بتمن و فلسفه | قسمت چهارم: چرا بتمن از سوپرمن بهتر است؟

گمان کنید که بحث و جدلی میان «آرمان» و «عادل»، دو تن از نویسندگان وب‌گاه کمیک اسکواد، در حال وقوع است و از قضا، به معضلی آزار‌دهنده برای کاربران بدل شده است. آرمان معتقد است که توانایی‌های خارق‌العاده‌ای چون پرواز کردن، دیدِ اشعه‌ی ایکس، آسیب‌ناپذیری و… این امکان را به «سوپرمن» می‌دهند که در قیاس با «بتمن»، قهرمان بهتری باشد. اما عادل با او مخالف است و سوپرمن را به دلیل همین قدرت‌های مزبور، از بتمن پایین‌تر می‌داند. بحث میان طرفداران دو شخصیت، دو تیم و یا هرچیز دیگر، اتفاقی رایج و متداول است و طبیعتاً، بتمن و سوپرمن هم از این قاعده مستثنی نیستند. هرچه باشد، هردوی آن‌ها از قدیمی‌ترین و نمادین‌ترین شخصیت‌های کمیک‌بوکی هستند. اما مشکل آنجایی ظاهر می‌شود که طرفداران این دو شخصیت، که از این پس آن‌ها را «بت‌فن‌ها» و «سوپرفن‌ها‌» می‌نامیم، خصایصی را به رخ هم می‌کشند که به غلط، نشانی از برتری تلقی می‌شوند.

پیشاپیش اعلام می‌کنم که در این مورد خاص، حق با عادل است؛ بتمن قهرمان بهتری است. اما متاسفانه عادل تاکنون نتوانسته است که دلیلش را به شکلی قابل درک و منطقی برای آرمان توضیح دهد؛ بنابراین می‌خواهم از طریق آشنا کردن عادل با «نظریه‌‌ی ارزش» به یاری‌اش بروم تا آنچنان سد منطقی محکمی را در برابر آرمان و سایر سوپرفن‌ها تشکیل دهد که دیگر نتوانند از موضع قدرت، وارد مناظره‌ی «چه کسی قهرمان برتریست» شوند. در قسمت چهارم از مجموعه مقالات بتمن و فلسفه، نشان خواهیم داد که چرا حق با عادل بوده و بتمن قهرمان بهتری است.


پرسونای فیلسوف

همان‌طور که در کمیک Batman: Year One (1987) نشان داده شده است، نخستین شبی که «بروس وین» به خیابان‌ رفت، به یک افتضاح تمام‌عیار ختم شد. مهم نیست که فیلم‌های هالیوودی و هندی چه چیزی را به خورد شما می‌دهند، مهم نیست که سال‌های زیادی را صرف آموزش هنرهای رزمی کرده باشید، اگر چندین نفر همزمان به شما حمله‌ور شوند، احتمال شکست‌تان زیاد است. بروس از آن ماجراجویی کوچک درس بزرگی گرفت و این‌طور شد که پرسونای بتمن را خلق کرد. پرسونا یعنی چهره‌ای که ما برای تاثیرگذاری بر دنیای بیرون، برای خود خلق می‌کنیم. در واقع، پرسونا نقابیست که در موقعیت‌های گوناگون برای خود می‌سازیم. بروس می‌دانست که خلافکارها خرافاتی و ترسو‌ هستند و بهترین راه برای شوکه‌کردن‌شان این است که آن‌ها را بترساند. سقوط به درون یک غار زیرزمینی و ورود ناگهانی یک خفاش به درون اتاق نشیمن عمارت وین، مواردی هستند که ایده‌ی پرسونای خفاش ترسناک را در ذهن بروس جا انداختند.

بله، پدر. من یک خفاش خواهم شد.
_ بروس وین در کمیک Batman: Year One (1987)

ما نیز قصد داریم پیش از شروع مناظره‌ی بعدی آرمان و عادل، یک پرسونای جدید برای عادل خلق کنیم. بحث کردن با سوپرفن‌ها پرسونای خاص خود را می‌طلبد. متاسفانه، در حوزه‌ی مناظره و مباحثه، پرسونای خفاشِ ترسناک، نه‌تنها چاره‌ساز نخواهد بود، بلکه موجب ریشخند و تمسخر سوپرفن‌ها خواهد شد. به یاد داشته باشید که فلاسفه به‌طور‌ تخصصی برای بحث و مناظره آموزش دیده‌اند و از این رو، بهترین پرسونا برای عادل، پرسونای فیلسوف می‌باشد: صبور، محتاط، پرسش‌گر و مصمم. اگر عادل بتواند این چند خصلت را با درک درست از نظریه‌ی ارزش ترکیب کند، دیگر نور علی نور خواهد شد.

نظریه‌ی ارزش حوزه‌ای در فلسفه است که اساساً با موضوعاتی چون ارزش (Value) و ارزیابی (Evaluation) سروکار دارد. ارزیابی به فرآیندی گفته می‌شود که در آن، میزان خوبی و بدی یک چیز را تعیین می‌کنیم و ارزش نیز، عاملی است که خوب بودن یک چیز را مشخص می‌کند. به عبارت دیگر، ارزش یعنی خوب بودن، مثلاً «باحال بودن» را یک صفت خوب محسوب می‌کنیم؛ بنابراین باحال بودن، به‌نوعی، برای ما یک ارزش محسوب می‌شود. از طرف دیگر، وقتی می‌خواهیم برای مثال، بتموبیل را مورد ارزیابی قرار ‌دهیم و یا خوبی و بدی‌اش را تعیین کنیم، باحال بودن را -که پیش از این تعیین کردیم یک ارزش است- به عنوان یکی از دلایل خوب بودنِ بتموبیل، درون معادله‌ی ارزیابی‌مان قرار می‌دهیم. البته، فاکتورِ باحال بودن شاید کاندید مناسبی برای ارزش واقعی نباشد و ما فقط برای توضیح بهتر منظورمان، از آن بهره بردیم.

نظریه‌ی ارزش، بیشتر از هرچیز درگیر این مسئله است که بداند یک ارزش به چه چیزی منتج می‌شود. دغدغه‌ی اصلی نظریه‌پردازان ارزش این است که تفاوت بین ارزشمند و بی‌ارزش را مشخص کنند. واقعاً چه عواملی باعث می‌شوند که یک چیز را باارزش و چیز دیگری را بی‌ارزش به حساب آوریم؟ علاوه بر این، نظریه پردازان این حوزه به مقوله‌هایی چون «این از آن بهتر است» و یا «این از آن بدتر است»، بسیار علاقه‌مند می‌باشند. موضوع مورد بحث ما نیز همین است: چرا بتمن از سوپرمن، قهرمان بهتری است.

برمی‌گردیم به عادل. گفتیم که بهترین پرسونا برای او پرسونای فیلسوف است. البته فراموش نکنیم که عادل همچنان یک بت‌فن است و مثل سایر بت‌فن‌های دو آتیشه، نسخه‌ای از کمبربند مخصوص بتمن را به دور کمرش بسته تا آن را با گجت‌ها یا ابزار مختلف پر کند. اولین گجت عادل نظریه‌ی ارزش بود. دومین گجتی که می‌توان در کمربند عادل جا داد، «مقایسه‌ی ارزیابانه» است. ما در زندگی روزمره‌مان مقایسه‌های زیادی انجام می‌دهیم، اما خیلی از آن‌ها لزوماً «ارزیابانه» تلقی نمی‌شوند؛ یعنی ارزشمند‌تر بودن چیزی را مشخص نمی‌کنند؛ مثلاً با گفتن اینکه ماشین عادل قرمز و ماشین آرمان آبی است، مقایسه‌ی ارزیابانه انجام نداده‌ایم، بلکه فقط تفاوت‌ رنگ دو ماشین را توصیف کرده‌ایم که اصطلاحاً به این کار «مقایسه‌ی توصیفی» گفته می‌شود. پس عادل باید تا جای ممکن از مقایسه توصیفی پرهیز کند، چراکه برای مشخص کردن برتری بتمن به کارش نمی‌آید.

اما پیش از بسط دادن مقوله‌ی مقایسه‌ی ارزیابانه برای عادل، نیاز به کمی کارآگاه‌بازی و تحقیق در خاستگاهِ (اوریجین) عادل داریم.


اوریجین و مقایسه‌ی ارزیابانه

عادل باید بداند که مقایسه‌ی ارزیابانه‌ی بتمن و سوپرمن، تفاوتی با سایر مقایسه‌های اینچنینی‌ای که ما در زندگی معمول‌مان انجام می‌دهیم ندارد؛ بنابراین پیش از هرچیز او را به گذشته و دوران کودکی‌اش ارجاع می‌دهیم تا علاوه بر آموزش چند نکته‌ی مهم، او را از تکرار اشتباهاتی که در آن زمان مرتکب می‌شد باز داریم. احتمالاً عادل هم مثل سایر هم‌سن و سالان دوران کودکی‌اش، از قدرت‌های فزون‌ از‌ اندازه و اعجاب‌آورِ سوپرمن به وجد می‌آمده است. می‌دانیم که این نگرش در اوان بزرگسالی، دچار تغییر می‌شود و شاید حتی خود عادل نیز نتواند علت تغییر نگرش خود را مفصلاً شرح دهد. داستان اوریجین می‌تواند علت بسیاری از چیز‌ها را برای ما روشن سازد؛ مثلاً دلیل جنگ شبانه‌ی بتمن با خلافکارها، بلاییست که «جو چیل» در کودکی بر سرش آورد. عادل نیز به همین نحو، داستان اوریجن خود را دارد؛ داستان اوریجینی که مقایسه‌های‌ ارزیابانه زندگی‌اش را برای ما روایت می‌کند.‌

وقتی عادل حدوداً پنج‌ساله بود، اولین مقایسه‌ی ارزیابانه‌اش را پس از خرید یک بستنی انجام داد. او که بسیار از خرید یک بستنی سه اسکوپ ذوق زده شده بود، ناگهان به دختر بچه‌ای برمی‌خورد که یک بستنی چهار اسکوپ در دست دارد. دختر با دیدن بستنی کوچک‌ترِ عادل به او می‌گوید:

بستنی من چهار اسکوپه. دلت بسوزه. بستنی من بهتره.

سپس زبانش را به عادل نشان می‌دهد و از او دور می‌شود. عادل زیر گریه می‌زند و به پدرش گله می‌کند که چرا برای او بستنی چهار اسکوپ نخریده است. در ذهن عادل، این تصور شکل گرفته بود که بستنی بزرگ‌تر، یعنی بستنی بهتر. در واقع، چیزی که برای عادلِ پنج‌ساله مهم بود، کمیت است. به این نوع مقایسه‌ی ارزیابانه، «ارزیابی کمی» گفته می‌شود که در آن، برتر بودن چیزی را به مقدار و تعداد نسبت می‌دهند.

چهار سال بعد، عادل بار دیگر به همان بستنی فروشی مراجعه می‌کند و در کمال تعجب، چشمش به همان دختربچه‌ی چهار سال پیش می‌افتد. این بار عادل یک بستنی سه اسکوپ شکلاتی سفارش می‌دهد و آن دختر نیز، یک بستنی چهار اسکوپ وانیلی. طبیعتاً، شیوه‌ی ارزیابی عادلِ نُه‌ساله در قیاس با عادل پنج‌ساله، متحمل تغییرات زیادی شده بود، و این تغییر نگرش را می‌توان در رفتار عادل به‌وضوح دید. عادل نه‌تنها از دیدن بستنی چهار اسکوپ خشمگین نمی‌شود، بلکه به آن دختر نزدیک شده، سرش را بالا برده و با غرور و طعنه به او می‌گوید:

آخه کی بستنی وانیلی می‌خوره؟ شکلات کجا و وانیل کجا. خیلی بد‌سلیقه‌ای.

بغض، گلوی آن دختر را می‌گیرد، چراکه یک نفر به سلیقه‌‌اش توهین کرده بود. عادل نیز، سرخوش‌تر از همیشه، به خانه بازمی‌گردد. او بالاخره پس از چهار سال انتقام شیرینش را از آن دختر شرور گرفت.

همان‌طور که گفته شد، در داستان دوم کمیت اهمیتی ندارد، بلکه طعم بستنی است که این‌بار در فرمول برتری، جا خوش می‌کند. چیزی که در وهله‌ی اول برای عادل‌ نُه‌ساله‌ اهمیت دارد، شکلاتی بودن بستنی است. او از وانیل تنفر دارد و شکلات در ذهن او برتر از وانیل است. در حقیقت، عادل این‌بار با «ارزیابی کیفی» دو بستنی را با یکدیگر مقایسه می‌نماید و یکی را برتر از دیگری محسوب می‌کند.

ما خاستگاه عادل را برایش روایت کردیم، اما بسیار ضروریست که بداند مقایسه‌های ارزیابانه مطلقاً کیفی یا کمی نیستند. من می‌دانم که عادل هنوز هم عاشق شکلات است. همچنین می‌دانم که نظرش نسبت به وانیل نیز تغییر یافته است. عادل بزرگسال دیگر از وانیل تنفر ندارد و محض تنوع هم که شده، گهگاهی بستنی وانیلی می‌خرد؛ بنابراین اگر من دو کاسه‌ بستنی جلوی عادل بزرگسال بگذارم -که یکی‌شان حاوی یک اسکوپ بستنی شکلاتی و دیگری حاوی سه اسکوپ بستنی وانیلی باشد- و از او بخواهم که یکی را انتخاب کند، ممکن است قاطعیت گذشته را در او نبینم. او دیگر از وانیل متنفر نیست و چه بسا، کمی هم از این طعم خوشش می‌آید. از طرف دیگر، یک اسکوپ بستنی شکلاتی، همان طعمی که عاشقش است، حتی یک بچه را هم سیر نمی‌کند. اینجاست که ارزیابی کیفی و کمی با هم ترکیب می‌شوند و مقایسه شکل پیچیده‌تری به خود می‌گیرد. بعید نیست که عادل در چنین دو راهی‌ای، کاسه‌ی وانیلی را انتخاب کند.

هدف ما این نیست که عادل را گیج کنیم. برعکس، عادل در همین مرحله هم، یک قدم از آرمان و سایر سوپرفن‌هایی که غرق در قیاس ارزیابانه کمی شده‌اند، جلوتر است. قصدمان از ترکیب ارزیابی کیفی و کمی این است که به او متذکر شویم که مقایسه‌ی بتمن و سوپرمن نیز مثل مقایسه‌ی دو کاسه‌‌ی بستنی با طعم‌ها و تعداد اسکوپ‌های مختلف است. هرکدام از این ابرقهرمان‌ها، ویژگی‌های خاص خود را دارند و مقایسه‌شان به آن راحتی که آرمان فکر می‌کند نیست.

کار ما با عادل و آرمان هنوز به پایان نرسیده است. عادل مثل قهرمان محبوبش، شجاع و ظریف‌بین است و می‌خواهد که این چالش ادامه پیدا کند.


مغالطه در کمین است

تاکنون اطلاعات خوبی را در اختیار عادل قرار داده‌ایم. اما پیش از ورود به قلب مناظره، لازم است که او را از وجود خطری که همیشه هنگام مناظره در کمین است باخبر سازیم؛ اشتباهی ناآگاهانه که به‌آسانی می‌تواند او را در مناظره زمین بزند: مغالطه‌ی مصادره به مطلوب. این مغالطه گاهی چنان نامحسوس و زیرکانه به‌کار برده می‌شود که ممکن است هرکسی را به بالا بردن دست‌ها و تسلیم شدن در حین مناظره وا دارد. مصادره به مطلوب، در بحث مقایسه‌ی ابرقهرمان‌ها، بالاخص در آن‌هایی که لیستی از ویژگی‌های مثبت و منفی قهرمانان تهیه می‌شود، به وفور دیده می‌شود.

بار دیگر مجبوریم به داستان بستنی وانیلی و شکلاتی برگردیم. اکنون فرض کنید که عادل یک نوجوان پانزده‌ساله است و بار دیگر در همان بستنی فروشی با همان دختر روبه‌رو می‌شود. هردوی آن‌ها نیز، چیزی را سفارش می‌دهند که قبلاً سفارش داده بودند. البته، عادل دیگر نه دغدغه‌ی تعداد اسکوپ‌های بستنی‌اش را دارد و نه برایش مهم است که آن دختر چه طعمی را سفارش می‌دهد. تنها چیزی که برای عادل اهمیت دارد این است که سر صحبت را با آن دختر، که اکنون به نوجوانی زیبارو تبدیل شده، باز کند. خوشبختانه، خاطرات گذشته این امکان را در اختیار عادل قرار می‌دهد و آن دو گرم صحبت با یکدیگر می‌شوند؛ اما چند دقیقه‌ی بعد، عادل بار دیگر صحبت را به سمت‌وسوی بستنی مورد علاقه‌اش می‌کشاند:

عادل: ولی من هنوز هم فکر می‌کنم که بستنی شکلاتی از بستنی وانیلی بهتره.
دختر: دلیلش چیه؟
عادل: مشخصه. شکلات بهترین طعم دنیاست.

پاسخ عادل، نمونه‌ای واضح از مغالطه‌ی مصادره به مطلوب می‌باشد. عادل به‌طور پیش‌فرض، شکلات را بهتر از وانیل می‌داند و هنگامی که آن دختر می‌خواهد که برای اثبات حرفش دلیلی بیاورد، عادل همان جمله را به شکل دیگر تکرار می‌کند: شکلات برتر است چون بهترین است. عادل دلیل منطقی‌ای برای برتری شکلات از وانیل ارائه نمی‌دهد، بلکه فقط دیدگاه خودش را بیان می‌کند. او بدون هیچ دلیلی شکلات را یک ارزش محسوب می‌کند. به بحث اصلی‌مان برمی‌گردیم. وقتی آرمان به عادل می‌گوید که سوپرمن به دلیل قدرت‌هایش، قهرمان بهتری است، در واقع، قدرت‌های فراانسانی را یک ارزش و امتیاز مثبت دانسته که می‌تواند یک شخصیت را در قیاس با دیگری، به قهرمان بهتری بدل سازد. پرسش اصلی این است که طبق کدامین دلیل، قدرت‌های فراانسانی یک ارزش محسوب می‌شود؟

اکنون از عادل و آرمان می‌خواهیم که ارزیابی‌های کیفی و کمی را با یکدیگر ترکیب کرده و فهرستی از نکات مثبت و منفی‌ای را که از یک شخصیت، قهرمان‌ بهتری می‌سازد، گردآوری کنند. ما از طریق این قبیل فهرست‌ها سریع‌تر می‌توانیم اشتباهات‌شان را بهشان گوشزد کنیم. آرمان جنبه‌های مثبت سوپرمن را با چنین چیز‌هایی پر می‌کند: توانایی پرواز کردن، دید اشعه‌ی ایکس، رویین‌تنی، نفس یخ‌کننده، اشعه‌ی حرارتی چشم. از طرف دیگر، جنبه‌های منفی بتمن را با چنین ویژگی‌هایی پر کرده است: ناتوانی در پرواز کردن، بدنی آسیب‌پذیر، نداشتن اشعه‌ی ایکس و دید حرارتی و ناتوانی در ایجاد نفس یخ‌کننده.

دلایلی که آرمان از آن‌ها برای پایین کشاندن بتمن استفاده کرده، نامعقول و غیرمنطقی هستند؛ چراکه بتمن برای قهرمان بودن نیازی به این ویژگی‌ها ندارد. تمامی این صفت‌ها به‌طور پیش‌فرض مثبت و منفی تلقی شده‌‌اند، بدون اینکه توضیحی پیرامون علت قرار گرفتن فلان خصلت در بخش منفی یا مثبت ارائه شود. واقعاً چرا باید توانایی پرواز در بخش جنبه‌های مثبت قرار بگیرد؟ پرواز کردن چه ارتباطی با قهرمان بودن دارد؟ پس این‌گونه قهرمان‌هایی که پرواز نمی‌کنند از سوپرمن پایین‌تر هستند.

البته سفسفطه گریبان‌گیر عادل نیز می‌شود. او «باهوش‌تر بودن»، «داشتن گجت‌های باحال» و «مهارت در فنون رزمی» را در قسمت جنبه‌های مثبت بتمن آورده است. شکی نیست که بتمن از سوپرمن باهوش‌تر است و گجت‌ها او در دنیای کمیک بی‌نظیر هستند. نوع مبارزه‌ی بتمن با دشمنانش هم بسیار تماشایی‌تر از شیوه‌ی سوپرمن می‌باشد. اما وقتی پای قهرمان بودن به وسط می‌آید، فنون رزمی، باهوش‌تر بودن و داشتن گجت‌های باحال، از شما قهرمان بهتری نمی‌سازد؛ چرا که قهرمان‌بودن تعریف خاص خود را دارد. درست مثل این است که عادل بگوید بتمن قهرمان بهتریست، چون باهوش‌تر است و گجت‌های باحال دارد. ولی اگر از او بخواهیم که چرا گجت از بتمن قهرمان بهتری ساخته است، یا جوابی نخواهد داشت و یا در بهترین حالت به مصادره به مطلوب پناه می‌برد؛ یعنی به‌طور پیش‌فرض و بدون هیچ منطقی، داشتن این خصلت‌ها را برتری قلمداد می‌کند، بدون اینکه توضیحی مستدل ارائه دهد. آیا کسی که با دست خالی به دل خطر می‌رود تا جان انسانی را نجات دهد، چون ابزاری ندارد، قهرمان پایین‌تریست؟

 هم عادل و هم آرمان، پیش از اینکه به قهرمان‌های محبوبشان بیاندیشند و صفات به اصطلاح مثبت و منفی قهرمانان را به رخ هم بکشند، باید دلیل بیاورند که چرا در مناظره‌ی تعیین قهرمان برتر، فلان خصلت، یک نکته‌ی مثبت و یا منفی محسوب می‌شود. چه دلیلی دارد که ویژگی‌های ما به بخش مثبت‌ها یا منفی‌ها بروند؟ لازمه‌ی چنین کاری این است که در وهله‌ی نخست، سوپرمن و بتمن را فراموش کنیم؛ انگار که بحث ما تنها پیرامون ارزش‌هاییست که از یک شخصیت، قهرمان بهتری می‌سازد و سپس با دلیل، خصلت‌های مرتبط با قهرمانی را در یک فهرست مثبت و منفی قرار دهیم. فهرستی که به ما نشان می‌دهد هرکسی که این ویژگی‌ها را داشته باشد، صرف نظر از اینکه بتمن باشد یا سوپرمن، قهرمان بهتری است؛ وگرنه با فهرست به‌درد‌نخوری مواجه خواهیم شد که با مغالطه پر شده است.


شجاعت و قهرمانی

شاید عادل از من ناامید شده باشد. ناسلامتی قرار بود که من او را به سمت پیروزی هدایت کنم، نه اینکه نافی تمام استدلال‌هایش شوم. به عادل اطمینان خاطر می‌دهم که اینطور نیست. من همچنان سر قولم هستم و او را پیروز این مناظره خواهم کرد. اما نباید فراموش کند که تمام نکاتی که تاکنون ذکر شده‌اند، از جمله نفی دلایل برتری بتمن، برای رسیدن به هدفمان حیاتی بودند. ضمناً، صبوری یکی از الزامات فیلسوف بودن است. حال، وقت آن رسیده که به عادل کمک کنم تا تیر آخر را به آرمان بزند؛ بنابراین از او می‌خواهم که با دقت هرچه بیشتر به نکاتی که ذکر خواهم کرد، توجه کند؛ چراکه این جملات، بهترین وسیله برای خلع سلاح هر سوپرفن دو آتیشه‌ است. در ضمن، از هر نوع مغالطه مبرا می‌باشند.

بتمن و سوپرمن دارای اهداف نسبتاً یکسانی هستند. هردوی آن‌ها خواهان نجات جان انسان‌ها، برقراری عدالت و تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر هستند؛ بنابراین از طریق عنصر هدف نمی‌توانیم برتری یکی‌شان را ثابت کنیم. با این حال، قهرمان بودن یعنی عمل قهرمانانه انجام دادن و لازمه‌ی چنین عملی، «شجاعت» می‌باشد. بتمن از سوپرمن شجاع‌تر است. بتمن نه ضدگلوله است، نه می‌تواند پرواز کند و نه می‌تواند از میان دیوار، چیزی را ببیند. او هربار که برای محقق کردن اهدافش به خیابان می‌رود، جانش را به خطر می‌اندازد. نجات جان انسانی که از یک برج سقوط کرده و یا مقابله با سارقین مسلح، برای سوپرمن کار راحتی است، اما برای بتمن عملی‌ست که ممکن است به از دست دادن جانش منجر شود. او در قیاس با هم‌تیمی‌اش، هربار خطر بیشتری را به جان می‌خرد و این سند محکمی است که شجاع‌تر بودن او را به اثبات می‌رساند. هرکس که شجاعت بیشتری به خرج دهد، عمل قهرمانانه‌تری انجام داده و در نتیجه، قهرمان برتری است. البته، برای اینکه کاری، شجاعانه یا قهرمانانه خطاب شود، فرد باید کاملاً از وجود خطر آگاه باشد، وگرنه عمل او فداکارانه تلقی نخواهد شد. زمانی نجات انسان‌ها از آتش‌سوزی یک ساختمان، قهرمانانه است که آن فرد بداند احتمال اینکه هر لحظه آوار بر سرش خراب شود، زیاد است. خوشبختانه، بتمن کاملاً آگاه است که در چه راهی قدم گذاشته و هر شب برای او می‌تواند شب آخر زندگی‌اش باشد.

بگذارید با مثال «مردهای جورابی» بحث را تمام کنم؛ دو قهرمان که اسم، قدرت و اهداف مشابهی دارند. هر دوی آن‌ها مرد جورابی خطاب می‌شوند و هردوشان نیز، با یک بشکن می‌توانند پاهای انسان‌های فقیر و نیازمند را را با جوراب‌های گرم و راحت بپوشانند. تنها تفاوت در این است که استفاده از این قدرت فراانسانی، در هرکدام از آن‌ها، عوارض متفاوتی را نشان خواهد داد. یکی از آن‌ها ممکن است با خطر سردرد روبه‌رو شود و دیگری با خطر تشنج و مرگ. مشخص است که تحمل سردرد در قیاس با خطر تشنج و از دست دادن جان چندان شجاعانه به حساب نمی‌آید. وضعیت بتمن و سوپرمن نیز تا حدودی مشابه این مثال می‌باشد. این بتمن است که هربار باید با مرگ روبه‌رو شود، نه سوپرمن.


این بحث ادامه دارد…

با اینکه کار من با عادل به پایان رسیده است، اما این بحث همچنان ادامه دارد. ممکن است آرمان -که به‌خاطر استدلال قوی عادل عصبانی شده است- بگوید که لباس و گجت‌های بتمن نیز، گاهاً او را ضدگلوله کرده‌‍اند و یا به او توانایی پرواز داد‌ه‌اند. حرف آرمان درست است، اما با یک مقایسه‌ی کمی ساده می‌توان به این نتیجه رسید که اکثر اوقات از این توانایی‌ها خبری نیست و در همین اکثر اوقات، بتمن شجاعانه‌تر رفتار کرده است. بخش طعنه‌آمیز و نیش‌دار ماجرا این است که همان قدرت‌های فراانسانی‌ای که آرمان از آن‌ها برای اثبات برتری سوپرمن استفاده کرده بود، سبب شده‌اند تا بتمن در قیاس با سوپرمن، قهرمان بهتری باشد. درست است که سوپرمن نیز، چندین بار، در نبود قدرت‌هایش شجاعانه و قهرمانانه عمل کرده است، اما متاسفانه همیشه کریپتونایت در اطرافش نیست تا بتوانیم او را هم‌سطح بتمن بدانیم.

منبع Batman and Philosophy
15 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments