اگر کمیکهای عنوان اختصاصی بتمن (Batman) را در چند سال اخیر دنبال کرده باشید و، مهمتر از آن، شم انتقادی خوبی داشته باشید، باید متوجه اوضاع نسبتاً وخیم کمیکهای این عنوان شده باشید. درست از اواسط دوران The New 52 تا به امروز، یعنی چیزی در حدود نه سال، غالباً، با کمیکهای ضعیف و متوسطی طرف بودهایم که دستاوردی جز ایجاد خشم در طرفداران و هدر دادن وقت نازنینشان نداشتهاند. این سقوط کیفی در دوران ریبرث، یعنی از زمان روی کار آمدن «تام کینگ» در سال ۲۰۱۶، با شیب تندتری به حرکت خود ادامه داد و اخیراً نیز، به لطف شاهکارهای «جیمز تاینیون آیوی» و «جاشوا ویلیامسون»، وضعیت بتمن اسفناکتر از هر زمانی شده است. این دو نویسنده کار را به جایی رساندند تا با خواندن هر شماره از کمیکهایشان در دل بگویم: «صد رحمت به بتمننویسیهای افتضاح کینگ.» هرچقدر در مجموعهی واژگان زبان غنی فارسی جستجو کردم، اصطلاحی بامسماتر از «پُرکن» برای بتمنهای نیمهی دوم دوران The New 52 و ۱۲۴ شمارهای که از سال ۲۰۱۶ برای بتمن منتشر شده و، بهطور کلی، نامگذاری این دسته از کمیکهای بیخاصیت پیدا نکردم. پرکنها، همانطور که از اسمشان پیداست، کمیکهای بیکیفیتی هستند که در غیاب نویسندگان خوب یا ایدههای خوب منتشر شده تا انتشارات بتواند همچنان به درآمدزایی ادامه دهد تا در نهایت، سکان کار به دست نویسندهای بیفتد که سرش به تنش بیارزد. بنابراین، پرکنها نه چیزی به میراث شخصیت اضافه میکنند و نه خوانندهی خوب را سرگرم میکنند. صرفاً، وسیلهای هستند برای پر کردن جای خالی یک نویسندهی خوب و خالی کردن جیب خوانندهی بختبرگشته.
ناگهان، در اوج ناامیدی، انتشارات دیسی نوید یک عصر جدید را به طرفداران بتمن میدهد و اعلام میکند که قرار است از شمارهی #۱۲۵ وظیفهی نویسندگی و طراحی کمیکهای بتمن، به ترتیب، به دوش «چیپ زدارسکی» و «حورحه حیمنز» بیفتد. البته، شایان ذکر است که زدارسکی از چندی قبل، خلق مجموعهای به اسم Batman: The Knight را آغاز کرده است، کمیکی دهقسمتی که در آن خاستگاه بتمن بار دیگر از نو روایت میشود و تاکنون نیز هفت شمارهی آن منتشر شده است. ضمناً، زدارسکی دستی هم در خلق داستان برای «دردویل»، شخصیت تاریک دنیای مارول، دارد و همهی این موارد او را به یک گزینه مناسب برای نویسندگی شخصیت تاریکی چون بتمن تبدیل کرده بود. اما آیا زدارسکی توانسته است در این شماره انتظارات طرفداران سختگیر بتمن را برآورده کند؟ آیا این شماره واقعاً ارزش این همه در بوق و کرنا زدن را داشته است؟ با ادامهی این یادداشت همراه باشید تا با بررسی این کمیک به سوالات مذکور پاسخ دهیم.
نکته: این نوشته بخش زیادی از این کمیک را برای شما افشا میسازد. پس اگر هنوز موفق به خواندن این شماره نشدهاید، بهتر است از مطالعهی این مطلب خودداری فرمایید.
سالها از آخرین دفعهای که شمارهی نخست یکی از رانهای بتمن من را کاملاً میخکوب و شگفتزده کرد میگذرد. احتمالاً، خیلیهایتان درست حدس زدهاید که منظورم نخستین شماره از آرک داستانی حماسهی محفل جغدها، به نویسندگی «اسکات اسنایدر»، میباشد. این نویسندهی توانا، که شخصاً بارها او را بهترین نویسندهی تاریخ بتمن خطاب کردهام، چنان در همان شمارهی اول من را شیفتهی داستان کارآگاهی و شرور مرموزش کرد که حقیقاً نتوانستم خودم را از خواندن یازده شمارهی باقیمانده بازدارم و کل آرک را پشتسرهم و بدون وقفه خواندم. گمان میکردم که زدارسکی هم میتواند چنین اشتیاقی را در من احیا کند، اما اشتباه میکردم. برخلاف شروع محفل جغدها، داستان زدارسکی و حیمنز نه از دیالوگهای آنچنانیای برخوردار است، نه رابطهی استثنایی بتمن با گاتهام را بهخوبی نشان میدهد و نه نوآوری خاصی دارد. مشکل آنجاست که ایدههای زدارسکی ایدههایی هستند که قبلاً به شکلهای دیگر در داستانهای پیشین بتمن ارائه شده بودند و این موضوع سبب شده تا شعار «عصر جدید» شعاری توخالی و دروغین بهنظر برسد. عنوان Batman #125 همچون کالایی است که تبلیغات پیش از خریدش شما را فریب میدهد، زیرا پس از استفاده خواهید فهمید که جنس خریداریشده فقط یک کالای معمولی است مثل هزار کالای معمولی دیگر.
این کمیک شروع نسبتاً درگیرکنندهای دارد. در همان دو صفحهی نخست، که یکی مربوط به گذشته و دیگری مربوط به کابوس بتمن و آیندهای احتمالی است، زدارسکی ما را با حال و هوای احتمالی نخستین آرک خود آشنا میسازد: پیشگیری از آیندهای شوم. در ابتدا، «آلفرد پنیورث» را میبینیم که فعال شدن یک سیستم امنیتی در غار خفاشی توجهش را جلب کرده است. میدانید که این اتفاق مربوط به گذشته است، زیرا آلفردْ چند سال پیش کشته شد. بلافاصله، در صفحهی بعدی، وارد کابوس بروس وین میشویم و در آنجا، سه جوکر را میبینیم که در آیندهای آخرالزمانی، تمامی اعضای خانوادهی خفاشی را به قتل رساندهاند. امیدوارم این سه جوکر کوچکترین ارتباطی با داستان ضعیف و تهوعآورِ «جف جانز» نداشته باشند، زیرا همین ایدهی افتضاح بهتنهایی میتواند هر داستانی را ویران سازد. زدارسکی تا آخرین صفحهی داستان سرنخی دربارهی ارتباط این دو رخداد به یکدیگر نمیدهد و پس از این دو صفحه، خواننده وارد زمان حال و درگیر قتلهای سریالیای میشود که ثروتمندان گاتهام را مورد هدف قرار داده است.
از همان ابتدا مشخص میشود که «پنگوئن»، دشمن دیرینهی بتمن، پشت این قتلهای سریالی قرار دارد. او که بیمار است و فاصلهی چندانی با مرگ ندارد، تصمیم گرفته است که تمامی مرفهان بیدرد گاتهام را همراه خود به سفر نیستی ببرد. بعدها مشخص میشود که هدف زدارسکی از ارائهی چنین نسخهی نامتعارفی از پنگوئن و طرح معمای سادهاش چیزی جز ارتباط دادن این اتفاقها به دو صفحهی نخست کمیک نبوده است. زمانی که بتمن به سراغ پنگوئن میرود، او با خودکشی از طریق خوردن سیانید برای بتمن پاپوش درست میکند. بتمن متهم به قتل میشود و پس از آن، یک سیستم امنیتی مرموز، همانی که آلفرد در گذشته متوجهش شده بود، فعال میشود و رباتی به اسم فیلسیف (Failsafe) از دل غار خفاشی بیرون میآید و این شماره به پایان میرسد.
پیشتر، زدارسکی گفته بود شروری که او قرار است معرفی کند به گذشتهی بتمن ارتباط دارد. حدس من این است که فیلسیف (شکست امن)، رباتی است که بهدست بتمن ساخته شده تا در صورت رد شدن از کدهای اخلاقیاش او را متوقف سازد. احتمالاً، فعال شدنش نیز به قتل ساختگی پنگوئن ارتباط داشته باشد. اما لازم است یادآور شوم که ساخت یک سیستم امنیتی پیشگیرنده ایدهی تازهای نیست و پیشتر نیز، در کمیکهای بتمن شاهدش بودهایم: سالها پیش، زمانی که بتمن پی برده بود که اعضای لیگ عدالت بخشی از حافظهاش را پاک کردهاند، ماهوارهای میسازد تا فعالیت ابرانسانها را زیر نظارت شدید خودش ببرد، اتفاقی که بعدها مایهی دردسر میشود. حتی آیندهای آخرالزمانی و مرگ خانوادهی خفاشی نیز چیزی نیست که قبلاً نظیرش را ندیده باشیم.
از داستان و ایدههایش که بگذریم، چیزی که توجه من را بیشتر از هرچیزی در این کمیک جلب نمود شخصیتپردازی متفاوت بتمن است. اغراق نکردهام اگر این نسخه از بتمن را ناامیدترین و پوچگراترین نسخهی بتمن بنامم، بتمنی که شدیداً متأثر از اتفاقات چند سال اخیر مثل به هم خوردن ازدواجش با «سلینا کایل»، مرگ آلفرد و از دست دادن داراییهای میلیارد دلاریاش است. آشفتگی و سراسیمگی بتمن در سرتاسر این کمیک مشهود است و این موضوع سبب شده تا او بیشتر از همیشه خود را غرق پرسونای ابرقهرمانیاش کند. بنابراین، بتمن زدارسکی بیشتر از سایر نسخههای پیشین به یک ندای اخلاق و انسانیت نیاز دارد تا بار دیگر به مسیر درست زندگیاش بازگردد. در گذشته، این وظیفه به دوش آلفرد، پدرخواندهاش، بود. در این شماره، زدارسکی سعی کرده است که این خلأ را با «تیم دریک»، سومین رابین، پر کند، اما دیالوگهای او در معنادار کردن یک رابطهی عاطفی عمیق شکست میخورند. حتی اشارهی زدارسکی به رابطهی خاص بتمن و رابینها، بالاخص مرگ «جیسون تاد»، نهتنها کوچکترین اطلاعاتی از این رابطهی پدر و پسری و تاثیرش بر بتمن به مخاطب نمیدهد، بلکه بار دیگر این سوال را در ذهن خواننده ایجاد میکند که چرا شخصیت اخلاقیای مثل بتمن که مدام از آسیب دیدن رابینها ناله میکند، از گذشته و بلایی که سر پسرهایش آمده درس نمیگیرد و هربار، مثل این داستان، از آنها همچون گوشت دم توپ استفاده میکند. بگذریم که اشارهی فزونازاندازهی کمیکهای بتمن به زبالهی تجدیدناپذیری به اسم بتمن: مرگی در خانواده (Batman: A Death in the Family) هرگز برایم قابل درک نبوده است و نخواهد بود.
از سوی دیگر، اتفاقات تلخی که در چند سال اخیر برای بتمن رخ داده است، بهخصوص از دست دادن دارائیاش و مرگ آلفرد، این فرصت را برای زدارسکی فراهم میکرد که پرسونای بروس وین را غنیتر از پیش سازد و یا حداقل، قدم کوچک مثبتی در این زمینه بردارد، اما متاسفانه، زدارسکی کوچکترین بهرهای از این فرصت فراهمشده نمیبرد. با اینکه در گفتوگوی میان بتمن و رابین به این وجه از شخصیت بتمن اشاره میشود، اما حضور کوتاه پرسونای بروس وین در یک مهمانی، که تنها برای دستگیری پنگوئن است، نهتنها دوام چندانی نمییابد، بلکه با هیچ عقل و منطقی هم جور در نمیآید. او درست در جایی با پرسونای بروس وین ظاهر میشود که ذرهای به این وجه از شخصیتش نیاز نیست.
کمیک Batman #125 اثر ضعیفی نیست. به لطف طراحی خوب حیمنز، اکشن خوبی دارد و علیرغم وجود ایدههای تکراری، تا اندازهای خواننده را برای خواندن شمارههای بعدی مشتاق میسازد. اما هرگز نوید یک عصر جدید را -دست کم، در این شماره- نمیدهد. با وجود این، یادمان باشد حتی ایدههای تکراری نیز میتوانند به داستانهای خوب بدل شوند؛ نحوهی پیاده شدن آنها است که این را ممکن میسازد. بنابراین، بیایید امیدوار باشیم که پیاده شدن این ایدهها در داستانهای آتی، به شکلی ایدهآل و جذاب رخ خواهند داد و دیگر قرار نیست بار دیگر با مجموعهای وسیع از پرکنها طرف باشیم که کمترین پیامد انتشارشان بدنام شدن خود نویسنده است. پس چه بهتر که این اتفاق بیفتد، وگرنه وای به حالت، آقای زدارسکی. شاید وقتی پای سایر ابرقهرمانها در میان باشد، ما طرفداران دیسی کمی کوتاه بیاییم، اما دربارهی قهرمان شمارهی یکمان با کسی شوخی نداریم.