در قسمت چهارم میزگرد کمیک اسکواد، با توجه به نیامدن اخبار و حواشی مهمی طی هفتههای اخیر، بیشتر به سراغ آیتمهایی چون معرفی و بررسیِ کمیک رفتهایم. از میان یادداشتهای این شماره، میتوان به تاریخچهی مختصری از زیرمجموعهی مایلاستون و بررسی کمیک بتمن: آخرین شوالیهی روی زمین (Batman: Last Knight on Earth) اشاره کرد که مورد اول نیز به درخواست یکی از کاربران مورد نگارش قرار گرفته است. در ادامه، به مناسبت پایان یافتن سری Hawkman به قلم «رابرت وندیتی»، به معرفی ران او نیز پرداختهایم. همینطور جا دارد که بگوییم در این شماره، با چهرهی مهمِ دیگری از دنیای کمیک آشنا خواهید شد.
آغاز کار زیرمجموعهی Earth M و بازگشت شخصیتهای مایلاستون
- نویسنده: امیررضا شکری
امروزه دو غولِ صنعت کمیک، یعنی انتشارات مارول و دی سی، برای بالا بردنِ تعداد مخاطبهای خود و همچنین دسترسی پیدا کردن به بخش بیشتری از اقشار مختلف جامعه، مانند رنگینپوستان و اقلیتهای دینی و اجتماعی، دست به خلق شخصیتهایی با این خصوصیات زدهاند که میتوان از میان آنها به شخصیتِ مایلز مورالز (اسپایدرمنِ دنیای التیمیت) و همچنین والاس وست (کیدفلشِ جدیدی که در دوران The New 52 معرفی گشت و جایگزین والی وست شد) اشاره کرد. جالب است بدانید که در سال ۱۹۹۳ میلادی، یعنی سالها قبل از آنکه این دو انتشارات (و دیگر شرکتهای عرصهی کمیک) دست به همچین اقدامی بزنند، انتشاراتی به اسم مایلاستون (Milestone) با هدف انجامِ چنین کاری تاسیس شد و به موفقیتِ نسبتاً خوبی هم دست پیدا کرد. یکی از علل موفقیتِ انتشارات مایلاستون این بود که برخلاف روندی که امروزه شکل گرفته و شخصیتهای رنگینپوست و یا شخصیتهایی که جزء قشر اقلیتِ جامعه به حساب میآیند، به شکلِ جایگزینوار وارد صحنه میشوند و خود را جایگزینِ شخصیتی قدیمی و سفیدپوست میکنند، مایلاستون با خلقِ شخصیتهایی جدید، نوآورانه و همچنین بسیار خلاقانه، نظر مخاطبان را به خود جلب کرد.
همانطور که قبلاً گفته شد، انتشارات مایلاستون در سال ۱۹۹۳ میلادی توسط خالقینی نظیر «دواین مکدافی»، «دنیس کووان»، «مایکل دویس» و «دِرِک دینگل» که خود اصلیتی آفریقایی-آمریکایی داشتند، بهوجود آمد و هدف آن خلق شخصیتهای ابرقهرمانِ رنگینپوست با چنین اصلیتی بود. با اینکه کمیکهای انتشارات مایلاستون توسط انتشارات دی سی به چاپ میرسید، ولی این انتشارات هیچگونه حقی بر امتیاز این شخصیتها نداشته و حتی محتوای درون این کمیکها هم توسط این انتشارات بررسی نمیشد و خودِ انتشارات مایلاستون مسئولیتِ نظارت بر محتوای آثارش را برعهده داشت. در واقع انتشارات دی سی فقط مسئولِ چاپ کمیکها بود و به طور سالانه درصدی را از سود فروش این کمیکها دریافت میکرد.
انتشارات مایلاستون کار خود را با چاپ ۴ عنوانِ Hardware و Icon و Blood Syndicate و Static آغاز کرد و به مرورِ زمان و با جذب استعدادهای جدید و بهکار گرفتنِ آنها، بر تعداد کمیکهایش افزود و شخصیتهای جدیدی را خلق کرد. متاسفانه حدود یک سال پس از آغاز فعالیت این انتشارات، صنعت کمیک با رکودی عظیم که قبلاً به دلایل آن در مقالهی «تاریخچهی انتشارات مارول» پرداختیم، روبهرو شد. این رکود کلیِ صنعت کمیک که غولهای این عرصه را تا نزدیکیِ نابودی و ورشکستگی برد، به انتشاراتِ مایلاستون که انتشاراتی نوپا بود نیز رحم نکرد و تاثیر بسیار بدی بر فروشِ کمیکهایش گذاشت و بسیاری از سریهای کمفروشِ آن را کنسل کرد. پس از آن، این انتشارات به روندِ بدِ خود ادامه داد و بالاخره در سال ۱۹۹۷، در حالی که داستانِ بسیاری از سریها هنوز به پایان نرسیده بود، رسماً تعطیل شد و از آن پس، فقط در حوزهی انیمیشن و اقتباسهای انیمیشنی به فعالیت پرداخت. در سالِ ۲۰۱۰ میلادی، انتشارات دی سی عنوان محدودی را با نام Milestone Forever منتشر کرد که در آن به سرنوشتِ نهایی قهرمانان و شخصیتهای مایلاستون پرداخته شد و مقدماتِ اولیهی ادغام آن با انتشارات دی سی را فراهم کرد.
در سال ۲۰۱۷ میلادی، زمانی که انتشاراتِ دی سی مشغولِ ساخت و معرفیِ زیرمجموعههای مختلف و جدیدش بود، از زیرمجموعهای جدید بهنام Earth M یا زمینِ اِم رونمایی کرد؛ ایمپرینتی که اتفاقاتش در جهانی موسوم به زمین اِم رخ میدهد که در واقع همان جهانِ انتشارات مایلاستون است و شخصیتهای حاضر در آن همان شخصیتهای این انتشارات میباشند. پس از منتشر شدنِ این خبر، علاقهمندان به کمیکها و شخصیتهای این انتشارات، مشتاقانه منتظرِ معرفی و منتشر شدنِ عناوین ایمپرینتِ Earth M شدند، ولی متاسفانه این انتظار حدود ۳ سال به درازا کشید و بالاخره در ۱۲ سپتامبرِ سال ۲۰۲۰ میلادی (مصادف با ۲۲ شهریورماهِ سال ۱۳۹۹) این زیرمجموعه رسماً کار خود را با عنوان تکقسمتیِ مایلاستون بازمیگردد: صفر (Milestone Returns #0) و با خالقینِ نامآشنایی همچون «رینالد هادلین»، «گرگ پک»، «جیم لی» و دنیس کووان آغاز کرد.
این شماره، به معرفیِ کوتاهی از شخصیتهای قدیمی و جدیدِ انتشاراتِ مایلاستون پرداخت و با باز کردنِ سیناپسهای داستانیِ مختلف، راه را برای شروع مجددِ فعالیتهای این کاراکترها هموار کرد. حال قرار است که در ماهِ فوریه سال ۲۰۲۱ میلادی، مایلاستون فعالیتِ اصلی خود را با انتشار سریِ دنبالهدار از شخصیتهای «راکت» و «آیکان» آغاز کند و سپس به مرورِ زمان، عناوینِ دیگری را از دیگر شخصیتهایش منتشر سازد.
معرفی کمیک: Get Jiro
نویسندگان: آنتونی بوردین و جوئل رز
طراح: لنگدان فاس
منتقد اسکواد: عادل اسلامی
شاید از منظر ژانر، جهان کمیک همچون مانگاها و انیمهها، آن تنوعی که میبایست در میان حال و هوای آثارش وجود داشته باشد را ندارد. برخی از دلایل این مسئله را میشود گرایش مخاطبان کمیکبوکها به ژانرها و داستانهایی دانست که سبب تشکیل عناصر مشخصی در این صنعت میگردند که نویسندگان و ناشران را به سمت همان رویکرد از پیش تعیین شده سوق میدهند. با تمام اینها، هنوز هم استثناهای زیادی وجود دارند که در نگاه اول، برای دنیای کمیک کافی بهنظر میآیند.
یکی از معروفترین استثناها در این مسئله را میتوان تحت عنوان کمیک Get Jiro معرفی نمود. این کمیک که به فارسی میتوانیم آن را «جیرو را گیر بنداز» خطاب کنیم، در زمان آینده روایت میشود؛ آیندهای که در آن قدرت و نفوذ نه در دست دولت است و نه در دست دیگر ابرقدرتها، بلکه در دستان آشپزها میباشد! چرا که در این آینده، مردمان شکمپرستتر از آن هستند که به دیگر موضوعات اهمیت بدهند و در اینچنین جهانی، چه کسی بهتر از آشپزها برای حکمرانی؟ شخصیت اصلی داستان آشپزی بیرحم به نام «جیرو» است که اخلاقیات خاص خودش را دارد و به نوعی، در شهر لس آنجلس یک تازهکار به حساب میآید. هرچند که با معروفتر شدن او، صاحبان قدرت میخواهند جیرو را به سمت خود بکشند و از استعداد و جدیت این آشپزِ جوان نهایت بهره را ببرند.
دلیل اشارهام در ابتدای مطلب به تنوع ژانریِ موجود در میان آثار شرقی، به علت وامگیریِ بسیار کمیک Get Jiro از آنها بوده است. آنتونی بوردین (که خود هم یک آشپز بود و هم یک نویسنده) و جوئل رز، به عنوان نویسندگان این کمیک، تاثیر بسیاری را از سابژانرِ آشپزی در آثار ژاپنی گرفتهاند و حتی بهتر، آن را با یک اثر گانگستریِ آمریکایی ترکیب کردهاند. به همین سبب، نمیتوان به آسانی ذکر نمود که Get Jiro به کدام یک از این دو بخش تعلق بیشتری دارد؛ گاهی اوقات بهطوری وارد عرصهی غذا میشود که تمایل بیشترِ آن به سمت این حوزه حس میشود و گاهی، تصمیمش را بازمیگرداند و میان خطی که بین دنیای آشپزی و جنایتکاران رسم نموده است، به حرکت میفتد. جالبتر آن است که همین طی کردن مسیر بر روی این خط است که زیبایی اثر را چند برابر میکند.
کمیک Get Jiro در وهلهی اول، کمیکی برای دوستداران غذا است؛ کلی از بخشهای داستان به غذاها اختصاص دارد و میتواند برای طرفدارانِ خاص خودش بسیار جالب باشد. پس از آن، Get Jiro برای کسانی است که به دنبال چیز تازهای هستند. در دنیای کمیک کمتر پیش میآید که بیپرواییِ یکسری خالقین سبب خلق اثری به شکل Get Jiro شود. این کمیک پکیج کاملی از خون و خوراکی است که قادر است تا با غذاهایش دهنتان را آب بیندازد و با خشونتش، باعث بد شدن حالتان شود. بهنظر میآید این توضیح بهترین شیوهی ممکن برای معرفی این اثرِ متفاوت باشد.
چهرهی میزگرد: اکسل آلونسو
- نویسنده: عادل اسلامی
در عرصهی کمیک همیشه یک واقعیت دردناک وجود دارد و بعید میدانم که صرفاً مرور زمان سبب ایجاد یک تغییر در آن شود. اکثر مخاطبانِ کمیکهای ابرقهرمانی اگر خیلی حوصله کنند، در کنار شخصیت مورد علاقهشان صرفاً نویسندگان یا طراحان را دنبال مینمایند و خاطرات خوشی که با این عناوین رنگارنگ تجربه کردند را به چشم همان دو فرد میبینند. اما اجازه دهید تا قبول کنیم که در پشت صحنهی تولید یک کمیک همواره افراد بسیاری حضور دارند؛ درست است، نویسنده و طراح بیشترین سهم را در این میان دارا میباشند، اما نبایست تحت هیچ عنوانی ویراستارها و سردبیر یک مجموعه و انتشارات را کنار بزنیم و آنان را افرادی بیارزش در تولید یک اثر بدانیم. هرچند، لازم میدانم که بگویم در این موضوع «دن دیدیو» را فراموش کنید. شهرت بیاندازهی او در انتشارات دی سی، بیشتر از آنکه بهخاطر مهارت و کارهای مفیدش باشد، برگرفته از ناکارآمدیهایی میباشد که طی سالهای مدید از خود نشان داده است.
بگذارید ذهنهایمان را کمی آرامش دهیم و سعی کنیم تا اتفاقات و دورههای مهمی که در عصر مدرنِ انتشارات مارول تا به اکنون رخ داده است را نام ببریم. شخصاً هنگام فکر کردن به این موضوع، صدایی در ذهنم بدون لحظهای توقف نام دورههایی تحت عنوان Marvel Knights و Marvel Max و Marvel Now را بر زبان میآورد و من هم بیشک طی این مسئله به آن صدا اطمینان میکنم. دو نام نخستمان دو زیرمجموعهی نچندان متفاوت از یکدیگر هستند و آخرین گزینه نیز همانگونه که همگان میدانند، یک ریلانچ و آغازگر دورهای جدید بوده است. اگر مقداری بیشتر بر روی وجه اشتراک بین این چند موردی که مشخص کردهایم تمرکز کنیم، همواره یک نام مهم را در میان افراد اصلیاش نظاره میکنیم؛ دورگهای مکزیکی/انگلیسی با نام «اکسل آلونسو»! حال سوالی که برای مخاطب پیش میآید آن است که اکسل آلونسو کیست؟
اکسل آلونسو نخست حرفهی کاریاش را به عنوان یک ژورنالیست در روزنامهی Daily News آغاز نمود. همچنین او به عنوان ویراستار در مجلات مشغول بهکار بود. با گذر مدت زمانی اندک، آلونسو حرفهاش به عنوان ژورنالیست را ادامه داد تا آنکه روزی متوجهِ یک فراخوان از انتشارات دی سی شد. مضمون کلیِ آن فراخوان در جذب ویراستار و سرویراستارهایی مورد قبول نهفته بود و او مصمم شد تا شانس خودش را در این ماجرا محک بزند. بعد از راهیابی او به دی سی، طولی نکشید که آلونسو به عنوان ویراستارِ دو مجموعهی دووم پاترول (Doom Patrol) و انیمالمن (Animal Man) به روی کار آمد و این آثار، نخستین روزهای فعالیت او را در زیرمجموعهی ورتیگو رقم زدند. از دیگر آثار مشابه او در این زیرمجموعه میتوان به کمیک واعظ (Preacher) اثر «گارث انیس» و سری دوزخافروز (John Constantine, Hellblazer) اشاره کرد.
من یه گزارشگر بودم. [اما یه روز] تبلیغی رو توی روزنامهی The New York Times دیدم. گویا انتشارات دی سی میخواست که یه ویراستار استخدام کنه. پیشِ خودم گفتم «چرا که نه؟» و بعدش هم رزومهام رو براشون ارسال کردم.
_ اکسل آلونسو
سال ۲۰۰۰ با ترک انتشارات دی سی توسط این ویراستار و روی آوردن او برای کار در انتشارات مارول مصادف شد. او که دیگر نامی تقریباً شناختهشده بود، به عنوان ویراستار ارشد شروع به کار کرد و در سریهایی چون اسپایدرمن شگفتانگیز (The Amazing Spider-Man) درخشید. جالب است که بدانید دورهی کاری او در این سری مصادف بود با آغاز ران مهم و حائز اهمیتِ «جی. مایکل استرازینسکی» در کمیکهای شخصیت اسپایدرمن! همچنین از اکسل آلونسو به عنوان آورندهی نویسندگان جنایینویسی همچون «دووین سویرزینسکی» و «ویکتور گیشلر» به مارول یاد میشود. همانگونه که پیشتر گفتیم، او به همراه افرادی چون «جو کسادا» جزئی از پایههای اساسی زیرمجموعههای مهمی چون شوالیههای مارول و مارول مکس بوده است. در سال ۲۰۱۰ و پس از یک دهه فعالیتِ او، آلونسو ترفیع بزرگی گرفت و به عنوان نایب رئیس و ویراستار اجراییِ مارول شناخته شد. تقریباً یک سال پس از این اتفاق، آلونسو جایگاه سابق جو کسادا به عنوان سردبیر ارشدِ مارول را تصاحب کرد. در ماه جولای سال ۲۰۱۲، اکسل آلونسو در کنار دیگر همکاران خودش، دورهای تحت عنوان Marvel Now را آغاز کردند که آلونسو نیز از آن تحت عنوان «فصل بعدی در حماسهی دنبالهدارِ دنیای مارول» یاد میکرد و به خوبی میدانیم که این دوره چطور توانست جایگاه انتشارات مارول را بسیار بالاتر از سابق ببرد.
با گذشت آن روزها، در بحبوحهی انتشار رویداد امپراتوری مخفی (Secret Empire) و جنجالی که میان «کاپیتان آمریکا» و هویت او به عنوان یک مامورِ هایدرا بهپا شد، مارول بیشتر از هر زمانی میان طرفدارهایش واکنشهای عجیب و بعضاً بیمنطقی را دریافت مینمود. این دوره را میتوان نخستین قدم اساسیِ آلونسو برای جدایی احتمالی و شاید ناخواستهاش از انتشارات مارول دانست. با قوت گرفتن این جنجال، و شروع شدن جنجالی دیگر میان مارول و خردهفروشان، در نوامبرِ ۲۰۱۷ انتشارات مارول جدایی آلونسو از خود، و روی کار آمدن سی. بی. کبولسکی را اعلام نمود. با وجود اینکه هیچ دلیل منطقیای برای این جدایی مطرح نشد، انتشارات مارول ادعا کرد که این جدایی اتفاقی دوطرفه بوده است.
با آنکه آلونسو طی مدتی پس از این اتفاق فعالیتی نداشت، در نوامبر ۲۰۱۸ به همراه «بیل جیمز» و «جاناتان پرکینز میلر» انتشارات مستقل AWA Studios را پایهگذاری کرد. این انتشارات هنوز نیز پس از گذشت ۲ سال از تاسیسِ خود، به فعالیت ادامه میدهد، اما اگر بخواهیم نگاهی منطقی داشته باشیم، بعید است که هیچگاه به پای فعالیتهای سابق آلونسو برسد یا آن موفقیتهای عظیم را باری دیگر تکرار کند. در کل، اکسل آلونسو بدون در نظر گرفتن نیمچه فعالیتهایش در انتشارات دی سی، جزئی از مهمترین اتفاقاتی بهشمار میرود که در تاریخ انتشارات مارول رخ داده است. او آنقدر در دوره و زمینهی فعالیتش داستانها و اتفاقات خوبی به ثبت رسانده که بعید است همتای دیگری از او در این انتشارات بتواند به آن درجه از کمال برسد.
معرفی کمیک: Hawkman (2018)
نویسنده: رابرت وندیتی
طراحان: برایان هیچ، پت اولیف، فرناندو پاسارین
منتقد اسکواد: امیررضا شکری
رابرت وندیتی از آن دسته نویسندگانی است که هرگز آثار قابل توجهای خلق نکرده و جزء نویسندگان صرفاً عادیِ صنعت کمیک و انتشارات دی سی محسوب میشود و در رانهای خود برای شخصیتهای بزرگ و مهمی مانند فلش (بری آلن) و فانوس سبز (هال جوردن) چیز خاصی برای عرضه نداشته و به موفقیت چندانی دست پیدا نکرده است. تجربه ثابت کرده که هرگاه به نویسندگانِ مختلف (فارغ از میزان توانایی و عملکردِ آنها در گذشته) برای خلق داستانِ جدید آزادی داده میشود، آن نویسنده بالاتر از حدِ انتظار ظاهر شده و اثر باکیفیتی را خلق میکند؛ اتفاقی که منجر به خلقِ بسیاری از برترین کمیکها و برترین شخصیتهای تاریخ شده است. این اتفاق که بارها در طولِ تاریخ مشاهده شده، برای رابرت وندیتی نیز در سری اختصاصی هاکمن (۲۰۱۸) رخ داده است.
شخصیت هاکمن (که قبلاً بهطور مختصر در مقالهی «معرفی مهمترین اعضای انجمن عدالت آمریکا» معرفی شده بود) یکی از آن شخصیتهایی است که اوریجین و ریشههای آن همواره در طولِ تاریخ دچار تغییر شده و هرگز اوریجینِ ثابتی نداشته است. این موضوع در طولِ سالیان دراز منجر به گیج شدنِ مخاطب شد و او را از این شخصیت دلسرد میکرد. در سری جدیدِ هاکمن، رابرت وندیتی با استفاده از شباهتها و نقاط اشتراکِ تمام اوریجینهای قبلیِ این شخصیت و با تلفیقِ آن با نوآوریهای جدید، دست به روایتِ اوریجینِ جدید و سیالی زد که تمامِ اوریجینهای قبلی و حتی ناگفتهی این شخصیت را در برگرفته و تمامِ تناقضات موجود در تاریخچهی آن را از بین برد. او با همراه کردنِ این موضوع با درام و اکشنی جذاب، و همچنین رساندنِ قطرهچکانیِ اطلاعات به خواننده، دست به روایتِ جاهطلبانهترین داستانِ عمرش زد که به قسمتهای مختلفِ شناختهشده و شناختهنشدهی جهان دی سی مانندِ میکروورس، کریپتون و ابعاد و سیاراتِ دیگر سَرَک میکشد و به برهههای زمانیِ مختلفِ این مکانها دستدرازی میکند و از آنها برای روایتِ داستانش بهره میبرد.
علاوه بر اینها، شرورهای جدیدی که در این سری معرفی میشوند بسیار کاریزماتیک و با پتانسیل هستند که از شخصیتپردازیهای نسبتاً خوبی برخوردار بوده و قدرتهای جدید و متفاوتی دارند. ضمنِ اینکه این شخصیتها، کاستومها و طراحیهای قابلِ قبولی هم دارند که با دیگر وجههای آنها همخوانی دارد. وندیتی علاوه بر شرورهای جدید، بر سر و رویِ شرورهای قدیمیِ این شخصیت نیز دستی میکشد و با بهروز کردنِ آنها و همچنین هماهنگ کردنشان با اتفاقاتِ جهانِ دی سی، رنگ و رویی تازه به آنها میبخشد. البته، مهمتر از شرورهای داستان، شخصیتهای مکملی هستند که هرکدام با شخصیتپردازیهای درست و اختصاصِ وقتی به نسبت کافی به رشد مناسبی میرسند و تاثیر بسزایی بر کیفیت و روندِ این داستان دارند. ناگفته نماند که مونولوگهای فراوانِ هاکمن در داستان، منجر به قویتر شدن شخصیت و شخصیتپردازیِ او شده و علاوه بر نشان دادن دیدگاهِ او به جهان و میزان اطلاعاتش، پنجرهای را به سوی خاطرات او در طول هزاران زندگیاش باز میکند.
در کنار مهارت نویسندگیِ وندیتی، طراحیهای جذابِ طراحان این سری، به زیبایی و موفقیت داستان کمک زیادی میکند، به گونهای که برخی از صحنههای داستان، آنقدر زیبا و ماندگار هستند که برای مدتِ طولانی خود را در ذهنِ مخاطب حک میکنند و به بخشی جداییناپذیر از داستانِ این سری تبدیل میشوند. یکدستیِ طراحیها در عین تفاوتهای آنها با یکدیگر و همچنین هماهنگیِ مثالزدنیاش با داستان، نشان دهندهی شناختِ خوبِ وندیتی از داستان و طراحانِ مدِ نظرش است؛ شناختی که علاوه بر طراحی، در جایجای کمیک به مخاطب رخ مینماید و همواره به او میگوید که نویسنده یک قدم جلوتر از اوست.
رانِ ۲۹ شمارهایِ هاکمن به قلم رابرت وندیتی، یک داستانِ بزرگ، منسجم، باکیفیت و هدفمند را دنبال میکند که برای مخاطبش ارزش قائل بوده و سعی در جبران و حلِ تناقضاتِ گذشته دارد. این داستان، با همراه کردنِ خوانندگانش با شخصیتِ اصلی در سفر به سراسرِ جهان و زمانِ دی سی، لحظاتِ خوبی را برای آنها فراهم میآورد. همچنین لحظاتِ اکشن و صفحاتِ Wide این کمیک، به لطفِ طراحانِ فوقالعاده و بعضاً سوپراستارِ این سری، بسیار چشمنواز ظاهر شده و برای خود در قلبِ مخاطب جایی را باز میکند. در کل، میتوان از سریِ هاکمن به عنوان یکی از بهترین سریهای دنبالهدارِ دی سی در دوران New Justice نام برد که بر خلاف بسیاری از سریهای دنبالهدار این انتشارات، ارزش خواندن را دارد و هدفش روایتِ داستانی باکیفیت است، نه فروشِ بیشتر و کسبِ درآمد.
نقدی بر کمیک Batman: Last Knight on Earth
نویسنده: اسکات اسنایدر
طراح: گرگ کاپولو
تاریخ انتشار نخستین شماره: ۲۹ می ۲۰۱۹ – ۸ خرداد ۱۳۹۸
منتقد اسکواد: عادل اسلامی
هنگامی که طی جریان ریبوت The New 52 «اسکات اسنایدر» و «گرگ کاپولو» موفق به دریافت سکان هدایت سری کمیک اصلی بتمن شدند و نخستین آرکهای خود را به اتمام رساندند، از مخاطبان کاری جز تحسین به عمل نمیآمد. اگر بخواهیم بدون دخیل کردن ضعف اسنایدر در اواخر سریاش صحبت کنیم، جاهطلبی او و خلق چندین شخصیت مهم و اساسی تنها بخشی از عملکرد مجموعه کمیک مورد نظر بود. اما طبیعتاً هر شروعی پایانی به همراه دارد و این موضوع نیز به بزرگترین تبلیغکننده برای مینیسری سه قسمتی Batman: Last Knight on Earth تا قبل انتشار تبدیل گشته بود. اسنایدر و کاپولو اینبار بهطور واضح اعلام کردند که این کمیک آخرین همکاریشان برای خلق داستانی مستقل برای شخصیت بتمن میباشد و در پایان به عنوان یک جمعبندی معنایی برای ران آنها به چاپ میرسد.
کمیک بتمن: آخرین شوالیهی روی زمین بیشتر از آنکه پایاننامهای در وصف بتمنِ اسنایدر و کاپولو باشد، یادآور عملکرد ۵۲ قسمت سری اصلی آنها است. این کمیک شروعی طوفانی را تجربه میکند و طی شمارهی اول خود تمامی مولفههایی که از سری بتمنِ اسنایدر را دوست میداشتیم در خود میگنجاند و علاوه بر آنان، برخی عناصر گمنام که سابقاً در سریِ آنها مشاهده نکرده بودیم را به بهترین شکل به داستان تزریق میکند. آخرین شوالیهی روی زمین در لحظات آغازین خود، بتمن را در حال دنبال کردن یک پرونده نشان میدهد و کمی بعد ما بروس وینِ کاملاً جوانی را مشاهده میکنیم که در تیمارستان آرکام بستری میباشد و میفهمد که تمام مدتی که از هوشیاری بهدور بوده، دنیا به بدترین شکل خود تغییر کرده است. حال او مانده و یک دنیا سوالِ بیجواب در میان خرابهای که زمانی یک شهر مدرن بهشمار میرفت. اسنایدر در جریان آرک آغازینِ ران خود در سری اصلی بتمن، بخش اعظمی از داستانسراییاش را صرف هویت شهر گاتهام و معنا و مفهوم آن میکرد. با آنکه تمامی پرسشهای اساسی مورد نظر، طی آن ران سرانجام فرجامی را به همراه داشتند، در آخرین شوالیهی روی زمین، میبینیم که اسنایدر از قصد سعی در تخریب تمام آن تفکرات دارد و میخواهد برداشتی همراه با تاریکی و ناامیدی مطلق را نسبت به آن مقوله ارائه دهد و حتی طی دو شمارهی اول موفق به انجام این کار میشود. در میان عناصر غافلگیرکنندهای چون جوکرِ درون فانوس و نمادپردازیهای قسمت نخست، چیزی که همتراز با آنان میدرخشد دنیایی ویرانشده است که اگرچه عنصر تازهای نیست، اما فضاسازیهای اسنایدر و کاپولو به بهترین شکل آن را تبدیل به موضوعی باورپذیر کردهاند.
اما همانطور که گفته شد این عنوان به نوعی از نظر روند کیفی همانند ران بتمنِ اسنایدر عمل میکند و هرچه که جلوتر میرود از کیفیت خود میکاهد. شاید بزرگترین دلیل این موضوع تاکید بیش از اندازه بر روی آمادهسازی مخاطب برای یک فینالِ هیجانانگیز باشد. کمیک هرچقدر که از نظر ساختاری طی شمارهی اول و تا حدی دوم خود قوی و بهروز ظاهر میشود، سرانجام در شمارهی پایانی دست به استفاده از المانهایی کلاسیک از دنیای کمیک میزند که چندین و چند سال است که استفاده از آنان به علت تکراری و قدیمی بودنشان دیگر مرسوم نیست. مثال بارز این المانهای ناموفق را میتوان زمینهچینی برای هویت شخصیت «اومگا» دانست. قبل از شمارهی پایانی و برملا شدن هویت او همگان میدانستند که قرار است به شیوهای کلاسیک شخصیتی آشنا پشت ماجرا باشد و از آن بدتر این بود که برای برخی افراد هویت آن فرد نیز کاملاً قابل تشخیص بهشمار میرفت. بخش دومِ ضعف این مینیسری در بخشهای پایانیاش مبتنی بر زمان انتشار آن است، بهطوری که برخی ایدههای استفاده شده توسط اسنایدر پیشتر در حوالی همان سال و میان سری کمیکهای دیگری چون DCeased و یا سری اختصاصی شخصیت دثاستروک رویت شده بود و بدین صورت از القای یک حس تازه و شاید طرز فکر اصلیِ اسنایدر جلوگیری میکرد.
در موازات نکات منفی اما مینی سری Batman: Last Knight on Earth توانسته است که در بخش پایانیِ خود یک جمعبندی نچندان خارقالعاده اما مناسب را برای رانِ اسنایدر و کاپولو پیادهسازی کند که هرچند با آنکه می توانست بهتر باشد، ولی قطعاً مورد قبول طرفداران رانِ این زوج واقع میشود.