مدت زیادی میشود که از انتشار آخرین قسمتِ میزگرد اسکواد میگذرد و حدس میزنیم که بسیاری از مخاطبان دلتنگ آن شده باشند. اما خب، با توجه به فعالتر شدن تیم تحریریهی طی ایام گذشته، غیبت نسبتاً طولانی میزگرد مقداری توجیه میشود. به هر جهت، در قسمت ۶ از میزگرد به مقولهی کنسل کالچر (Cancel Culture) میپردازیم. در ادامهاش نیز همانند شمارهی پیشین یک بازی کمیکبوکی را بهتان معرفی میکنیم و پس از آن، از یک بخش تازه که هدفش یادآوری یک واقعه یا کمیکی خاص است، رونمایی بهعمل میآوریم. جدای موارد قبلی، به یکی از معروفترین رکوردهای دنیای کمیک میپردازیم و در پایان، یادداشتی بر رانِ کوتاه «وارن الیس» در کمیکهای مون نایت خواهیم داشت.
فرانک میلر کنسل میشود
- نویسنده: عادل اسلامی
حتماً در دنیای امروز باید نام «کنسل کالچر» را شنیده باشید. اگر بخواهم بهطور ساده و کوتاه توضیح بدهم، پدیدهی کنسل کالچر در اکثر مواقع زمانی پیش میآید که فردی دست به یک عمل خاص میزند که توسط عدهی زیادی از افراد مورد قبول و قابل تحمل نیست. در نتیجهی این حرکت، آن عده سعی میکنند فرد مورد نظر را اصطلاحاً کنسل کنند و به شیوهای، او را به داخل یک چاه اجتماعی/کاری بیندازند. مثلاً اپیزود White Christmas از سریال Black Mirror را به یاد دارید؟ در انتهای این اپیزود یکی از شخصیتهای اصلی داستان از بند گرفتاریهایش رهایی یافت، اما در نتیجه، بهعنوان بخشی از مجازات، چهره و موجودیتش با یک نوع تکنولوژی خاص برای همگان سانسور میشد و هیچکس نمیتوانست او را ببیند یا ارتباطی با او برقرار کند. خوشبختانه/بدبختانه هنوز تکنولوژی آنقدر پیشرفت نکرده است که بتوانیم چیزی دقیقاً مشابه با برداشت سریال Black Mirror ببینیم، اما خب، چه خوب یا بد، کنسل کالچر در چنین خط فکریای قرار میگیرد.
حال به بحث اصلیمان بازمیگردیم. رویداد بریتانیایی و یکروزهی Thought Bubble از مراسمهای کوتاه و کمترشناختهشدهی حوزهی کمیکبوک میباشد که از سال ۲۰۰۷ تاکنون با حضور جمعی از هنرمندان این عرصه برگزار میشود. با انتشار لیست مهمانان امسالِ این مراسم، یکسری حواشی بهوجود آمد که آن را نسبت به سالهای پیشینِ خودش متمایز ساخت؛ آن هم از این جهت که مهمترین مهمان امسالِ مراسم شخص «فرانک میلر» بوده است. در پی این رونمایی، کارتونیستی مسلمان بهنام «زینب اختر» -که از دیگر مهمانان امسال بود- با نگارش یک بیانیه، نسبت به حضور فرانک میلر اعتراض کرد و اعلام نمود نمیتواند با کسی که فعالیتهایی بر ضد دین اسلام را در کارنامهاش داشته، در یک مراسم حضور پیدا کند.
بهعنوان یک زن مسلمانِ سربلند، وجدانم اجازه نمیدهد در مراسمی حضور پیدا کنم که میزبان شخصی چون فرانک میلر است؛ کسی که مسبب ترویج امر تنفرآمیزِ اسلامهراسی است، خصوصاً با استفاده از آثارش.
_ زینبت اختر
حتماً برایتان سوال شده که از نظر افرادی مانند زینب اختر، ارتباط میان فرانک میلر و اسلامهراسی چیست. اجازه دهید توضیح بدهم. حوالی سال ۲۰۰۶ بود که فرانک میلر به فکر خلق داستانی برای بتمن افتاد که او را به مقابله و نبرد با ترویستهای مسلمان و نیروهای القاعده میفرستاد. با گذر زمان، میلر به این تصمیم رسید که نیازی نیست این کمیک به شخصیت بتمن اختصاص داشته باشد. در همین راستا، آن را به رمان گرافیکی مستقلی با نام اختصاصی Holy Terror تبدیل کرد و انتشارش را به بخش کمیکبوکِ کمپانی لجندری سپرد. در نتیجهی انتشار، انتقادات فراوانی به خشم موجود در میان صفحات این رمان گرافیکی وارد شد، بهطوری که چند سال بعد، فرانک میلر هم اعلام کرد که از خلق چنین اثری ابراز خشنودی نمیکند.
آثار من همیشه بیانگر چیزهایی هستن که دارم از سر میگذرونم. هر زمانی که به یکی از آثارم نگاه میکنم، میتونم دقیقاً طرز فکر اون زمان خودم رو حس کنم. وقتی به Holy Terror نگاه میندازم، که البته چندان هم این مسئله رخ نمیده، بهواقع قادرم تموم اون شرشر خشمی که از صفحاتش میچکه رو حس کنم. صفحاتی [داخل این رمان گرافیکی] وجود داره که شدت بیرحمیشون غیرقابل باوره… من نمیخوام که به گذشته برگردم و شروع کنم به پاک کردنِ کتابهایی که خلق کردم. نمیخوام که بخشهای زندگینامهی خودم رو نیست و نابود کنم. ولی من دیگه قادر به خلق اثری مثل اون [Holy Terror] نیستم.
_ فرانک میلر
با تمام اینها، بهنظر میرسد که حتی اظهاریهی قدیمی فرانک میلر نیز نسبت به خشم منتقدان کارساز نیست. در سمت دیگر، برخی از هنرمندان عرصهی کمیکهای آمریکایی، از جمله «رافائل گرمپا» و «لی برمهو»، با انتشار یکسری توییت سعی در آرام نمودن وضعیت دارند و معتقدند که فرانک میلر در این داستان تمام چیزی را نشان داد که یک فرد آمریکایی پس از فاجعهی تروریستی ۱۱ سپتامبر از سر گذرانده است. به اعتقاد آنها، این مسائل فارغ از درستی یا نادرستی، میبایست درک و مطالعه شوند؛ نه آنکه به یکباره تحت رویکردی موسوم به کنسل کالچر سانسور شوند.
هنر باید باعث ترویج مباحثه بشه، نه اینکه مسبب کنسل شدن [افراد] بشه.
_ رافائل گرمپا
از دیگر نکات این جریان هم میتوان به این موضوع اشاره کرد که بخش مدیریت رویداد Thought Bubble از دعوت فرانک میلر پا پس کشید و اعلام کرد که دیگر او را دعوت نمیکند. طبق گفتهی شاکیانِ فرانک میلر، آنها قصد ندارند که او را کنسل کنند. اما خب، میتوانم بر اساس تجربهی شخصیام بگویم که این موضوع چندان حقیقت ندارد؛ تنها کافیست انتشارات دیسی یا یکی دیگر از شرکتهای مرتبط، از کمیک جدید فرانک میلر رونمایی کند تا با موجی عظیم از انتقادات و در ادامه، کنسل شدن آن اثر مواجه شویم. اما در کل، تنها زمان است که شرایط و جایگاه آیندهی فرانک میلر را مشخص میکند.
معرفی بازی: The Darkness 2
- مترجم: علی ملانژاد
- منبع: PCGamesN
بله، بازیهای کمیکبوکیِ ابرقهرمانی فقط مختص به مارول و دیسی نیستند، و بله، دیگر ناشرانِ کمیکبوک هم میتوانند صاحب بازیهای فوقالعادهای باشند. ما هنوز منتظر کمپانیهای ۲۰۰۰AD و Rebellion هستیم تا یک بازی عالی از قاضی درِد (Judge Dredd) بسازند. اما در عین حال، سری کمیک The Darkness از کمپانی Top Cow (متعلق به انتشارات ایمیج) دو بازی شوتر فوقالعاده دارد که بیشک باید بتواند موقتاً کار شما را راه بیندازد. متأسفانه، بازی اول برای پلتفرم کامپیوتر منتشر نشده است، اما قسمت بعدی آن که توسط توسعهدهندهی سری بازیهای Warframe، یعنی شرکت Digital Extremes منتشر شده، در پلتفرم کامپیوتر قابل دسترسیست و خوشبختانه، ماجرای هیجانانگیزی دارد.
طی این اثر شما در نقش «جکی استاکادو» بازی میکنید که در خانوادهای مافیایی به دنیا آمده، ولی نمیخواهد هیچگونه ارتباطی با آنها داشته باشد. بازیِ اول اینگونه آغاز میشود: دوستدختر جکی به قتل میرسد، و او The Darkness را دربرمیگیرد؛ موجودی اهریمنی که به او قدرتهای ماورایی میدهد. در قسمت بعدی، جکی توسط کسی که بهدنبال دزدیدنِ قدرتهای اوست، مورد حمله قرار میگیرد. پس از این اتفاق، او بهعنوان رئیس خانوادهی مافیاییاش وادار میشود The Darkness را برگرداند.
قسمت دوم این سری بازی یکی از خونینترین و سرگرمکنندهترین شوترهای موجود در بازار است، آن هم در این حین که قدرتهای تاریکِ جکی قویتر (و باحالتر) از تفنگها از آب درمیآیند؛ قدرتهایی که به او اجازه میدهند دشمنان خود را برداشته و به دو نیم تقسیم نماید، و مردم را با یک پارکومتر به دیوار میخکوب کند. تصاویر گرافیکی سِلشِید بهطرز عالیای با خاستگاههای بازی همخوانی دارد که باعث میشود تجربهی این اثر برای هواداران کمیکبوک و بازیهای شوتر اول شخص ضروری باشد.
دژاوو: برای مردی که همهچیز دارد
- مترجم: محسن قاسمی
- منبع: CBR
یکی از داستانهای مهمی که در گذشته راجعبه شخصیت «سوپرمن» خلق شده است، سوپرمن: برای مردی که همهچیز دارد (Superman: For the Man Who Has Everything) نام دارد که طی شمارهی ۱۱ عنوان سالانهی این شخصیت انتشار یافته است. در این کمیکِ تکشماره به نویسندگی «آلن مور» و طراحی «دیو گیبونز» -که بعدها با هم کمیک Watchmen را خلق کردند- «بتمن»، «واندرومن» و «رابین» برای تبریک گفتن تولد سوپرمن به قلعهی تنهاییِ او میروند. گرچه، وقتی آنها از راه میرسند، متوجه میشوند که مانگل سوپرمن را با گیاه مخوف بلک مرسی (Black Mercy) به تله انداخته است؛ گیاهی که مردم را با توهمِ زندگی کردن در شادترین لحظاتشان فریب میدهد، حتی با وجود آنکه آنها به آرامی از گرسنگی میمیرند.
سوپرمن هم به هر حال سوپرمن است و علیه بزرگترین آرزویش میجنگد. بنابراین حضور او بهعنوان یک فرد بالغ در کریپتون، آن هم با وجود خانوادهاش که هنوز زنده هستند، کمکم مایهی دردسر میشود و همهچیز برایش چندان خوب پیش نمیرود. اگرچه او ازدواج کرده است و فرزند دارد و حتی خوشحال بهنظر میرسد، میتواند دریابد که کاسهای زیر نیمکاسه است. در همین حال، واندرومن با مانگل میجنگد و در کنار او، بتمن و رابین تلاش میکنند تا سوپرمن را از کمند بلک مرسی آزاد کنند.
تابهحال تعداد کمی از خالقین توانستهاند به اندازهی کاری که مور و گیبونز در اینجا انجام دادهاند، یک داستان قوی و احساسی برای سوپرمن خلق کنند. این یک داستان هوشمندانه میباشد که از زمان انتشارش تاکنون به کرات مورد ستایش قرار گرفته و از نظر بصری نیز کمیک زیبایی است.
برگی از تاریخ: مارک میلار و رکورد سریعترین کمیک تاریخ
- نویسنده: عادل اسلامی
دامنهی رکوردهای گینس آنقدر وسیع میباشد که حتی اگر الان شروع به نام بردنشان بکنیم بعید است به همین زودی کارمان به اتمام برسد. اما تابهحال برایتان سوال نشده که شاید در میان این رکوردها چیزی مربوط به دنیای کمیک هم وجود داشته باشد؟ بگذارید خیالتان را راحت کنم؛ البته که وجود دارد! حتی تعدادشان هم کم نیست. اما امروز میخواهم به ماجرایی بپردازم که مقداری بااهمیتتر است. این ماجرا به سال ۲۰۱۱ بازمیگردد. در آپریلِ این سال «مارک میلار» و هنرمندان نامداری چون «فرانک کوایتلی»، «دیو گیبونز»، «جان رومیتا جونیور»، «لینیل یو»، «پائول کورنل»، «اندی دیگل»، «کیرون گیلن»، «جاک»، «دانکن فگرادو»، «شان فیلیپس» و بیش از ۵۰ خالق دیگر گرد هم آمدند تا دو رکورد را همزمان ثبت کنند؛ سریعترین کمیک تاریخ و بیشترین میزان مشارکت بر روی یک کمیکبوک.
این اثر که با نام Superior, World Record Special شناخته میشود، به شمارهای ویژه از کمیک Superior تعلق دارد که پیشتر یک مینیسری از آن توسط مارک میلار و لینیل یو در زیرمجموعهی آیکان (متعلق به انتشارات مارول) عرضه شده بود. این کمیک مشترکاً توسط مارک میلار، پائول کورنل و کیرون گیلن نوشته شد و هنرمندان زیادی به طراحی، جوهرزنی و همینطور حروفچینی آن پرداختند. اگر نسبت به زمان تهیهی این اثرِ سیاه و سفید کنجکاوید، جالب است بدانید که عنوانِ نامبردهشده در کمتر از ۱۲ ساعت به تولید رسیده و همینطور، تمام سود برآمده از آن به یک بیمارستان اطفالِ واقع در اسکاتلند اهدا شده است.
اما خب، به خوبی میدانیم که رکوردهای گینس هیچگاه قرار نیست سر جایشان بمانند و چه زود و چه دیر، فرد دیگری جایگاه شخص قبلی را از آنِ خود میکند. در این بحث هم چنین اتفاقی رخ داد. حدود دو سال بعد از این عنوانِ ویژه، هنرمندانی با نامهای «شان دمامبرام» و «جسی کریسشونی» با تهیهی یک کمیکبوک طی ۱۱ ساعت و ۱۵ دقیقه و ۳۸ ثانیه، رکورد پیشین را شکستند و رسماً تا به الان این جایگاه را در اختیار دارند. گفته میشود که بخشی از هدف آنها از این حرکت، جمعآوری پول برای موسسهی The Hero Initiative بوده است که فعالیتهایش به حمایت مالی از خالقینِ جوان عرصهی کمیک خلاصه میشود.
یادداشتی بر آرک اول مون نایت به قلم وارن الیس
نویسنده: وارن الیس
طراح: دکلن شلوی
تاریخ انتشار قسمت اول: ۵ مارس ۲۰۱۴ – ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
منتقد کمیک اسکواد: عادل اسلامی
حقیقتاً که مون نایت از قدرنادیدهترین شخصیتهای مارول است. «مارک اسپکتر» پیشتر یک مزدور بود و بنا به دلایلی مسیر زندگیاش او را به سوی معبدِ «خونسو» یا خدای ماه در مصر باستان فرستاد. مارک در پیشگاه خونسو جان داد و پس از مدتی، بهعنوان سرسپردهی این خدای باستانی به زندگی بازگشت و از آن پس، صرف نظر از ابتلا به بیماری اختلال تجزیه هویت، محافظ همیشگی شبروها بود. جالب است که بدانید مون نایت سابقهی زیادی در دنیای مارول دارد و از دیرباز به لطف «داگ مانک» سری اختصاصی خودش را داشته است، اما حتی با وجود نویسندهای همچون «برایان مایکل بندیس»، هیچ زمان این شخصیت نتوانست صدای خودش را پیدا کند و در نهایت، نزد همگان به بتمنِ مارول معروف شد.
حتماً برایتان سوال شده که کِی و کجا آن تغییر اساسی که باعث شده نوشتن این یادداشت را آغاز کنم رخ داد؟ مشخصاً پاسخم به شما سال ۲۰۱۴ و دوران باشکوه Marvel Now خواهد بود. در این بازهی زمانی، تیم وارن الیس و «دکلن شلوی» با بازآفرینی این کاراکتر، آن هم فقط در شش شماره، برگ برندهای را به کارنامهی مون نایت اضافه نمودند؛ شش شمارهی جداگانه یا بهطور دقیقتر Standalone که به خطهای داستانی طولانی تن نداد و بهترین شیوهی بهروزرسانیِ یک شخصیت در یک بازهی کوتاه را برگزید.
الیس در رانِ کوتاهش با دو پرسونای ابرقهرمانی سر و کار دارد. نخست همان مون نایتِ همیشگی با لباس و تجهیزات مخصوص و سپس، هویتی جدید تحت نام مستر نایت (Mr. Knight) که از برخی نظرها، مهمترین تغییر مثبت در کارنامهی این کاراکتر است. مستر نایت یک کارآگاه شیکپوش با ظاهری مینیمال است که مورد قبول نیروی پلیس میباشد و در بسیاری از پروندهها به آنان یاری میرساند. او آنقدر پرابهت ظاهر میشود که وقتی اولین شماره از این کمیک را میخوانید، به یکباره مون نایتِ ابرقهرمان را به فراموشی میسپارید. البته لازم به ذکر است که بر خلاف تصورات، وارن الیس این پرسونای جدید را مدتی قبل از این سری، در کمیک Secret Avengers خلق نمود.
این بهروزرسانی تنها مختص شخصیتِ مون نایت نیست. نویسنده هرکدام از شش شمارهی خود را تحت یک نام بهخصوص عرضه میکند و داستانی منطبق بر همان اسامی خلق مینماید. الیس در واقع دوست دارد تا سطح انتظارات هوادارانش را دستخوش تغییر کند؛ او تلاش میکند تا انتظارات مخاطبان نسبت به یک اثر کوتاه را مورد تحول قرار دهد و به گمانم، موفق هم میشود. به اعتقادم، داستانهای کوتاهی که الیس و شلوی برایمان تعریف کردهاند در برخی قسمتها، علیالخصوص قسمت پنجم یا همان Scarlet، کلاس درسی برای پیشبرد یک داستان بر اساس یک ایدهی ساده هستند. مون نایت در رانِ وارن الیس معمای قتل حل میکند، یک ساختمان کامل را از دشمنان پاکسازی میکند، به روحهای پانک مشت میزند و حتی به عالم خواب و خیال میرود.
هنگام نوشتن این متن تنها دلخوریام از این بابت است که این تیمِ خوب خیلی زود با مون نایت خداحافظی کردند. پس از وارن الیس، «برایان وود» به سراغ این عنوان میآید و ۶ شماره خلق میکند. وود میان رانش رویکردی در تضاد با الیس را دنبال میکند و داستانی پیوسته و طولانیتر ارائه میدهد. بعد از او نیز، «کالن بان» از راه میرسد و با وفاداری بیشتری به کار وارن الیس، در پنج شماره پروندهی این سری کمیک را میبندد. هرچند، هنوز هم با قدرت هرچه تمامتر باور دارم که از میان این سه نویسنده، نام وارن الیس برای همیشه خواهد درخشید و شخصاً، از او بهعنوان کسی که به مون نایت جانی تازه بخشید، یاد خواهم کرد.