برخلاف بسیاری از شرورهای گاتهام مثل «جوکر» و «دوچهره»، «ادوارد نیگما»، معروف به «ریدلر»، از هیچ نوع ناهنجاری فیزیکیای رنج نمیبرد و میتواند آزادانه و بدون جلب توجه در میان جمعیت قدم بزند. هیچچیزِ قابلتوجه و منحصربهفردی در خاستگاه یا اوریجینِ او یافت نمیشود. این موضوع برای اکثر کسانی که به «اختلال وسواس فکری و عملی» دچار هستند، صدق میکند. ریدلر از همان دوران کودکی از هوش سرشار و توانایی ذاتی در استنباط و استنتاج مسائل برخوردار بود و عشق و علاقهی فراوانی به حل چیستان و معما داشت؛ عشق و علاقهای که با آن رشد کرد و حتی در دوران بزرگسالیاش، ذرهای از شدت آن کاسته نشد. پیدا کردن راه و روشهای مختلف برای فریب دادن و کلاه گذاشتن سر دیگران از آن دسته معماهایی است که بیشتر از هرچیزی او را به وجد میآورند.
زمانی که پدرِ ادوارد پی میبرد که او دارد از جیبش پول میدزدد، به جای مجازات و سرزنش کردن پسر جوانش، سعی میکند تا با خلاقیت به خرج دادن و پیدا کردن مکانهای مختلف برای مخفی کردن پولهایش، هرچه بیشتر حس کنجکاوی فرزندش را برانگیزد. اشتیاق فزون از حد او به برنده شدن، مهمترین عاملی است که در دوران کودکی، عشق و علاقهاش را به بازیهای فکری تشدید کرده بود. او دوست دارد «به هر قیمتی که شده» برنده شود؛ بنابراین با اینکه از خلق معما و حل کردن آنها لذت میبرد، میل افراطی او به برنده شدن سبب شده است تا حل شدن معماهایش توسط دیگران برایش خوشایند نباشد. در چهارمین قسمت از مقالات بتمن و روانشناسی، به سراغ دشمنِ معمادوستِ شوالیهی تاریکی میرویم تا بلکه افکاری که پشت اعمال او نهفتهاند را درک نماییم.
پدرم میخواست بدونه که من تا کجا پیش میرم. بهم میگفت که اگه میخوای به یه دزد کوچولوی کلهشق تبدیل بشی، باید براش تلاش کنی.
_ ریدلر در کمیک Batman: Riddler And The Riddle Factory
ریدلر در ابتدا استعداد شگرفش را صرف نمایشهای خیابانی مینماید و با معماها و بازیهای فکری گولزنندهاش از مردم کلاهبرداری میکند. پس از مدتی برای ارضا کردن میل سیریناپذیرش به هیجان، راهی گاتهام میشود، یک لباس عجیبوغریب بر تن میکند و از آن جایی که «بتمن» را رقیبی شایسته میداند، او را به چالش میکشد. در واقع، میتوان ادعا کرد که تبهکاران مبدلپوش و نوظهورِ شهر گاتهام و از همهی آنها مهمتر، بتمن، منبع الهام ریدلر برای تبدیل شدن به یک جنایتکار حرفهای و نامتعارف هستند.
ریدلر: اول باید به گوردون زنگ بزنم و با یه معما گیجش کنم.
دوستدختر ریدلر: اوه، چرا وقتت رو برای این کار تلف میکنی؟
ریدلر: جرم و جنایت بدون معما هیچ لطفی نداره. خودت [بهزودی] متوجه میشی که دلیل اصلیای که من وارد اینجور بازیها شدم، همینه.
_ ریدلر در مجموعهی تلویزیونی بتمن (۱۹۶۶)
نوعی صداقت در همهی کارهایی که ریدلر انجام میدهد وجود دارد. ریدلر ترجیح میدهد تا حقیقت را به شکل خلاقانهای بیان کند تا اینکه سرراست دروغ بگوید؛ بنابراین با معما حرفش را میزند. او همچنین عاشق این است که در معرض دید و کانون توجه باشد. این کار به او انرژی و انگیزه میدهد. البته معماها و تلههای مرگبار ریدلر با آنکه طبیعتاً مملو از خودنمایی است، همیشه برای جلب توجه نبودهاند، وگرنه تلههایی را خلق میکرد که هیچ راه خروجی از آنها نباشد. حتی توجهی که او با آشکار کردن هویت مخفی بتمن بهدست می آورد، در تقابل با عشق و علاقهاش به معما رنگ میبازد. ریدلر در کمیک بتمن: هاش (Batman: Hush) او را تهدید به لو دادن هویتش میکند، اما بتمن در جواب میگوید:
معماها برای تو یه وسواس فکریان. تو بهشون اعتیاد داری. و معمایی که هرکسی جوابش رو میدونه، هیچ ارزشی نداره.
شاید برایتان عجیب باشد، اما وسواس فکری ریدلر به اندازهای است که گاهی سبب شده تا او بدون قصد و نیت قبلی، صحنهی جرم را با یک معما رها کند. ریدلر در کمیک Batman #179 (1966) بهطور ناخودآگاه برای بتمن سرنخ بهجا میگذارد. این اتفاق در کمیک Batman: Gotham Adventures #11 (1999) نیز رخ میدهد و ریدلر پس از شکست دوبارهاش از بتمن به او میگوید:
واقعاً نمیخواستم از خودم سرنخ بهجا بذارم. برنامهم این نبود که دوباره به آرکام برگردم. در نهایت، این اتفاق افتاد و یه سرنخ بهت دادم. پس من… من مجبورم که به اونجا برگردم. چون احتمالاً نیاز به کمک دارم. شاید… شاید واقعاً دیوونه باشم.
در قانون کیفری به این دفاعِ ریدلر «انگیزهی مقاومتناپذیر» گفته میشود؛ یعنی شخص مجرم اقرار میکند که او از زشتی و یا غیرقانونی بودن عمل خودش آگاه است، اما کنترل و ارادهای بر روی اعمال خود نداشته است؛ بنابراین نمیتوان او را مقصر دانست. درست است که انگیزهی مقاومتناپذیر میتواند در اثبات دیوانگیِ مجرم موثر واقع شود، اما برای تبرئه شدن کافی نیست، چرا که در این صورت معتادها و افراد مبتلا به جنونِ دزدی (کلپتومینیا) نیز هرگز محکوم نخواهند شد. رفتارهای اعتیادآمیز، حتی زمانی که دیگر برای فرد معتاد مفرح و لذتبخش نیستند، تا مدتهای مدید ادامه پیدا خواهند کرد، زیرا انجام ندادن آنها سبب ایجاد استرس در فرد معتاد شده و او برای رهایی از این تنش، بار دیگر به آن عمل روی خواهد آورد. با این وجود، نمیتوان ریدلر را یک «روانپریش» پنداشت. او میداند که منشا این وسواس و شیفتگیِ فزون از حد، کسی جز خودش نیست. در کتاب «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی» نیز ذکر شده است که افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی، سرانجام پی خواهند برد که رفتار کنونیشان طبیعی و منطقی نیست؛ بنابراین زمانی که ریدلر اینگونه رفتارهایش را به دیوانگیاش نسبت میدهد، در واقع دارد اعتراف میکند که دیوانه نیست. ریدلر برای مدت کوتاهی از ارتکاب جرم و جنایت فاصله میگیرد، اما علاقهاش به معما پابرجا باقی میماند. این اتفاق مربوط به دورهای است که به تازگی از کما بازگشته و بخشی از حافظهاش و هویت مخفی بتمن را از یاد برده بود. ریدلر اینبار به شکل دیگری عشق و علاقهاش، یعنی معما و جرم و جنایت را دنبال میکند: تبدیل شدن به یک کارآگاه خصوصی.
شما کودنها فکر میکنین که دلیل معما ساختنهای من اینه که میخوام دستگیر بشم. خیلی خام و سادهلوح تشریف دارین. جرم برای من مثل یه نمایش هنری میمونه! این همون ویژگی مشترک شما آدمهای توخالی و سایر افراد این دنیاست: سطحینگری.
_ ریدلر در کمیک Detective Comics Annual #8 (1995)
حتی اگر وسواس بیمارگونهی ریدلر وجود نمیداشت، او همچنان یک خودخواهِ عوضی به حساب میآمد. فقدان حس همدلی و احساس پشیمانی، وجود اختلال شخصیتیِ روانآزاری (سایکوپاتی) را در او اثبات میکنند. ریدلر در کمیک Gotham City Sirens #3 (2009) از کمک کردن به یک دوست، فقط به این دلیل که یک معما ذهنش را مشغول کرده است، سرباز میزند. رابطهی او با اطرافیانش سطحی و کوتاهمدت است. علیرغم نشان دادن خصیصههای خودشیفتگی (نارسیسیسم) و روانآزاری، نمیتوان او را یک سادیسمی (دگرآزار) به حساب آورد؛ چرا که از آزار رساندن به دیگران احساس لذت و شعف نمیکند؛ بنابراین میتوان ادعا کرد که ریدلر جایگاهی در میان بیرحمترین دشمنان بتمن ندارد. بگذارید جور دیگری جملهام را تمام کنم. ریدلر نه یک ضد اجتماع و دگرآزار بیرحم است و نه یک «مظهر شرارت».
ریدلر علاقهی زیادی به آدمها دارد. اشتباه برداشت نکنید. او همچنان یک خودخواه عوضی است که به کسی جز خودش اهمیت نمیدهد. منظور من این است که او شیفتهی توجه و تحسین آدمهاست. زنها برای او جذاب هستند و گاهی یکی دوتا از آنها را در کنار خود دارد. البته به جز کوئری (Query) و اکو (Echo)، دو نوچهی نهچندان شناختهشدهاش، ما این زنان را بیشتر از یکبار نمیبینیم. ناگفته نماند که ریدلر به نوچههایش نیز رحم نکرده و برای فرار از دست بتمن، به آن دو نیز پشت میکند. ریدلر از لحاظ عاطفی به زنان گرایش دارد، ولی تنها تا زمانی که برایش جدید، مرموز و ناشناخته هستند. او عاشق هیچ زنی نیست. ریدلر عاشق معماست.
گاهی پیش آمده که یک نویسنده با درک نادرست از ویژگیهای شخصیتی ریدلر، او را وارد همان مسیری کند که جوکر در آن پادشاه است: خنده و نشاط، آشوب و قتل. این تلاش از سوی برخی نویسندهها هرگز جواب نداده و هر بار که نویسندهی دیگری خواسته است تا یک داستان درست و درمان از ریدلر بنویسد، مجبور شده تا اینگونه اعمال ریدلر را به چیزهایی نظیر دیوانگیِ موقت، کنترل ذهن توسط دیگران و یا حتی تسخیر شدن، نسبت دهد. شروری که شیفتهی چالشهای ذهنی است، نباید یک قاتل بیرحم و یا دگرآزار نشان داده شود. به گفتهی خودش:
من اصلاً شبیه جوکر نیستم. نمیدونم چرا بعضیها این حرف رو میزنن؟! تنها چیزی که اون دلقک بهش علاقه داره، خنده و نشاط، آشوب و قتله! از طرف دیگه، من از چالشهای فکری لذت میبرم! بازیهای ذهنی! فرصت شکست دادن یک حریف شایسته.
_ ریدلر در کمیک Harley Quinn #6 (2001)