فانوس سبز و فلسفه | قسمت دوم: تباهی اخلاقی، احساس گناه، و تاوان

«چگونه» و «چرا» دو پرسش اساسی در روایت خاستگاه (اوریجین) ابرقهرمان‌ها هستند. در واقع، آن‌ها شکل کوتاه‌شده‌ی دو پرسشِ «چگونه به قدرت‌های فراانسانی دست یافت؟» و «چرا به یک ناجی فداکار تبدیل شد؟» می‌باشند. قصد ندارم که منکر اهمیت «چگونه» شوم. قطعاً شکل دستیابی به این ابرقدرت‌ها و نوع آن‌ها، در جذابیت یک شخصیت اهمیت فراوانی دارند، اما مسیری که پس از دسترسی به آن‌ها طی می‌کند، چیزیست که ماهیت او را خواهد ساخت؛ مثلاً عذاب وجدانِ ناشی از به قتل رسیدن «عمو بن» و حس مسئولیت‌پذیری در قبال قدرت زیاد، عاملیست که «پیتر پارکر» را به همسایه‌ی دوست داشتی ما تبدیل کرد. این آموزه‌های اخلاقیِ «جاناتان کنت» و «مارتا کنت» بودند که «کلارک» را به «سوپرمن» تبدیل کردند، نه قدرت‌های بی‌مزه و خسته‌کننده‌اش. وفاداری «بروس وین» به سوگند دوران کودکی‌اش است که او را به «شوالیه‌ی تاریکی» بدل کرده است. خاستگاه «هل جوردن» نخستین بار در کمیک Showcase #22 (1959) روایت شد و می‌توان گفت که انگیزه‌های هل برای تبدیل شدن به یک قهرمان، بی‌شباهت با دیگر هم‌تیمی‌اش، سوپرمن، نیست: ارج نهادن و محترم شمردن ارزش‌های اخلاقی‌ای چون صداقت، عدالت و شرافت؛ مبانی اخلاقی‌ای که از جایگاهی بالاتر به آن‌ها به ارث رسیده بودند. شکی نیست که برخی از عناصر این کمیک برای مخاطبین امروزی، کلیشه‌ای و لوس به‌نظر می‌رسند؛ به‌خصوص واکنش هل جوردن پس از دیدن یک آدم‌فضایی:

وای خدایا! یه آدم‌فضایی!

اما داستان با مهارتی خاص به مخاطب نشان خواهد داد که چرا حلقه‌ی «ابین سورِ» رو به مرگ، هل جوردن را انتخاب کرده و هدف از این انتخاب چه بوده است. هل جوردن انسان بااراده‌ و نترسی است که توسط حلقه‌ی «سپاه فانوس‌های سبز»، شخصی درخور و شایسته شناخته می‌شود تا با پلیدی و شرارت مبارزه کند. هل جوردن با پذیرفتن حلقه و باتری‌اش، سوگند می‌خورد که به بهترین شکل ممکن، از عهده‌ی ماموریت جدیدی که به او محول شده است برآید. برخلاف خاستگاه سوپرمن، «بتمن» و یا «اسپایدرمن»، خبری از یک اتفاق حزن‌انگیز نیست. هرچند کشته شدن پدرش در یک سانحه‌ی هوایی همچنان او را می‌آزارد؛ اما انگیزه‌ی هل برای تبدیل شدن به یک ناجی، چیزی جز اشتیاقش برای انجام کار درست نیست. کمی ساده به‌نظر می‌رسد، مگر نه؟

در دهه‌های بعد، هل جوردن مسیر شگفت‌انگیزی را طی می‌کند: برای برگرداندن زادگاهِ با خاک یکسان‌شده‌اش، به فانوس‌های سبز خیانت می‌کند و دست به کشتاری عظیم می‌زند. سپس به شروری به اسم «پارالاکس» تبدیل شده و سعی می‌کند تا تاریخ دی‌سی را بازنویسی کند. پس از آن، جانش را برای نجات زمین فدا می‌کند و روحش به «اسپکتر»، روحِ انتقام‌جو، پیوند می‌خورد. سرانجام، پس از سال‌ها فراز و نشیب، در مینی‌سری Green Lantern: Rebirth (2005) از مرگ بازمی‌گردد؛ بازگشتی حیرت‌آور که سعی دارد جنایات پیشین هل جوردن را را به موجودی باستانی و تجسم ترس، یعنی همان پارالاکس، نسبت دهد.

در قسمت نخست از مجموعه مقالات فانوس سبز و فلسفه، ثابت کردیم که علی‌رغم تمامی توجیهات، هل جوردن گناهکار است. او حتی پس از رسوخ پارالاکس نیز، بارها از خود اراده نشان داده بود و از این رو، نمی‌توان او را به‌راحتی از همه‌ی گناهانش تبرئه کرد. ما نیز قصد نداریم که در قسمت دوم، بحث پیشین را ادامه دهیم، بلکه می‌خواهیم نشان دهیم که این احساس گناه، چه تاثیری بر پیچیده‌شدن انگیزه‌های هل جوردن و بالمآل، رشد شخصیت او داشته است.


نخستین انگیزه‌های هل جوردن برای پذیرش حلقه

صداقت، بی‌باکی و تعهد به انجام کار نیک، ویژگی‌هایی هستند که از هل جوردن یک قهرمان ساخته‌اند. برخی فلاسفه بر این عقیده‌اند که اخلاق، یکی از مهم‌ترین انگیزه‌هاییست که شخص را به کنش وا می‌دارد . «کانی روزاتی»، فیلسوف معاصر، در این‌باره می‌گوید:

به‌طور گسترده این باور وجود دارد که اخلاق، اغلب اوقات و گاهی شدیداً، با مهم‌ترین ارزش‌ها و اولویت‌های یک مأمور در ستیز است.

پس اخلاق چگونه باعث می‌شود که ما خلاف خواسته‌ها و میل‌مان عمل کنیم؟ هل جوردن در داستان اوریجین خود، صاحب حلقه‌ای می‌شود که متناسب با اراده‌اش عمل می‌کند. این حلقه، افکار هل را به اجسام فیزیکی تبدیل می‌کند، به او توانایی پرواز کردن می‌دهد و از او در برابر هر نوع آسیبی محافظت می‌کند. از جوردن خواسته می‌شود که این حلقه را بپذیرد و به نیروی میان‌کهکشانیِ حافظ صلح بپیوندد. لحظه‌ای که جوردن پیشنهاد صاحبان حلقه را پذیرفت، سوگند یاد می‌کند که در راستای آرمان‌های آن‌ها عمل کند. این پذیرش برآمده از حس ازخودگذشتگی هل جوردن است. او حلقه را می‌پذیرد، چون فکر می‌کند دارد کار درست را انجام می‌دهد. اما مگر انتخاب‌های دیگری هم وجود داشتند؟ بله، قطعاً انتخاب‌های دیگری هم وجود داشتند؛ مثلاً می‌توانست از حلقه برای ارضای مهم‌ترین خواسته‌هایش استفاده کند؛ البته جوری که توجه «نگهبانان کهکشان» را جلب نکند. با قدرتی که در اختیار داشت می‌توانست به طرق مختلف کسب ثروت کند. هل جوردن یک دختر‌بازِ تمام عیار است، می‌توانست از حلقه برای متاثر کردن زنان بهره ببرد. در عوض، رابطه‌ی عاشقانه‌ای را با رئیس‌اش، «کارول فریس»، آغاز می‌کند. البته، یک چیز مهم دیگر نیز وجود دارد که هل جوردن با تبدیل شدن به یک قهرمان، آن را فدا می‌کند: «صیانت نفس» یا همان حفاظت از جان؛ یکی از بنیادی‌ترین غریزه‌های بشر.

برخی فلاسفه معتقدند که انسان‌ها مجبور نیستند از میان اخلاق و منفعت شخصی، یکی را انتخاب کنند؛ بنابراین انتخاب هل جوردن چندان غیرمعمول و عجیب به‌نظر نمی‌رسد. افلاطون (۴۲۷ ق.م تا ۳۴۸ ق.م)، از بزرگ‌ترین فیلسوفان یونان باستان، بیان دارد که برای انجام کار نیک، کافیست نیکی را بشناسیم. انجام هر کار شریرانه‌ای به آسیب رساندن به نزدیکان‌مان و به گفته‌‌ی افلاطون، در نهایت، به آسیب رساندن به خودمان منجر خواهد شد. به عبارت دیگر، از هر دست بدهی، از همان دست پس خواهی گرفت. پس می‌توان گفت زمانی که انسان به دانش کافی و صحیح از نیکی و بدی برسد، برای منفعت خود هم که شده، در مسیر نیکی قدم خواهد گذاشت. افلاطون عمل شر را ناشی از نداشتن دانش کافی در باب خیر و شر می‌دانست.

اما اگر این‌طور باشد، دیگر انتخابی وجود ندارد. در واقع، منفعت شخصی و ارزش‌های اخلاقی، هر دو در یک مسیر قرار گرفته‌اند. مطابق با گفته‌های افلاطون، اگر هل جوردن شناخت کافی از نیکی داشته باشد، کاملاً طبیعی است که راه قهرمان شدن را برگزیند و از قدرت‌هایش برای انجام کار خوب بهره گیرد؛ چرا که یقیناً در پایان، سود و منفعت شخصی‌اش را تامین خواهد کرد. پس دیگر دلیلی ندارد که هل جوردن را بابت انتخابش تحسین کنیم. تصمیم قهرمانانه دیگر معنایی ندارد؛ چراکه هل انتخاب دیگری نداشته است.

این دیدگاه افلاطون در میان سایر فیلسوفان خریدار چندانی ندارد. درک درست از الزامات اخلاقی، صرفاً سبب ایجاد انگیزه برای انجام کار اخلاقی نخواهد شد. انسانِ گرسنه‌ای را در نظر بگیرید که زشتی عمل دزدی را درک می‌کند، اما فشار جسمی و روحی، در نهایت او را به انجام کاری وا می‌دارد که می‌داند غیراخلاقی است. طرفداران کمیک‌های فانوس سبز بیشتر از هر کسی می‌دانند که انتخاب هل جوردن تا چه اندازه زندگی شخصی‌اش، به‌خصوص رابطه‌ی عاشقانه‌اش با کارول را تحت‌الشعاع قرار داده است. هیچکس به اندازه‌ی هل جوردن از این انتخاب آسیب ندیده است. پذیرش حلقه، یک انتخاب قهرمانانه و نوعی ازخودگذشتگی بود، نه یک مسیر طبیعی.

اما قهرمانان هم گاهی ما را ناامید می‌کنند. حس ازخودگذشتگی در وجودشان رنگ می‌بازد و در نهایت، دست به کاری می‌زنند که در تضاد با باورهای پیشین‌شان است.


قهرمانی که از چشم همگان افتاد

در سال ۱۹۹۳، «کوست سیتی»، زادگاه هل جوردن، به‌دست ابرشرور بیگانه‌ای به اسم «مانگول» با خاک یکسان می‌شود. کاملاً طبیعی و قابل درک است که هر کسی در مواجهه با چنین فاجعه‌ی عظیمی، واکنش وحشتناکی از خود بروز دهد. هل جوردن نیز از این قاعده مستثنی نیست. هل چنان از لحاظ احساسی بی‌ثبات می‌شود که تصمیم می‌گیرد از حلقه‌اش برای بازسازی شهر استفاده کند. از آنجایی که قدرت حلقه‌ی خودش، به تنهایی، برای انجام این کار کافی نیست، سعی می‌کند که تا جایی که امکان دارد، حلقه‌های دیگر فانوس‌های سبز را از آن خود کند تا به خواسته‌اش برسد. اما هل پایش را از هر نوع حد و حدود اخلاقی فراتر می‌گذارد و نسل کشی‌ای را به راه می‌اندازد که در دنیای دی‌سی کم‌نظیر بوده است. او دیگر خود را نه یک فانوس سبز، بلکه پارالاکس می‌نامد و زمانی که پی می‌برد نقشه‌اش چندان کارساز نیست، در رویداد Zero Hour (1994)، با همکاری شروری به اسم «اکستنت» تصمیم می‌گیرد تا تاریخ دی‌سی را بازسازی کند؛ تاریخی که در آن، کوست سیتی هرگز نابود نشده است. اما او باز هم شکست می‌خورد. اعمال شریرانه‌ی هل جوردن در این دوران، وسعت دو چیز را به‌طور همزمان به خواننده نشان می‌دهد: قدرت‌های حلقه و خطرِ عمل خودخواهانه.

هیچ‌وقت چیزی رو [برای خودم] نخواستم. اما همین یک‌بار هم که چیزی رو درخواست کردم، ازم دریغ شد.
_ هل جوردن در کمیک Zero Hour

 قوه‌ی تشخیص خیر از شر، عاملیست که هل جوردن را به سمت قهرمان شدن و ازخودگذشتگی سوق داده بود. نابودی کوست سیتی، آسیب شدیدی یه این قوه‌ی تشخیص وارد و هل را به درون چاه تاریک و عمیقِ سردرگمی پرتاب کرد و در پایان، از او یک شرور بزرگ ساخت.


گرایش به تاریکی

شاید برایتان جالب باشد که بدانید نابودی کوست سیتی، تنها دلیل روی آوردن هل جوردن به شرارت و تاریکی نیست. تغییر رفتار صدوهشتاد درجه‌ایِ هل جوردن، آنچنان ناگهانی و غیرقابل انتظار بود که صدای هر طرفدار و منتقدی را درآورد. ریشه‌ی چنین تغییر یا بهتر است بگوییم دگردیسی‌ نامتعارفی را باید به جنجال‌های دهه‌ی ۹۰ و تلاش‌های مذبوحانه‌ی خالقین کمیک برای تکرار موفقیت‌های «نگهبانان» و «شوالیه تاریکی بازمی‌گردد» نسبت داد. این توهم که کمیک‌های تاریک موفقیت و بازخورد مثبت بیشتری را به همراه خواهند داشت، نویسنده‌ها را به سمت خلق داستان‌های تاریک سوق داد؛ رویکردی چنان مشهود که سبب شد «عصر مدرن کمیک‌بوک» به «عصر تاریک کمیک‌بوک» ملقب شود. نمونه‌های اینگونه داستان‌ها در دنیای دی‌سی کم نبودند؛ مثلاً سوپرمن سه کریپتونی را می‌کشد؛ کمر بتمن به‌دست «بین» شکسته می‌شود و یک دیوانه جایش را می‌گیرد؛ «بلک کنری» مورد تجاوز و شکنجه قرار می‌گیرد؛ دوست‌دختر «کایل راینر» کشته می‌شود و جسدش درون یخچال کایل چپانده می‌شود. این نگرش نادرست، کمیک‌های فانوس سبز و مهم‌ترین شخصیتش را هم تحت تاثیر قرار داد. در حقیقت، هل جوردن قربانی تاریک‌ترین شب‌های صنعت کمیک‌بوک شده بود. «دیو ایتزکوف»، خبرنگار آمریکایی، در روزنامه‌ی «نیویورک تایمز» درباره تاثیرات کمیک نگهبانان بر این صنعت می‌نویسد:

نگهبانان یک میراث دیگر نیز از خود بر جای نهاده است؛ چیزی که مور تقریباً هرگز قصد آن را نداشت؛ رمزنگاری‌ DNA‌اش را می‌توان در جوهرزنی‌های سیاه و خطوط داستانی یأس‌آوری که به عناصر ضروری داستان‌های ابرقهرمانیِ مدرن بدل شده بودند، مشاهده کرد. او [آلن مور] این قلمرو [تاریک] را به نویسنده‌ها و هنرمندانی واگذار کرده بود که همچون خود او، شیفته‌ی پرداختن به قساوت و بی‌رحمی بودند، اما برخلاف او، علاقه‌ای به پرداختن به عواقب آن را نداشتند. اشتیاق او به درهم دریدن مرز‌های گذشته در وجودشان یافت می‌شد، اما برخلاف او، رغبتی به گشایش مرز‌های جدید نداشتند.

اما «جف جانز»، نویسنده‌ی کمیک‌های فانوس سبز، این سیاهی را در راستای رشد شخصیت هل جوردن به‌کار می‌گیرد و سلانه‌سلانه زمینه‌های احیایش را فراهم می‌کند. در کمیک Day of Judgment (1999) «آلن اسکات»، فانوس سبزِ عصر طلایی، به روح هل جوردن پیشنهاد می‌دهد که به میزبان جدید اسپکتر تبدیل شود تا بلکه از این طریق، تاوان گناهان گذشته‌اش را پس دهد و به رستگاری برسد. بتمنِ همیشه بدبین، این قضاوت آلن اسکات را مورد سوال قرار می‌دهد، اما هل در جواب می‌گوید:

پارالاکس رفته، بتمن. این یه فرصت دیگه برای منه. مجالی دوباره برای هل جوردن. تا اشتباهاتم رو جبران کنم.

هل دوستانی که به قتل رسانده بود را با کمک قدرت‌های حلقه‌اش، برای مدت کوتاهی به زندگی برمی‌گرداند و سپس در حالی که آماده می‌شود تا با اسپکتر ادغام شود، به دوستان کشته‌شده‌اش می‌گوید:

این همون چیزیه که منتظرش بودم. چیزی که آرزوش رو داشتم. یه فرصت دیگه تا کاری که در حقتون کردم رو جبران کنم. در حق همه‌تون. من نمی‌تونم شما را به زندگی برگردونم، ولی‌ می‌تونم تاوان گناهانم رو پس بدم.

هل جوردن پس از ادغام شدن با اسپکتر، سخت می‌کوشد تا ماهیت انتقام‌جوی آن را تغییر دهد. او به دنبال رستگاری بود، نه انتقام از گناهکاران. اسپکتر به یک روح رستگارکننده بدل می‌شود تا هل از این طریق، هم بخشی از گذشته را جبران کند و هم خود به رستگاری‌ای که سال‌های سال در پی‌اش بود، برسد. او دیگر آن هل جوردن سابق نیست. دیگر خدمت در راه نیکی و عدالت، یگانه انگیزه‌اش برای اعمال قهرمانانه نیست.

طی این مدت سعی کردم که خوبیِ درونِ انسان‌‌ها رو ببینم. حتی در بدترین گناهکارها هم دنبال خوبی گشتم. اعمال هولناکی رو دیدم که از طمع، شهوت و خشونت سرچشمه می‌‌گرفتن… و با این‌حال، باز هم رستگاری رو به اون‌ها پیشنهاد دادم. همه‌ی این کارها برای این بود که یک روز، رستگاری رو در وجودِ خودم پیدا کنم، ولی هنوز هم نمی‌بینمش. اون نور رو نمی‌بینم.
_ هل جوردن [اسپکتر] در آرک داستانی رستگاری گمشده (JSA #60-62, 2004) 

اما کار جف جانز در همین‌جا تمام نمی‌شود. او در مینی‌سری Green Lantern: Rebirth نه‌تنها او را از مرگ برمی‌گرداند، بلکه نشان می‌دهد که هل در تمام این سال‌ها، تحت تاثیر نفوذ موجودی بیگانه به اسم پارالاکس قرار گرفته بوده است. پارالاکس یک هیولای باستانی و تجسم ترس است که سال‌ها پیش در باتری مرکزی سپاه فانوس‌های سبز زندانی شده بود و از همان‌جا سعی داشت تا به هل جوردن نفوذ کند. پارالاکس از احساسات منفی که در وجود هل قرار داشتند، تغذیه می‌کرد. با نابودی کوست سیتی و فروپاشی عصبی هل جوردن، پارالاکس به فرصتی که سال‌ها در انتظارش بود دست پیدا کرده و به‌طور کامل به جسم و روح هل جوردن نفوذ می‌کند. اما حتی دانستن این موضوع نیز سبب نشد که هل جوردن احساس گناهش را فراموش کند. او هنوز هم خود را مسئول اعمال خویش می‌داند.

درسته که پارالاکس من رو مجبور کرد، اما باز این دست‌های من بودن که اون‌ کارها رو انجام دادن. اون به درون من نفوذ کرد. من یه ازخودراضی بودم. زیادی به خودم اطمینان داشتم. می‌تونستم جلوش رو بگیرم. من از اون قوی‌ترم. باید باشم و خواهم بود.
_ هل جوردن در کمیک Green Lantern: Rebirth #5

پارالاکس بر هل جوردن مسلط می‌شود و تا نزدیکی نابودی جهان پیش می‌رود. هل جوردن خود را تمام و کمال مسئول جنایت‌های رخ داده نمی‌داند، اما می‌پذیرد که گناهکار است؛ چراکه اجازه داد پارالاکس از ضعفش سوءاستفاده کند و بر او مسلط شود. بار مسئولیت و گناهانی که انجام داده است، شدیداً بر دوش‌اش سنگینی می‌کند، بنابراین چه زمانی که میزبان اسپکتر می‌شود و چه زمانی که به عنوان فانوس سبز به زندگی بازمی‌گردد، دائم در تقلا است که تاوان گذشته‌اش را پس دهد و از عذاب وجدانش بکاهد. به این دلیل است که هل در نخستین ماجراجویی‌های پس از احیا شدن، در تلاش است تا فانوس‌های سبز کشته‌شده و رهاشده در فضا را برگرداند. دیگر فقط حفظ ارزش‌های اخلاقی‌ای چون صداقت، عدالت و شرافت، انگیزه‌های او برای ازخودگذشتی نیستند. احساس گناه و تاوان نیز به نیروهای محرک او بدل شده‌اند؛ همان انگیزه‌های جدیدی که هل را به قهرمانی به مراتب پیچیده‌تر و باورپذیرتر از گذشته بدل ساخته‌اند.


روز قضاوت هل جوردن

شکی نیست که کمیک‌ها و پیچش‌های داستانی گوناگون، در طول این چند دهه ما را سرگرم کرده‌اند، اما اگر به آن‌ها و به خود اجازه دهیم، این فرصت فراهم خواهد شد تا پیرامون معیارها و آرمان‌هایی که به چارچوب فکری‌ و درک‌مان از دنیا شکل داده‌اند، عمیق‌تر بیاندیشیم. انگیز‌ه‌های هل جوردن از آن شکل ساده و تماماً سیاه و سفیدِ گذشته، یعنی مبارزه برای عدالت و سپس منفعت‌شخصی و انتقام، به ترکیبی از مقوله‌های پیچیده‌ی فلسفی و اخلاقی مثل احساس گناه، عذاب وجدان و اثبات خویش تبدیل شده است. شرح و تفسیر این انگیزه‌های تغییریافته، به این معنا نیست که روز قضاوت او فرا رسیده است. پرونده‌ی هل جوردن همچنان باز است؛ چرا که انگیزه‌های نامبرده ذهن ما را به سمت پرسش‌های اخلاقی جدیدی سوق می‌دهد:

آیا انگیزه‌های جدید هل جوردن در مقایسه با انگیزه‌های پیشینش، از بار اخلاقی کمتری برخوردار هستند؟ اگر این ترازوی فرضی اخلاق است که دارد انگیزه‌های ما را اولویت‌بندی می‌کند پس چه موقع می‌توان گفت که «تاوان» در قیاس با «حس ازخودگذشتگی»، از اهمیت کمتری برخودار است؟ کدام یک، از دیدِ اخلاقی ارزشمند‌تر است؟ ما چه معیار‌های اخلاقی‌ای را باید برای قهرمانان لحاظ کنیم؟ آیا می‌توان به قهرمان خطاکاری که اکنون سعی در جبران گناهانش دارد، همچون گذشته نگریست؟ چگونه می‌توانیم معیارهای اخلاقی قهرمانان را برای دنیای خودمان به‌کار گیریم؟ اصلاً خود ما چه معیار‌های اخلاقی‌ای را باید در زندگی شخصی‌مان لحاظ کنیم؟

اکنون شانزده سال از بازگشت هل جوردن می‌گذرد. شاید پاسخ قاطعی برای پرسش‌های مزبور نداشته باشیم، اما از یک چیز مطمئن هستیم: بازگشت هل جوردن، دنیای دی‌سی را به مکان روشن‌تری تبدیل کرده است.

منبع Green Lantern and Philosophy
3 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments