در پانزده سال اخیر، کمتر نویسندهای در دنیای کمیک توانسته است تاثیری به اندازهی رابرت کرکمن بر روی رسانه داشته باشد. در حالی که اولین کارهای سورئال او مانند نبرد پاپ (Battle Pope) هنوز هم مایهی کنجکاویاند، اما این نویسنده در ابتدای فعالیت هنریاش، تصمیم به توسعهی چندین مجموعهی مهم گرفت. قبل از آن که کرکمن فعالیت خود را به صورت جدی در انتشارات مارول آغاز کند، می توانست فعالیتش را در مجموعه هایی نظیر مرد مورچهای و زامبی های مارول (Marvel Zombies) ادامه دهد اما به جای پیروی از نویسندگان دیگر، سنت شکنی کرد و تمرکزش را روی خلق آثار مستقل خود مانند دو مجموعهی شکست ناپذیر (Invincible) و مردگان متحرک (The Walking Dead) گذاشت. نویسندهای که به همه نشان داد می داند چگونه مخاطبانش را جذب کند و در میان انبوه رقیبان، داستان های خود را متمایز سازد.
در داستان های کرکمن، یک المان کلیدی وجود دارد که باعث تفاوت آثار او با دیگر آثار مشابه می شود. بهترین مجموعه های کرکمن همیشه حول استفاده از یک حقه چرخیدهاند. این حقه در شکست ناپذیر یا مردگان متحرک حضور پررنگی دارد اما کمبود آن در مجموعه های کمتر شناختهشده مانند مطرود (Outcast) یا دزدِ دزدها (Thief of Thieves) حس می شود. حقه، یک نوع پیچیدگی است که در ابتدای هر مجموعه رخ می دهد و می توان آن را با همان اصطلاحِ «شعبدهی بزرگ» شرح داد که شامل وعده، تغییر جهت و اعتبار می شود. در این مقاله، ما به تفکیکِ شعبدهای که رابرت کرکمن از آن استفاده کرده است می پردازیم و چگونگی موفقیت و دیدگاه او نسبت به کمیک هایش را بررسی می کنیم.
وعده
وعده، مقدمهی اصلیِ این شعبده است؛ یعنی ایجاد قواعد و انتظارات. کرکمن مجموعه های خودساختهاش را با زبان ژانر خلق می کند. شکست ناپذیر، یک داستان ابرقهرمانی بود، مردگان متحرک، یک حکایت زامبی محور، دزدِ دزدان و مطرود، به ترتیب روایت هایی در مورد سرقت و جنگیری بودند. او پیرو معیار ها و قواعد ژانری است و هر یک از این مجموعه ها، در درون روایتشان، احساس امنیت خاصی را نسبت به داستان مجموعه برای مخاطبان فراهم می کنند. معمولاً در کار های او حس شوخ طبعی مناسب و طیف گستردهای از کاراکتر ها وجود دارد که هر دو، دارای بخش های سرگرم کنندهای هستند که ارزش توجهی آن ها را بالاتر می برد. با این حال، فرمول اصلی دست نخورده باقی می ماند.
با وجود این که مردگان متحرک، به یک داستان محبوب تبدیل شده است، اما بی چون و چرا، چند شمارهی اول آن یک داستانِ محافظهکار با محوریت زامبی ها را به نمایش می گذارد. این دقیقاً همان نکتهای است که باعث جذابیت قسمت اول سریال تلویزیونی این مجموعه شد، یعنی وفق دادن خود با المان های اساسی یک فیلمِ زامبی-محور که برای اولین بار قرار بود از طریق تلویزیون پخش شود.
اولین آرک داستانی شکست ناپذیر، کاملاً یک تقلید ادبیِ آگاهانه از المان های کلیدی است. همه چیز، از زمانی که مارک گریسون قدرت هایش را کشف می کند تا وجود یک لیگ عدالت که تمثیلِ محافظت از جهان است، این اطمینان را به مخاطبان می دهند که دقیقاً خواهند فهمید چه اتفاقی در حال وقوع است. کرکمن از زبان و انتظارات ژانر بهره می گیرد تا مخاطب احساس راحتی کند و با این کار، او را برای قدم بعدی شعبدهی خود آماده می سازد.
تغییر جهت
تغییر جهت، همان نخستین توئیست یا اولین پیچیدگی در روایت داستان است، اما فقط یک پیچیدگی عادی نیست. مخاطبان کمیک های ابرقهرمانیِ دههی گذشته، به خاطر وجود رویداد های بیشمار نشریه های مختلف، تا حدودی نسبت به توئیست های داستانیِ این کمیک ها واکسینه شده بودند. افشای این موضوع که یک کاراکتر زنده است یا کسی که انتظارش را نداشتیم پشت توطئه قرار دارد، دیگر آنچنان جلب توجه نمی کرد. با این حال، «تغییر جهتِ» داستان های کرکمن، چیزی بیشتر از یک توئیست معمولی را ارائه می دهد. آن ها تغییرِ چارچوب هایی هستند که به صورت بنیادین، انتظارات را نسبت به داستانی که گفته می شود و ژانری که داستان در آن وجود دارد، دگرگون می کنند. کلمهی «توئیست» نمی تواند معرفِ چیزی باشد که کرکمن در انجام آن استاد است؛ زیرا او می تواند جهت دنیاهایش را زیر و رو کند.
«تغییر جهت» در مردگان متحرک، در انتهای جلد اول هنگامی که کارل به شِین شلیک می کند، رقم خورد. این پیچیدگی خاص، در واقع روی هستهی اصلی داستان های زامبی محور انجام شد: یعنی شخصیت ها، نه زامبی ها. با وقوع این سانحه، کرکمن همانند خوانندهای که میکروفون را در اوج رها کرده باشد، ظاهر می شود و رشد مخاطبان زیادی که نمی توانستند برای خرید جلد دوم مقاومت کنند را تضمین می کند. این پیچیدگی بنیادی توانست به صورت رادیکال، معادلات هستهی مرکزی گروه را بر هم بزند و احساس خطر تازهای را به عنوان فشار اجتماعی معرفی کند که در آن حتی بی گناهی یک پسربچه نیز در تهدید است. همچنین دستکاری شدن این تغییر جهت در اقتباس تلویزیونی، قدرتمندی این موضوع را اثبات می کند؛ زیرا زمانی که کارل به شینِ زامبی شده شلیک می کند، فاقد آن تاثیر منبع است. سریال بر روی توئیست های موجود در ارتباط با زامبی ها تاکید می کند، مثل بیان اینکه تمام افراد زنده آلودهاند، و تمرکز این پیچیدگی را از بین می برد.
کرکمن در شکست ناپذیر، تمام دنیایی که در طول هشت شماره ساخته بود را با آشکار کردنِ آمنی-من (Omni-Man)، پدر شکست ناپذیر، به عنوان خبیث کلیدی مجموعه و نبرد آن دو که باعث نابودی یک شهر شد، وارونه کرد. تغییراتی که در این لحظه ایجاد شد توانست لیستی از موارد خاص را تشکیل دهد: خانوادهی مارک گریسون نابود شد و بیشتر قهرمانان روی زمین مُردند، همچنین آشکار شد که ابرقهرمان ما، فرزند فاتحانی شیطانی است. در یک حرکت سریع، شکست ناپذیر از یک داستان ابرقهرمانی استاندارد به داستانی تبدیل شد که شبیه هیچ یک از مجموعه های ابرقهرمانی سابق نبود.
اعتبار
این چنین توئیست هایی، تنها زمانی خود را نشان می دهند که دنبالهی داستان نیز به خوبی آن ها باشد. اگر داستان نتواند بر روی تغییر شگرفی بنا شود، علاقهی مخاطبان هم برای مدت طولانی دوام نمی آورد و سریعاً خاموش می شود. البته این مسئله در مورد کمیک های کرکمن صادق نیست؛ چرا که کمیک شکست ناپذیر پس از مدت ها با انتشار شماره ۱۴۴ به پایان رسید، و اخیراً مجموعهی مردگان متحرک نیز در شمارهی ۱۹۳ تمام شد. این اعتبار است و «اعتبارِ» توئیست های رابرت کرکمن در نتیجهی چگونگی متمایز ساختن ژانر های متفاوت با استفاده از یک «تغییر جهتِ» بینظیر بنا شده است.
تمرکز مجموعهی مردگان متحرک همیشه بر روی کاراکتر ها باقی ماند و رابطهی کارل و ریک را در قلب مجموعه بنا کرد، و کرکمن از ریشه به دگرگونسازی نقاط قوت آن ها پرداخت و به آن ها اجازهی رشد در طول داستان را داد. کرکمن دریافت که بحث اصلی در داستان هایی با محوریت زامبی ها، ارائهی مسیر های جدید برای کاراکتر ها همزمان با پلات های بلندمدت برای این شخصیت ها در داستانش است.
شکست ناپذیر بر روی تغییر چارچوب هایی بنا شد تا بتواند داستانی را نقل کند که از نظر بنیادین با بقیهی آثار ابرقهرمانی متفاوت است و این گونه بود که حماسهای فضایی را ساخت. علاوه بر تداخل دنیاهای مختلف، مارک گریسون با مشکل گرمایش زمین و مشکلات دیگری که ابرقهرمانان به شیوهای متفاوت با آن برخورد می کردند، مقابله کرد. تضاد بین شکست ناپذیر و پدرش، به مرور بزرگتر شد و تغییر کرد تا جایی که به نبردی طولانی و بیپایان در کل مجموعه تبدیل شد. اینجا همان جایی است که مجموعه، اصول خود را نهاد و به شهرت و موفقیت رسید. اما در تغییر جهت مشابه، مجموعه هایی مانند مطرود و دزدِ دزدها توانایی دریافت آن پیچیدگیِ بنیادین که قادر به جلب توجه باشد را نداشتند. این مجموعه ها، تغییر جهت هایی را مطرح می کنند که هیچ کدام پا را از مرز هایی که خوانندگان انتظار دارند، فراتر نمی گذارند.
در سبک کاری و دیدگاه کرکمن، بزرگترین چالش هنگامی فرا می رسد که نویسنده مجبور شود از محدودهی امن خود فاصله بگیرد و مفاهیم اثرش و توصیفات یک ژانر خوب را زیر و رو کند. با قرار گرفتنِ تمام قطعات در جای مناسب، شعبده شروع می شود و با همتِ نویسنده، این شعبده می تواند جایگاه خود را در تراز آثار بینظیر آن ژانر پیدا کند. به عنوان کلام آخر، فقط زمان به ما می گوید که آیا این جادوگر دنیای کمیک، قادر است دوباره حقهای دیگر را در مجموعه هایش به نمایش بگذارد یا اینکه زمان شعبده های او به پایان رسیده است.