دکتر «جان آسترمن»، ملقب به «دکتر منهتن»، خدای آبیرنگِ برهنه و انساننماییست که اگر اراده کند، میتواند در کسری از ثانیه شما را نیست و نابود سازد. بنابراین، جای شک وجود ندارد که اگر به شما دستور کاری را دهد، بیدرنگ اطاعت خواهید کرد. اما یک سناریوی بدتر نیز وجود دارد: اینکه به شما بگوید همهچیز برنامهریزی شده است و او از پیش میداند که چه اتفاقی در آینده برایتان رخ خواهد داد. لوری (سیلک اسپکتر)، به عنوان دوستدختر منهتن، بارها این اتفاق را تجربه کرده است. در مریخ، منهتن به او میگوید که «تو از پلهها بالا خواهی آمد تا با من حرف بزنی.» حال، فرض کنید که منهتن همین حرف را به شما میزند. آیا میتوانید در جای خودتان بمانید و به او ثابت کنید که هیچچیز از پیش تعیین نشده است؟ متاسفانه، در داستان واچمن، این فرصت برای لوری پیش نمیآید که چیزی را به منهتن ثابت کند، زیرا او دقیقاً همان کاری را انجام میدهد که منهتن گفته بود. اگر منهتن همهچیز را از پیش میداند، معنایش این است که لوری فقط یک انتخاب دارد و آن بالا رفتن از پلهها است. به عبارت دیگر، سرنوشت لوری از پیش تعیین شده بود و چیزی به اسم ارادهی آزاد و انتخاب جایگزین وجود ندارد. این مسئله موضوع تازهای نیست و تقدیرگرایی (Fatalism)، معین بودن سرنوشت انسانها، سالهاست که ذهن فلاسفه را به خود مشغول کرده است. در آخرین قسمت از مجموعه مقالات واچمن و فلسفه، خواهیم فهمید که آیا لوری انتخاب دیگری دارد یا خیر.
دستان هدایتگر خدا و ارادهی آزاد من
منهتن به تقدیرگرایی معتقد است و ادعا میکند که مو لای درز پیشآگاهیاش نمیرود. تقدیرگرایی در تضاد با ارادهی آزاد است و به همین دلیل، خوشایند خیلیها نیست. اگر روزی بفهمید که تمامی اعمال شما توسط یک شرور بدجنس کنترل میشود و ارادهی آزاد فقط توهمی است که این شرور در ذهن ما کاشته است، شکی نیست که باورتان به همهچیز، بالاخص اراده و اختیار، ویران خواهد شد. حال، بیایید به دنیای واقعی برگردیم، جایی که در آن خبری از شرور کنترلکنندهی سرنوشت نیست. اینبار، فرض کنید که هیچکسی اعمال شما را کنترل نمیکند، ولی در موقعیتی قرار گرفتهاید که فقط یک راه جلوی پایتان قرار دارد. آیا اکنون میتوانید ادعا کنید که دارای ارادهی آزاد هستید؟ به هر حال، وقتی تنها یک راه وجود دارد، معنایش این است که انتخاب شما از قبل معین شده است. وضعیت کمی پیچیده شد، مگر نه؟
فلاسفه نیر درمورد تقدیرگرایی با یکدیگر اختلاف نظر دارند. گروهی از آنان که خود را سازگارگرا (Compatibilist) مینامند بر این باورند که میان تقدیرگرایی و ارادهی آزاد تناقضی وجود دارد و میتوان به هردوی آنها باور داشت. به گفتهی آنها، درست است که در برخی موقعیتها آزادی انسان و حق انتخاب انسانها محدود میشود، اما این به معنای نفی کامل ارادهی آزاد نیست. در طرف دیگر، گروه ناسازگارگرا (Incompatibilists) قرار دارد که بیان دارند در نبود انتخاب جایگزین، ارادهی آزاد توهمی بیش نیست؛ یعنی اگر حق با تقدیرگرایان باشد، اراده معنایی ندارد و ما نمیتوانیم کاری غیر از آنچه مقرر شده انجام دهیم. بنابراین، میتوان گفت که تقدیرگرایی یک تهدید برای ارادهی آزاد انسانها به حساب میآید.
بنا بر تعریف برخی ادیان، بهخصوص ادیان ابراهیمی، خداوندْ قادر مطلق، دانای مطلق و خیرخواه مطلق است. همچنین، بر طبق اصول همین ادیان، انسانها دارای ارادهی آزاد هستند و، در نتیجه، این انسان آزاد میتواند گناهکار باشد و یا به رستگاری برسد؛ همهچیز به اختیار و ارادهی او بستگی دارد. اما آیا میتوان دانش مطلق را در کنار ارادهی آزاد قرار داد؟ این یک پرسش و معضل فلسفی بزرگ است که از دیرباز در الهیات وجود داشته است. اگر دانش خداوندْ لغزشناپذیر است و او از آینده خبر دارد، دیگر ارادهی آزاد من معنایی ندارد. فرض کنید که خداوند میداند شما، دقیقاً در ساعت هشتِ شب فردا، وبسایت کمیک اسکواد را باز و شروع به مطالعهی قسمت چهارم مجموعه مقالات واچمن و فلسفه خواهید کرد. اگر شما در ساعت هشت شبِ فردا این کار را نکنید، معنایش این است که خداوند دانای مطلق نیست. اما اگر خداوند واقعاً دانای مطلق باشد، دیگر شکی نیست که شما در ساعت هشت شب فردا پیشبینی پروردگار را محقق خواهید ساخت. در این صورت، ارادهی آزاد دیگر چه معنایی دارد؟ برخی فلاسفه بر این باورند که اگر خداوند همهچیز را میداند، معنایش این است که همهچیز از قبل تعیین شده و ارادهی آزاد دروغی بیش نیست. ممکن است اینطور فکر کنید که کسی شما را مجبور نکرده است، اما وقتی انتخاب جایگزین وجود ندارد، اختیار و اراده معنای خودش را از دست میدهد. با وجود این، چطور میتوان ارادهی آزاد را در تقدیرگرایی دینی (Theological Fatalism) توجیه کرد؟
راه حل مبتکرانه و عوامانهای که بوئتیوس (۵۲۵-۴۸۰) و توماس آکویناس (۱۲۷۴-۱۲۲۵)، فیلسوفان مسیحی، ارائه دادهاند این است که خدا خارج از زمان حضور دارد. اگر خداوند خارج از زمان قرار دارد، پس دانش او نیز به هیچ زمان خاصی مرتبط نیست. بدین قرار، وقتی شما در ساعت هشت شب وبسایت کمیک اسکواد را باز میکنید، خدایی که خارج از زمان قرار دارد این صحنه را قبلاً دیده است. از طرف دیگر، انتخابهای شما، هرچقدر هم که گسترده باشند، تاثیری بر گذشته نخواهند داشت. به عبارت دیگر، همهی ما انسانها شخصیتهای یک فیلم هستیم و خداوندْ یگانه تماشاچی آن فیلم است. خداوند میتواند نوار این فیلم را عقب یا جلو ببرد و یا همهی فریمهای آن نوار فیلم را یکجا تماشا کند. اینکه خداوند همهچیز را میبیند، بدین معنا نیست که انتخابهای ما محدود شده است.
اما خارج از زمان بودن نیز نمیتواند تقدیرگرایی را نفی کند، زیرا هرقدر هم که نوار فیلم را عقب و جلو کنیم، تاثیری در اتفاقات فیلم نخواهد داشت؛ یعنی انتخابهایی که در هر فریم این فیلم گرفته شدهاند تغییرناپذیرند. یک فیلم، همیشه، یک مسیر را طی میکند و یک پایان دارد. یک راه حل این است که فرض شود هر فریم فیلم، خود نیز، به بینهایت فریم یا مسیر دیگر منتهی خواهد شد؛ یعنی در هر فریم، بینهایت انتخاب داریم و هر فریم نیز به بینهایت شاخه یا نوار دیگر تقسیم میشود که هرکدام نشانگر عواقب تصمیمات مختلفی است که ما میگیریم. در این صورت، میتوان گفت خداوند، که خارج از زمان قرار دارد، نهتنها از انتخابی که ما کردهایم آگاه است، بلکه میداند سایر انتخابهای احتمالی ما به چه مسیری منتهی میشدند. شاید با این نگرش بتوان تقدیگرایی دینی را توجیه کرد و بپذیریم که ما دارای ارادهی آزاد هستیم. خداوند نیز فقط یک نظارهگر است و بس. سوالی که باز پیش میآید این است که، بههر حال، در دید خارج از زمان، برخی اتفاقات در گذشته رخ دادهاند و عدهای بر این باورند که گذشته را به هیچوجه نمیتوان تغییر داد. یعنی حتی نوار فیلم چندشاخه نیز نمیتواند انتخاب جایگزینی برای ما فراهم سازد. البته، مثال نوار چندشاخه ارتباطی با دکتر منهتن ندارد. او معتقد است که اتفاقات گذشته مسیر آینده را از پیش تعیین کردهاند و چیزی به اسم چندین آیندهی احتمالی وجود ندارد؛ زمان مسیری یکطرفه است. از سوی دیگر، دکتر منهتن خداناباور است. او میگوید:
از نظر من خدایی وجود نداره. حتی اگه وجود هم داشته باشه، من اون نیستم.
تمثیل خدای ساعتساز
یکی از نمادهای کمیک واچمن ساعت (Watch) است، نمادی بسیار هوشمندانه. عنوان کمیک، یعنی نگهبانان (Watchmen)، مرکب از دو واژهی Watch (ساعت، و نگاه کردن) و Man (مرد) میباشد. همانطور که میدانید نگهبانان به تیمی متشکل از قهرمانها و ضدقهرمانها اشاره میکند که پس از اجرای قانون ممنوعیت فعالیت قهرمانان نقابپوش، منحل شد. دکتر منهتن نیز عضو این تیم بود و یک نگهبان (Watch-Man) به حساب میآمد. البته، برای دکتر منهتن، Watch-Man میتواند سه تفسیر متفاوت از هم داشته باشد. میتوانیم Watch-Man را نگهبان معنی کنیم. منهتن، همچون خدای مد نظر ادیان ابراهیمی، دارای پیشآگاهی است و، به نوعی، یک نگهبان ناظر محسوب میشود. دومین تفسیر ما «مرد ساعتی» است. ساعت نمادی از پیشروی اجتنابناپذیر زمان است. عقربههای ساعت، در یک الگوی حرکتی ثابت، غیرقابل تغییر و قابل پیشبینی، مسیر خود را میپیمایند. درک دکتر منهتن از زمان نیز دقیقاً اینگونه است: مجموعهای از اتفاقات جبری و قابلپیشبینی، که همچون جهت حرکت عقربههای ساعت، از پیش مشخص شده است. سوم و مهمتر از همه اینکه، دکتر منهتن یک نیمهخدا است که در گذشته به کار ساعتسازی مشغول بوده است. وجود چنین خدای ساعتسازی یادآور تمثیل بسیار قدیمی و مشهور ویلیام پیلی (۱۸۰۵-۱۷۴۳)، فیلسوف مسیحی، میباشد: تمثیل خدای ساعتساز.
پیلی در کتاب معروف خود، «الهیات طبیعی»، وجود خدا را اینگونه اثبات میکند: اگر شما در یک جنگل قدم بگذارید و ناگهان چشمتان به یک ساعت بیفتد، قطعاً به این نتیجه خواهید رسید که این ساعت خودبهخود به وجود نیامده است و یک ساعتساز قبلاً آن را ساخته است. هر چه باشد، چنین دستگاه دقیقی نمیتواند بهطور تصادفی خلق شده باشد. بنابراین، وقتی به چرخش دقیق و حسابشدهی سیارات و آناتومی پیچیدهی و منظم بدن انسان نگاه میکنیم، باید به نتیجهی مشابهی برسیم. یعنی حتماً خالقی پشت این دستگاه منظم و پیچیده قرار دارد و ما و جهان پیرامونمان محصول یک تصادف نیستیم. گفتیم که دکتر منهتن، در گذشته، یک ساعتساز بوده و به همین دلیل، زمانی که به مریخ میگریزد، عمارت بزرگی به شکل یک ساعت بزرگ میسازد و سپس از خود میپرسد:
چه کسی این دنیا رو ساخته؟
دکتر منهتن به تمثیل پیلی بدل میگردد و یک خدای ساعتساز میشود. به هرحال، ممکن است در آیندهای نهچندان دور، سر و کلهی موجودی هوشمند در مریخ پیدایش شود و از خود بپرسد که چه کسی این ساعت را ساخته است.
جهان از دید دکتر منهتن
در قسمت چهارم از کمیک واچمن، دکتر منهتن را میبینیم که به مریخ رفته است و با چهرهای غمزده خاطرات گذشتهاش را به یاد میآورد. اما در صفحات بعدی متوجه میشویم که مرور خاطرات برای دکتر منهتن آنطور نیست که ما فکر میکردیم و این یادآوریْ بیشتر به تجربه کردن شبیه است. از دید او، زمان سازهای تصنعی است که دید انسانها را محدود میکند.
زمانْ [پدیدهای] همرخداد هست، جواهری ظریف و پرجزئیات که انسانها هر دفعه فقط و فقط یک طرفش رو میبینن، در حالی که کل ساختارش رو میشه از هر سمتی دید.
دکتر منهتن ادعا میکند که زمان مسیری یکطرفه است و او قادر است که کل این مسیر را ببیند. او همچنین به تقدیرگرایی باور دارد و معتقد است که همهچیز از پیش تعیین شده است. او به دوستدختر سابقش، «جِینی»، گفته بود که نمیتواند جلوی آینده را بگیرد، زیرا آینده را قبلاً تجربه کرده است. او همچنین به لوری میگوید:
ما همهمون عروسک خیمهشببازی هستیم، لوری. من هم فقط عروسکی هستم که میتونه سیمها رو ببینه.
بار دیگر به سراغ تمثیل نوار فیلم میرویم. گفتیم زمان برای خداوند به مثابهی نوار فیلم بازشدهای است که در هر فریم آن بینهایت انتخاب وجود دارد که به بینهایت نوار دیگر منتهی میشود. در این صورت، میتوانیم ادعا کنیم که پیشآگاهی خدایِ خارج از زمان هیچ منافاتی با ارادهی آزاد ما انسانها ندارد. اما برای دکتر منهتن نوار چندشاخه معنایی ندارد. نوار فیلمی که در دستان اوست یک آغاز، یک مسیر و یک پایان دارد. سرنوشتْ یگانه حاکم این نوار است. ناامیدکننده است، مگر نه؟ خبر خوب این است که ما مدارکی داریم که ثابت میکند ادعاهای دکتر منهتن چندان درست نیست و همهی ما میتوانیم انخاب جایگزین داشته باشیم.
چرا دکتر منهتن اشتباه میکند؟
اگر کمیک واچمن را با دقت خوانده باشید، متوجه خواهید شد که پیشآگاهی دکتر منهتن چندان هم با عقل جور در نمیآید. اگر اتفاقات آینده برای او چیز تازهای نیست و او همهچیز را قبلاً تجربه کرده است، پس چرا در قسمت نهم، زمانی که به رابطهی لوری با «دن دریبرگ» پی میبرد، غافلگیر میشود؟ در قسمت سوم، هنگامی که در مصاحبهی تلویزیونی به او گفته میشود که باعث ایجاد سرطان در نزدیکانش شده، منهتن از کوره در میرود. مگر عصبانیت اینچنینی مربوط به زمانی نیست که ما تازه از چیزی باخبر شده باشیم؟ در قسمت یکم، دکتر منهتن ادعا میکند که چیزی نمانده تا یک «گلوینو» را کشف کند. اگر او از آینده خبر دارد، پس چرا میگوید چیزی نمانده است؟ مثالهایی که زدیم نشان میدهند که ادعاهای دکتر منهتن، احتمالاً، درست نیستند. کسی که پیشآگاهی دارد اتفاقات آینده نباید شگفتزدهاش کند.
طرفداران کمیکبوکها و کتابهای علمی-تخیلی وقتی با چنین تناقضاتی روبرو میشوند، دو واکنش مختلف از خود نشان میدهند. آنها یا نویسندهی تنبل را به باد انتقاد میگیرند و یا برای حل این حفرههای داستانی، توضیحات پرجزئیات خود را ارائه میدهند. دستهی اول بر این باورند که «آلن مور»، نویسندهی اثر، خودش هم نمیفهمد چی نوشته است و شخصیتی که خلق کرده سرشار از تناقضات است. از سوی دیگر، دستهی دوم میگویند تمامی اطلاعاتی که در باب پیشآگاهی و سرنوشت به ما عرضه شده است برآمده از زبان دکتر منهتن است و احتمالاً او دارد درمورد خودش و تواناییهایش اغراق میکند. مدارکی داریم که نشان میدهند نتیجهگیری دستهی دوم احتمالاً درست است؛ یعنی دکتر منهتن از برخی تواناییهای خودش، بالاخص پیشآگاهی، شناخت درستی ندارد.
هدفمان این است که توانایی پیشآگاهی دکتر منهتن را نفی کنیم و نشان دهیم که باور او به سرنوشت باور درستی نیست. برای حل این مشکل، بار دیگر به سه مثالی که پیشتر زده بودم توجه کنید. منهتن هربار شگفتزده میشود، چراکه اطلاعات جدیدی به او رسیده است. ما باورهایمان را بر اساس اطلاعاتی که به دستمان رسیده شکل دادهایم. همچنین، زمانی که به اطلاعات جدید دسترسی پیدا میکنیم، ممکن است در باورهایمان تجدید نظر کنیم. اطلاعات جدیدْ ما را به فکر فرو میبرند و گاهاً سبب شگفتیمان میشوند. اگر دکتر منهتن دارای پیشآگاهی است، معنایش این است که اطلاعاتی که در زمان الف به او رسیده با اطلاعاتی که در زمان ب به او رسیده است تفاوتی ندارد. به عبارت دیگر، نمیتوان ادعا کرد که در زمان الف به اطلاعاتی دست یافته است که در زمان ب از آنها خبر نداشت. دید خارج از زمان این امکان را به او نمیدهد که در یک مقطع زمانی به اطلاعات جدیدی دست پیدا کند. او کل زمان را یکجا تجربه میکند. علاوه بر این، چون او از همهچیز خبر دارد، نمیتوان با اطلاعات جدید حس غافلگیری او را برانگیخت. محال است که بتوان یک آدم همهچیزدان را غافلگیر کرد. زمانی که لوری به دکتر منهتن میگوید که چرا سرطان گرفتن نزدیکانش او را غافلگیر و ناراحت کرده است با چنین پاسخی از سوی او روبرو میشود، پاسخی که اصلاً با عقل جور در نمیآید.
همهچیز از پیش مقدر شده. این شامل پاسخهای من هم میشه.
دومین تناقض بزرگی که در ادعاهای دکتر منهتن وجود دارد مربوط به نقشهی «آدرین وایت» است. دکتر منهتن چیزی از نقشهی بزرگ وایت نمیداند. البته، توضیح قابل قبولی برای این ناتوانی ارائه میشود: ژنراتورهای تاکیونیِ وایت دید دکتر منهتن را محدود کردهاند. شوربختانه، این توجیه نیز کاملاً نامعقول است. اگر ذرات تاکیونی، آنطور که ادعا میشود، چنین قدرتی دارند، معنایش این است که این ذرات دید دکتر منهتن را برای مدتی کوتاه محدود ساختهاند، مثلاً دو سال. فرض ما بر این است که وایت، دو سال پیش از کشتار نیویورک، دید دکتر منهتن را محدود ساخته است. اگر دکتر منهتن زمان را همچون یک نوار فیلم -البته، نوار فیلمی که شاخهشاخه نشده است- میبیند که از اول تا آخرش برایش مشخص است، در این صورت، او همیشه میدانسته که این محدودیت دو ساله وجود داشته است. از آنجایی که او گذشته، حال و آینده را یکجا تجربه میکند، پس او به تمام اتفاقاتی که پس از این محدودیت دو ساله رخ خواهند داد آگاه بوده است؛ یعنی او، تمام این مدت، از جزئیات نقشهی وایت باخبر بوده است. یادمان نرود که دکتر منهتن زمانی از جزئیات نقشه وایت مطلع میشود که دیگر محدودیتی برایش وجود نداشته است. به عبارت سادهتر، دکتر منهتن، پیش از محدودیت دو ساله، از تمام اتفاقاتی که پس از این محدودیت دو ساله رخ خواهد داد مطلع بوده است. اینکه چگونه نقشه وایت غافلگیرش کرده است، جای تعجب دارد.
تاکیونها و دید ناواضح
درست در زمانی که میخواستیم آلن مور را به دلیل تنبلی مورد نکوهش قرار دهیم، راهحلی به اسم تاکیونها پیدایش میشود. اگر کمی در اتفاقات داستان غور کنید، متوجه خواهید شد که تاکیونها تاثیری فراتر از آنچه پیشتر گفته شد داشتهاند. درست است که تاکیونها دید دکتر منهتن را برای مدتی محدود ساختهاند، اما علائمی که او از خود نشان میدهد، خبر از چیزهای دیگر میدهند. برای مثال، زمانی که در قطب جنوب با لوری در حال صحبت کردن است، ناگهان طرف صحبتش عوض میشود و «رورشاکِ» نود ثانیهی بعد را مورد خطاب قرار میدهد. او سپس میپذیرد که تاکیونها همهچیز را بههم ریختهاند و او را گیج کردهاند. حتی دریبرگ نیز بیان میکند که دکتر منهتن تحت تاثیر مواد مخدر یا چیزی شبیه آن قرار گرفته است. احتمالاً، همینطور است و دریبرگ درست میگوید.
گفتیم که در قسمت چهارم، دکتر منهتن را میبینیم که به مریخ رفته است و، به نوعی، دارد خاطراتش را تجربه میکند. اما شاید این گذشتهنماها (فلشبکها) ربطی به دید دکتر منهتن و تجربه کردن خاطرات نداشته باشد. شاید تاکیونها باعث شدهاند تا او یک سفر اسیدی (تجربه روانگردان) را تجربه کند. تاکنون به این فکر کردهاید که چرا لوری از رفتار عجیبوغریب دکتر منهتن دلزده میشود و او را ترک میکند؟ او سالهاست که با دکتر منهتن زندگی میکند و بهتر از هر کسی او را میشناسد و بر تواناییهایی او واقف است. اینکه دکتر منهتن تمامی پاسخهای لوری را از پیش میداند نباید او را شگفتزده کند. مگر دکتر منهتن رفتار دیگری هم از خود بروز داده است؟ او همیشه اینگونه رفتار میکرده است.
اما احتمالاً اینطور نبوده است و برخی از این رفتارها واقعاً جدید و متفاوت بودهاند. اینکه دکتر منهتن مدام لوری را از پاسخها و اعمال آتیاش آگاه میسازد، اینکه میگوید در مریخ است (در حالی که نیست)، و آن رفتار عجیبوغریبش در حین عشقبازی، نشان از این دارند که دکتر منهتن فرق کرده است و لوری این تفاوت را احساس کرده است. بهنظر میرسد که تاکیونها، همچون مواد مخدر، دکتر منهتن را گیج کردهاند و سبب شدهاند تا او درمورد تواناییهاش مبالغه کند. این حقیقت که دکتر منهتن غافلگیر میشود و یا عقیدهاش را درمورد ارزش بشیریت تغییر میدهد حاکی از آن است که پیشآگاهی او چندان هم لغزشناپذیر نیست.
دکتر منهتن زمان را به شکل یک نوار فیلم ساده میبیند، اما شاید این نوار فیلمْ یک نوار ساده نیست و انتخابهای متفاوت ما آن را به یک نوار چند شاخه تبدیل کردهاند. تنها چیزی که میدانیم این است که پیشآگاهی منهتن نیز محدودیتهای خاص خود را دارد و، در نتیجه، دیگر مجبور نیستیم که تقدیرگرایی را بپذیریم.
تنها چیزی که شایستهی نگرانی ما انسانهاست
بنابراین، اگر چشمتان به دکتر منهتن افتاد، دیگر لازم نیست که نگران ارادهی آزاد خود باشید. سرنخهایی ریزی که مور دربارهی تناقضات دکتر منهتن ارائه میدهد ما را از این دلنگرانی رها میکند. ذهن شما باید درگیر مسائل دیگر باشد. مثلاً، آیا تاکنون به ذهنتان خطور کرده که تمثیل ساعتِ پیلی مغالطهای بیش نیست؟ هنگامی که ساعتی را در وسط یک جنگل میبینیم، بلافاصله به خود میگوییم که این ساعت را «یک انسان» ساخته است، زیرا پیش از برخوردن با ساعت وسط جنگل، با چنین سازهای آشنا بودهایم و بارها دیدهایم که چگونه یک ساعت بهدست انسانها ساخته میشود. اما درمورد طبیعیت هیچ تجربهی پیشینی نداشتهایم که چنین ادعایی کنیم. زمانی که طبیعیت خلق شد، ما اصلاً وجود نداشتیم.
درمورد تقدیرگرایی دینی، نوار فیلم چند شاخه و خدای خارج از زمان نیز چندین سوال ذهن ما را درگیر میسازد. خدای خارج از زمان چگونه با انسانهای درون زمان تعامل دارد؟ خارج از زمان یعنی چه؟ چه کسی میتواند ثابت کند که خدا خارج از زمان است؟ اصلاً چه کسی میتواند وجود خدا را، به صورت علمی، ثابت کند؟ فکر کنم بهتر است خودمان را درگیر این مسائل بیپاسخ نکنیم. فعلاً، تنها چیزی که باید ما را نگران سازد همان خدای آبیرنگ برهنهی درون قصه است.