیم «که بشریت را، چه در خود و چه در دیگری، هدف به‌شمار آوریم و نه همچون وسیله.» از سوی دیگر، برای کانت، انجام دادن کار درست یعنی پیروی از «امر مطلق». امر مطلق یعنی موازین اخلاقیِ جهان‌شمولی که درباره‌ی همه‌ی افراد، صرف نظر از نژاد، ملیت، جایگاه‌ و زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، صدق می‌کنند و هیچ استثنایی در آن‌ها وجود ندارد. راست‌گویی نیز یک امر مطلق است و خلاف آن هرگز جایز نیست. وایت انسان‌ها را وسیله می‌دید. او به همه‌ی دانشمندان و هنرمندانی که در خلق موجود فضایی‌اش نقش داشتند دروغ گفت تا اهداف خود را پیش ببرد. وایت به کرامت ذاتی آن انسان‌ها بی‌احترامی کرده است. از دید کانت، کار وایت نادرست است، چرا که هرکدام از آن دانشمندان و هنرمندان یک «عامل عقلانی» به حساب می‌آید، کسی که می‌تواند تعقل کند، استدلال بیاورد، تصمیم‌گیری کند، و مسئولیت تصمیماتش را بپذیرد. از نظر کانت، ما این حق را نداریم که با عامل عقلانی ناعادلانه رفتار کنیم، زیرا او دارای «ارزش مطلق» یا کرامت انسانی است.

البته، مشخص نیست که چرا عامل عقلانی دارای ارزش مطلق است. در هر صورت، ما به عامل عقلانی اهمیت خاصی می‌دهیم. چیزی که در انتهای واچمن حائز اهمیت است تباه شدن زندگی میلیون‌ها انسان است. تکرار می‌کنم، چیزی که اهمیت دارد تباه شدن زندگی میلیون‌ها انسان است، نه موجودی دیگر. جان انسان‌ها، در قیاس با سایر موجودات، ارزشمند‌تر است، زیرا ما می‌تواییم فکر کنیم و تصمیم بگیریم. به عبارت ساده‌تر، ما دارای عقل هستیم. منظورم این نیست که جان سایر موجودات اهمیتی ندارد. قطعاً، چنین نیست. شاید بهتر باشد بگوییم جان انسان‌ها در اولویت قرار دارد.

زمانی که ما به یک عامل عقلانی دروغ می‌گوییم، در حقیقت، به کرامت و ارزش او بی‌احترامی کرده‌ایم. در واقع، با این کار داریم قدرت تصمیم‌گیری‌ او را تباه می‌کنیم و از او می‌خواهیم کاری را کند یا تصمیمی را بگیرد که ما خواهانش هستیم، زیرا می‌دانیم که اگر راستش را بگوییم، خواسته‌ی ما برآورده نخواهد شد. دروغ‌گویی یعنی سوءاستفاده از طرف دیگر و با او مثل وسیله رفتار کردن. دروغ‌گویی یعنی هتک حرمت به کرامت خدشه‌ناپذیر انسان‌ها و از دید کانت، این‌ کار هرگز صحیح نیست. اگر بپذیریم که هر عامل عقلانی دارای ارزش مطلق است، در این صورت، مخالفت کردن با کانت مشکل نخواهد بود.


اما آیا دروغ‌گویی، تا این حد، آزاردهنده است؟

نظریه‌‌های کانت درباره‌ی ارزش انسان و عامل عقلانی با باورهای ما همخوانی دارد، اما دروغ نگفتن، آن هم تحت هیچ شرایطی، چیزی نیست که ما بپذیریم. ما به آن قاتل زنجیره‌ای پشتِ در دروغ‌ می‌گوییم، زیرا باور داریم که نجات دادن کسی که به ما پناه برده است یگانه کار اخلاقی است. گاهی شرایط طوری پیش می‌رود که دروغ‌گفتن را به امری اخلاقی بدل می‌سازد. ضمناً، از دید ما، کسی که به قاتل پشت در راست می‌گوید بی‌رحم، بی‌عاطفه و بی‌اخلاق است.

مشکل بزرگی که مسئله‌ی قاتل پشت در وجود دارد تعارض وظیفه‌ها است. وظیفه چیزیست که امر مطلق کانتی تلقی شده و اخلاقْ آن را از ما می‌خواهد. دروغ نگفتن و محافظت از انسان‌ها، هردو، امر مطلق تلقی می‌شوند و تعارض وظیفه‌ها، در این مورد خاص، یعنی تعارض میان دروغ نگفتن و محافظت از یک قربانی. در این مورد خاص، عامل عقلانی ناگریز به انجام یکی و ترک دیگری است. ولی مگر می‌شود از یکی از وظایف اخلاقی یا امر مطلق کانتی پیروی نکرد؟

از دید کانت، میان وظایف اخلاقی تعارض وجود ندارد. وظیفه چیزیست که اخلاق از ما می‌خواهد و در یک موقعیت خاص، دو وظیفه وجود ندارد، بلکه فقط یک وظیفه است که اخلاقاً ملزم به انجام آن هستیم. به عبارت ساده‌تر، در هر موقعیتی فقط یک وظیفه وجود دارد. به گفته‌ی کانت، چیزی که می‌تواند ایجاد تعارض کند «مبنای الزام» است؛ یعنی دلایلی که به ظن و گمان ما، سبب می‌شوند فقط یک وظیفه‌ی اخلاقی را انتخاب کنیم. از این رو، در موقعیت قاتل پشت در تعارض وظایف وجود ندارد؛ ما با مبنای الزام طرف هستیم. ما برای محافظت از قربانی دلایل خاص خود را داریم و برای دروغ نگفتن نیز دلایلی دیگر. اما به گفته‌ی کانت، فقط یکی از این مجموعه دلایل به عمل درست و اخلاقی منجر می‌شود. بنابراین، در هر شرایطی فقط یک وظیفه‌ی درست و اخلاقی وجود دارد، فقط یک. و چندان هم غیرمنطقی به‌نظر نمی‌رسد اگر بگوییم نجات دادن جان انسانی بی‌گناه از دروغ گفتن به یک قاتل واجب‌تر و اخلاقی‌تر است.

البته، از ظاهر حرف‌ها و نظریات کانت این را می‌توان برداشت کرد که حتی در موضوع قاتل پشت در نیز، دروغ نگفتن یگانه وظیفه‌ی اخلاقی است. به هر حال، تصمیم نهایی چیست و باید چه کنیم؟ اولاً، از دید کانت، ما نمی‌توانیم برای متوقف کردن قاتل دست به هر عملی که دلمان می‌خواهد بزنیم. مثلاً، نمی‌توانیم او را شکنجه دهیم، زیرا شکنجه دادن، همچون دروغ‌گویی، عملی غیراخلاقیست و ما حق نداریم برای نجات جان قربانی وسیله‌ای چون شکنجه را توجیه کنیم؛ ثانیاً، ما مسئول کارهای دیگران نیستیم؛ یعنی اگر ما در برابر پرسش قاتل سکوت اختیار کنیم و او وارد خانه شود و قربانی را بکشد، ما مسئول این جنایت نخواهیم بود. ما اخلاقاً ملزم به پاسخ و افشای حقیقت نیستیم و اگر هم اتفاق بدی بیفتد، مقصر کسی نیست جز قاتل پشت در.

اکنون، قصد داریم تا به کمک مطالب ذکر شده درمورد پرونده‌ی رورشاک حرف بزنیم و نتیجه‌گیری کنیم. یادتان باشد که رورشاک قصد ندارد از کسی محافظت کند، زیرا وایت، پیشاپیش، کار قربانی‌هایش را یکسره کرده بود. تنها چیزی که رورشاک خواهانش است برملا کردن نقشه‌ی وایت است، اتفاقی که می‌تواند صلح نوظهور جهان را نابود سازد. بله، او وظیفه دارد که دروغ نگوید، اما از سوی دیگر، وظیفه ندارد که راستش را بگوید. ظاهراً، عقل سلیم حکم می‌کند که رورشاک ساکت بماند، اما از طرف دیگر، او وظیفه‌ی اخلاقی‌ای در این قبال ندارد؛ یعنی اخلاق حتی به او نمی‌گوید که باید ساکت بمانی. او نه اخلاقاً ملزم به سکوت است و نه ملزم به افشای حقیقت. در نهایت، تنها کسی که مسئول شناخته خواهد شد وایت است، نه رورشاک. حتی اگر رورشاک حقیقت را افشا کند و صلح جهانی نابود شود، از دیدگاه کانت، رورشاک مقصر این اتفاق نخواهد بود. اما چون وظیفه‌ای بر گردنش نیست، سکوت عقلانی‌تر است.


منفعت‌گرایی: مجوزی برای دروغ‌گویی؟

پس از پرداختن به دیدگاه کانت، نوبت به «منفعت‌گرایی» می‌رسد تا پرونده‌ی رورشاک را بررسی کند. منفعت‌گرایی، همان‌طور که از اسمش پیداست، نتایج یک عمل را سبک‌سنگین می‌کند و اگر منفعتش بیشتر از ضررش باشد، آن عمل را اخلاقاً صحیح می‌داند. مثلاً، ژوسپزیک را در نظر بگیرید که به مادرِ پیر و ازریخت‌افتاده‌اش ‌می‌گوید که تو زن زیبایی هستی. همه‌ی ما می‌دانیم که این حرف او یک دروغ مصلحتی است، زیرا نمی‌خواهد احساسات و عواطف مادرش را برنجاند. خود ما هم بارها چنین وضعیت‌ مشابهی را تجربه کرده‌ایم. همه‌ی ما به صداقت احترام می‌گذاریم، اما در چنین شرایطی، صداقت چیزی جز ناراحتی به بار نخواهد آورد. احتمالاً، یکی از مهم‌ترین دلیل این نوع از دروغ‌گویی این است که می‌خواهیم ادب و نزاکت را رعایت کنیم. اگر بخواهیم احساس واقعی‌مان را بیان کنیم، باید آداب رفتارِ صحیح را دور بریزیم. نتیجه‌ی این کار چیزی جز خراب شدن رابطه‌مان با دیگران نخواهد بود. البته، این فقط یکی از مواردی است که منفعت‌گرایی برایش مجوز دروغ گفتن صادر می‌کند؛ چیز‌های مهم‌تر از ظاهر افراد نیز وجود دارند که منفعت‌گرایی در آن‌ها دخول کرده است.

این‌طور که از ظاهر امر پیداست، منفعت‌گرایان، در قیاس با کانت، انعطاف بیشتری از خود نشان می‌دهند. لازم به ذکر است این نوع از منفعت‌گرایی، که ما تاکنون درباره‌اش حرف زدیم، منعت‌گرایی «عمل‌محور» نام دارد؛ یعنی سود و ضرر هر عملی را، جداگانه، بررسی می‌کنیم. نوع دیگری از منفعت‌گرایی وجود دارد که منفعت‌گرایی «قاعده‌محور» نام دارد. منفعت‌گرایی قاعده‌محور می‌گوید که ما انسان‌ها باید بر قوانین و عادت‌هایی تکیه کنیم که در طول تاریخ شکل گرفته‌اند و روی‌هم‌رفته، منفعت‌شان از ضررشان بیشتر است. منفعت‌گرایی عمل‌محور هر عملی را جداگانه بررسی می‌کند، اما منفعت‌گرایی قاعده‌محور نتیجه‌ی کلی یک طرز رفتار را در نظر دارد. برای مثال، منفعت‌گرایی عمل‌محور کشتار میلیونی وایت را مورد بررسی قرار می‌دهد و پس از محاسبه‌ی سود و زیان، وایت را قضاوت می‌کند. اما منفعت‌گرایی قاعده‌محور بدین شکل نیست. این مکتب سود و زیان «کشتن انسان‌ها» را، به عنوان نوعی از رفتار، مورد بررسی قرار می‌دهد و اگر ببیند که این عمل ضررش بیشتر است، قانون نکشتن را وضع می‌کند، زیرا این قانون، روی‌هم‌رفته، منفعت بیشتری برای همگان خواهد داشت. از دید قاعده‌محورها، ما‌ نمی‌توانیم مطمئن باشیم که یک عمل خاص، در همه‌ی شرایط، مطلقاً سودآور یا زیان‌بار خواهد بود و بهتر است به کلیات تکیه کنیم. دروغ‌گفتن هم معمولاً عواقب بدی خواهد داشت و قاعده‌محورها آن را نکوهش می‌کنند.

اکنون، می‌خواهیم بفهمیم که عمل‌محور‌ها و قاعده‌محورها درمورد پرونده‌ی رورشاک چه نظری دارند. عمل‌محورها بر این هستند که افشای حقیقت از سوی رورشاک، احتمالاً، عواقب بدی خواهد داشت. گفتم «احتمالاً»، زیرا نمی‌توان به ‌قطع یقین گفت که عواقبش حتماً منفی خواهد بود. نایت آول و سایر اعضای گروه نیز معتقدند که ضرر افشای حقیقت بیشتر از منفعتش است و در نتیجه، بهتر است حقیقت را نگوییم. اما یک استدلال دیگر هم وجود دارد که خیلی‌ها از آن غافل‌اند. این مسئله نیز محتمل است که افشای حقیقت باعث صلح کشور‌ها با یکدیگر شود. شاید وقتی مردم دنیا بدانند که وایت برای صلح جهانی دست به چه جنایت عظیمی زده، با یکدیگر متحد شوند و پیمان صلحی را ببندند که حتی از پیمان صلحِ برآمده از دروغ محکم‌تر باشد. کسی چه می‌داند. گمان نمی‌کنم من تنها کسی باشم که به این موضوع فکر کرده باشد. در این صورت، راست‌گویی نیز به انتخابی اخلاقی بدل خواهد شد. البته، مشکل اینجاست که ما آینده را نمی‌دانیم و تنها می‌توانیم درباره‌اش حدس بزنیم. و حدس اکثریت ما بر این است که افشای حقیقت، به‌ احتمال قوی، زیان‌آفرین خواهد بود.

اما برسیم به منفعت‌گرایی قاعده‌محور. قاعده‌محورها قانون راست‌گویی یا دروغ نگفتن را پیشنهاد می‌کنند، زیرا به نتایج بهتری ختم خواهد شد. البته، قاعده‌محورها، همچون کانتی‌ها، بین راست گفتن و دروغ نگفتن تمایز قائل‌اند. اما راستش را بخواهید، قانون راست‌گویی، حداقل در این مورد خاص، جواب نمی‌دهد. این پرونده بسیار پیچیده و بزرگ است و افشای حقیقت ریسک بسیار بالایی دارد. در نتیجه، پیروی از قانون کلی راست‌گویی تصمیم عجولانه‌ای خواهد بود که با روح منفعت‌گرایی کاملاً در تضاد است. مورد رورشاک بی‌نهایت بغرنج است و بدون اطمینان از عواقبش نمی‌توان راست‌گویی را پیشنهاد داد. بنابراین، بهتر است قاعده‌محوری را کنار بگذاریم و به عمل‌محوری بازگردیم. و می‌دانیم که پاسخ عمل‌محورها چه خواهد بود:

آقای رورشاک، لطفا آن دهان گشادت را ببند.

قضاوت نهایی

منفعت‌گرایان تکلیف خودشان را با رورشاک مشخص کردند. به عقیده‌ی آن‌ها، راست‌گویی عواقب بسیار وحشتناکی خواهد داشت و بهتر است که رورشاک ساکت بماند. کانت کمی دوپهلو و باابهام نظرش را گفت. از دید او، رورشاک نباید دروغ بگوید، اما از سوی دیگر، اخلاق از او نخواسته است که راستش را بگوید. او اخلاقاً ملزم به افشای حقیقت نیست و از آنجایی که این کار ممکن است صلح جهانی را نابود کند، عقل و منطق حکم می‌کند که رورشاک دهانش را ببندد. علی‌رغم اینکه کانت و منفت‌گرایان بسیار متفاوت فکر می‌کنند، اما درمورد رورشاک به نتیجه‌ی یکسانی رسیدند و به‌نظر می‌رسد که سکوت رورشاک اخلاقی‌تر باشد. بنابراین، پرونده‌ی روشاک در همین‌جا‌ بسته می‌شود و دادگاه فلسفیِ ما رأی به سکوت می‌دهد.

خب، همه‌چیز حل شد. ما هم که خیال‌مان از بابت رورشاک آسوده است. بعید می‌دانم او روی حرف ما حرفی بزند. درست نمی‌گویم؟

منبع Watchmen and Philosophy
5 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments