در نگاه بسیاری از طرفداران، کمیک بتمن: هاش یکی از بهترین داستان های شوالیه تاریکی در طولِ تاریخ هشتاد سالهاش است. جای تعجب دارد که کمپانی دی سی ساخت یک اقتباس انیمیشنی از هاش را تا این حد به تاخیر انداخته است، بهویژه با توجه به آنکه بسیاری از پروژه های خانگیِ ساخته شده از دی سی در طول این سال ها، روی خانوادهی بتمن تمرکز داشتهاند؛ اما سرانجام کمپانی دی سی با ساختِ سی و پنجمین اثرِ خود، این جای خالی را پر کرد. نکتهی بهتر دربارهی این اثر این است که بتمن: هاش برخی از نقص های موجود در منبع اقتباسش را برطرف کرده است، هر چند که هنوز ایراد هایی مخصوص به خود را دارد.
همچنین بتمن: هاش، سیزدهمین اثر از دنیای مشترک انیمیشن های دی سی (DC Animated Movie Universe) محسوب می شود. در واقع می توان این اثر را دنبالهای بر دو انیمیشن پسر بتمن (Son of Batman) و بتمن علیه رابین (Batman vs. Robin) تصور کرد. در حالی که دو پروژهی مذکور تنها اندکی از کارِ نویسنده هایی چون اسکات اسنایدر و گرنت موریسون بهره گرفتند، هاش را می توان تا حد زیادی، اقتباسی مستقیم از داستان اصلیِ جف لوب و جیم لی تلقی کرد. این فیلم همانند کمیک، بتمن (با گویندگی جیسون اُمورا) را به جان مشهورترین دشمنانش می اندازد، در حالی که همگی آن ها توسط شروری باندپیچیشده و مرموز به اسم هاش (با گویندگی موری استرلینگ) به بازی گرفته شدهاند. این شرایط با از سرگیری رابطهی عاشقانهی بتمن و کتومن (با گویندگی جنیفر موریسون) دشوارتر می شود. آیا بروس وین واقعاً راه دلش را برای دشمن سابق یا معشوقهی کنونیاش باز می کند؟ و اگر اینطور است، آیا او به مانعی در نبرد بتمن علیه هاش تبدیل خواهد شد؟ با نقد انیمیشن بتمن: هاش همراه ما باشید.
هاش تا حد زیادی یک داستانِ بلاکباستری و پاپکورنی از بتمن محسوب می شود. در حالی که حول محور معمایِ هویتِ واقعی هاش و رابطهاش با بروس وین می چرخد، تاکیدِ آن عموماً بر روی اکشنِ ابرقهرمانی و حس خوشایندی است که با حضور این همه شرور و قهرمانِ محبوب در داستانی واحد، به مخاطب دست می دهد. از نمایش حماسی بتمن و سوپرمن که به راحتی می توان آن را ماندگارترین نبردِ بین این دو شخصیت، از زمان انتشار داستان بازگشت شوالیه تاریکی (The Dark Knight Returns) تلقی کرد. هواداران نیز می توانند خیالی آسوده داشته باشند، زیرا بسیاری از صحنه های نمادین دیگر این کمیک، در انیمیشن دستنخورده باقی ماندهاند.
قطعاً رابطهی عاشقانهی بتمن و کتومن از دیگر نقاط قوت این داستان، چه در کمیک و چه در انیمیشن، محسوب می شود. با وجود آنکه سری کمیک های تولدی دوباره (Batman Rebirth, 2016) دوباره توجهی اذهان عمومی را به این رابطه جلب کرد، اما در ابتدا این داستان بتمن: هاش بود که ده سال زودتر، حال و هوا و ماهیتِ رابطهی بروس وین و سلینا کایل را به نمایش گذاشت. اگر کمیک بتمن: هاش تنها در یک مورد کارش را به خوبی انجام داده باشد، آن مورد چیزی نیست جز نشان دادن رابطهی نابسامان و پرتنشِ این دو شخصیت و البته اشتیاقِ وافر و محکوم به فنایِ هر دویشان برای یکدیگر.
متاسفانه همیشه نمی توان این شور و اشتیاق را آنطور که باید و شاید در صدای اُمورا و موریسون یافت. دلیلش هر چه که باشد، آن صداپیشگی های بینقصی که قبلاً در پروژه های تلویزیونیِ متنوع دی سی شاهدش بودیم، به ندرت در این سری های جدید یافت می شوند. جدا از شخصیت های مکمل گوناگون مانند آماندا والر (به گویندگی ونسا ویلیامز) و آلفرد (به گویندگی جیمز گرت)، کیفیت صداپیشگی این اثر در دامنهی «نسبتاً قابل قبول» تا «کاملاً بیروح» قرار دارد.
از لحاظ بصری و انیماتوری، هاش از همان سبک مشابه و همیشگی بهره گرفته است که احتمالاً تا کنون، طرفداران انیمیشن های دی سی با آن آشنایی پیدا کردهاند. این سبک از نظر اکشن و لحن فیلم، وظیفهی خود را به درستی انجام می دهد، اما به ندرت در طول فیلم جلوه می کند و به چشم می آید. با در نظر گرفتن این حقیقت که طراحی جیم لی از دلایل اصلی موفقیت این کمیک است، اما طراحی در این اقتباس، احتمالاً بزرگترین نقص آن به شمار می رود. این انیمیشن صحنه های زیبای فلشبک که در کمیک طراحی شدهاند را کاملاً از قلم می اندازد و باعث می شود تا بتمن: هاش نتواند از ویژگی های بصری معمولِ خود فراتر برود.
با این وجود، شایان ذکر است که این انیمیشن با دقت بصری فراوان، به بسیاری از صحنه های کلیدیِ داخل کمیک ادای احترام می کند. از بوسهی بتمن و کتومن در پشت بام ساختمان گرفته، تا صحنهی حساس و بسیار مهمی که گوردون، بتمن و جوکر در آن حضور دارند. همچنین تماشای بتمن در لباسی کلاسیکتر (برگرفته از طراحی جیم لی) و دور شدنش از لباس دوران New 52 که در انیمیشن های قبلی شاهدش بودیم، برای هوادران خوشایندتر است.
از جنبهی مثبت، انیمیشن هاش در گردآوری یک داستانِ پراکندهی ۱۲ قسمتی و تبدیل آن به یک اقتباس سینمایی جمع و جور ۸۰ دقیقهای، بسیار بهتر از حد انتظار عمل کرده است. این انیمیشن به شیوهای حیرتانگیز، شخصیت های فراوانِ درونِ کمیک را مدیریت می کند، آن هم در هنگامی که آثار انیمیشنیِ پیشین در این کار بسیار ضعیف عمل کردهاند. البته با ذکر این گلایه که یکی از شخصیت های قدیمی و فراموش شدهی گذشتهی بروس، نسبت به منبع اقتباس خود، کمتر مورد پردازش قرار می گیرد، اما همین تغییرات هم تاثیر چندانی بر جریان اصلی داستان ندارند. در واقع این انیمیشن توانسته است از این حقیقت که خط داستانیاش مستقیماً پس از رخداد های دوگانهی «مرگ سوپرمن» و «سلطنت سوپرمن ها» شروع می شود، بهره بگیرد.
علاوه بر این، پردهی آخر انیمیشن نسبت به پایان پر از نقصِ کمیک، بسیار راضیکنندهتر از آب درآمده است. درست در زمانی که به پایان اثر نزدیک می شویم داستان، راه خود را از آنچه که هواداران انتظار داشتند، جدا می کند. خط داستانی کمیکِ هاش مثل یک جعبهی پازل عجیب و گیجکننده است و راه حلی قطعی برای حل معمای آن وجود ندارد. این انیمیشن موفق می شود تا با حذف بخش زیادی از قسمت های نامربوط از طرح کلی داستان، پاسخ واضحتر و منطقیتری را به آخرین پروندهی بتمن بدهد؛ همچنین، مسیری کاملاً متفاوت و در نهایت رضایتبخشی را برای پایان دادن به داستان مشترک بتمن و کتومن برگزیند. از این رو، انیمیشن بتمن: هاش می تواند الگوی خوبی برای انیمیشن های آیندهی دنیای دی سی باشد. این اثر به طرز شگفت انگیزی در هر جا که لازم باشد به منبع اقتباس وفادار می ماند و در عین حال از سادهسازی و مختصر کردن داستان نیز ابایی ندارد.
انیمیشن بتمن: هاش قربانی همان نقص هایی می شود که پیشتر دامن بسیاری از انیمیشن های دنیای دی سی را گرفته بود؛ یعنی جلوه های بصری انیمیشن و صداپیشگی. اما از نظر داستانی، یکی از سرگرمکنندهترین انیمیشن های اخیر دی سی محسوب می شود. با وجود اینکه این انیمیشن، مجموعهی بزرگی از شخصیت ها و داستانی بسیار پیچیده را در یک فیلم ۸۰ دقیقهای جا داده است، همچنان به طرز حیرتانگیزی به منبع اقتباس خود وفادار می ماند و در پردهی آخر فیلم موفق می شود با حذف پیچش های داستانیِ غیرضروری، از منبع اقتباس نیز پیشی بگیرد و به پایانی رضایتبخش و قاطع برسد.
Batman: Hush
علیرغم وجود ایرادهای سطحی، «بتمن: هاش» اقتباسی وفادار است که در برخی مواقع حتی از منبع خود پیشی میگیرد.