بیش از سه دهه است که «بتمن» گوی سبقت را از «سوپرمن» ربوده و به پرچمدار و شخصیت شمارهی یک انتشارات دیسی بدل گشته است. این ابرقهرمان که نخستین بار در سال ۱۹۳۹ و در شمارهی ۲۷ از مجموعهی کمیکهای کاراگاهی (Detective Comics) به دنیای کمیک معرفی شد، امروزه به چنان درجهای از محبوبیت و موفقیت رسیده است که حتی خیلیها او را بزرگترین ابرقهرمان دنیای کمیک میدانند. بتمن تاریخ پرفراز و نشیبی را برای رسیدن به جایگاه فعلیاش طی کرده و چیزی که اکنون به دست ما رسیده است را نمیتوان صرفاً مخلوق «بیل فینگر» و «باب کین» دانست. در واقع، بتمن محصولِ کار نویسندهها و طراحان بزرگیست که بهخصوص از دههی ۸۰ میلادی به بعد، بر غنای داستانها و پیچیدگی شخصیتهای دنیایش افزودهاند؛ بنابراین شکی نیست که وقتی چندین و چند خالق بزرگ روی یک شخصیت کار کرده باشند، تعداد داستانهای خوب آن نیز، کم نباشند.
در این چند سالی که از تاسیس وبسایت کمیک اسکواد میگذرد، بارها قصد کرده بودیم که در یک مناسبت خاص، بهترین داستانهای بتمن را معرفی کنیم، ولی متاسفانه هر بار به دلایلی این کار صورت نگرفت. با این حال، شاید این تعویق چندان هم بد نبوده باشد. شاید تاریخ انتشار فیلم سولوی یک شخصیت کمیکبوکی، بهترین زمان و موقعیت برای معرفی بهترین کمیکهایش باشد. از این رو، قصد دارم که به مناسبت اکران فیلم The Batman (2022)، ساختهی «مت ریوز»، ده داستان برتر تاریخ بتمن از نگاه کمیک اسکواد را برای شما معرفی کنیم. فهرستی که در ادامه ملاحظه خواهید کرد، داستانهایی هستند که اینجانب با مشورت و همفکری دو تن دیگر از اعضای وبسایت کمیک اسکواد، عادل اسلامی و ارشیا بشیری، با وسواسِ تمام تهیه نمودهام.
۱۰- The Black Mirror | آینهی سیاه
بتمن (دیک گریسون): حق با پدرم بود. گاتهام شهری حریص، درنده و مرگباره. وقتی چیزی رو ازت میخواد، باید بهش بدی، وگرنه وای به حالت.
«آینهی سیاه»، آخرین آرک منتشر شده از سری کمیکهای Detective Comics است که پیش از ریبوت سراسری The New 52 عرضه شد، داستانی به طراحی «جاک» و «فرانچسکو فرانکویلا» و نویسندگی «اسکات اسنایدر». بله، همان اسکات اسنایدرِ محبوب که بیشتر هواداران کمیک او را بهخاطر رانِ فوقالعادهاش در سری کمیکهای بتمن طی دوران The New 52 میشناسند، کسی که جزء بهترین و تاثیرگذارترین نویسندههای تاریخ بتمن محسوب میشود.
اگر هنگام خواندن نقل قولِ بالا از دیدن اسم درون پرانتز تعجب کردهاید، باید بگویم که در کمیک آینهی سیاه، خبری از «بروس وین» نیست و این پسرخواندهش و نخستین رابین، یعنی «دیک گریسون»، است که شنل و نقاب بتمن را بر تن کرده است. بروس وین مشغول آمادهسازی گروه بینالمللیاش به اسم Batman Incorporated میباشد و وظیفهی محافظت از شهر «گاتهام» را بر دوش پسرخواندهاش نهاده است؛ بنابراین با نسخهای از بتمن طرف هستیم که مثبتاندیشی، شوخطبعی و خوشرویی را چاشنی رفتارهایش کرده است. اشتباه برداشت نکنید. آینهی سیاه کمیکی بینهایت تاریک، خشن و دلهرهآور است که با دیدن برخی از پنلهایش مو به تنتان سیخ میشود.
این کمیک یک داستان دو بخشی است که در بخش نخست، بتمن باید از راز گروه مخوفی پردهبرداری کند که سلاحها و وسایل خطرناک ابرشرورهای گاتهام را در یک حراج زیرزمینی به فروش میگذارند. پیشتر، راه یافتن یکی از این وسایل به دنیای بیرون منجر به بروز فاجعه شده بود و در غیاب بروس وین، دیک گریسون مجبور است که وارد عمل شود. این گروه مخوف که اعضای آن را روانپریشان ثروتمند گاتهام تشکیل دادهاند، به خوانندگان نشان میدهند که شهر گاتهام هنوز دارای زوایای پنهان و تاریکیست که حتی بروس وین نیز از آنها بیخبر است. در بخش دوم کمیک، شاهد بازگشت «جیمز جونیور گوردون»، پسرِ «جیمز گوردون» هستیم، قاتلی زنجیرهای و روانآزار که پس از سالها غیبت، اکنون به نزد خانوادهاش بازگشته و ادعا میکند که بیماریاش درمان شده است. جیمز گوردون باید بار دیگر با گذشتهی تاریک خانوادهاش روبهرو شود و این کاریست که هرگز بهتنهایی و بدون کمک این بتمن جدید از عهدهاش برنمیآید. رابطهی نوپای گوردون و دیک، تداعیکنندهی رابطهی بروس و گوردون در اوایل ورودشان به شهر گاتهام است، دو شخصیتی که سعی در برقراری ارتباط با یکدیگر و اعتمادسازی در محیطی جدید داشتند.
۹- Dark Victory | پیروزی تاریک
بتمن: نزدیک به یک سال، یه قاتل سریالی خیابونهای شهر گاتهام رو تهدید کرد. هویتش نامعلوم بود. فقط این رو میدونستیم که در روزهای تعطیل حمله میکنه… و حالا، یه نفر دیگه داره توی گاتهام آدم میکشه و از خودش نشونه بهجا میذاره…
چیزی که خالقین یک داستان عالی و بینقص همیشه از آن هراس دارند، ساخت دنبالهایست که از لحاظ کیفی با اثر شاخص پیشین برابری کند. سایهی قیاس هواداران، حتی برای یک ثانیه دست از سر آنها برنمیدارد و این تشویش و دوگانگی را به جانشان میاندازد که آیا واقعاً تحمل عواقب شکست و سقوط از خوشنامی به بدنامی را داریم یا خیر. این موضوع، حکایت نویسندهی نامیای به اسم «جف لوب» و طراح منحصربهفردی به اسم «تیم سیل» است که تصمیم گرفتند سه سال پس از خلق کمیک بینظیر و تاثیرگذارشان، «هالووین طولانی»، داستان دیگری را خلق کنند که دنبالهی مستقیمِ اثر نامبرده محسوب میشود: کمیک «پیروزی تاریک». البته، این کمیک به هیچوجه قابل مقایسه با هالووین طولانی نیست. راستش را بخواهید، پیشی گرفتن از آن کمیک، تقریباً محال است. با وجود این، پیروزی تاریک آنقدر خوب است که جایی در فهرست دهتاییمان داشته باشد. کسانی که از داستان قبلی خاطرهی خوبی دارند، از پیروزی تاریک نیز لذت خواهند برد؛ چراکه برخی شباهتهایش با هالووین طولانی حکم یک تجدید خاطره را برایشان خواهد داشت.
پیش از هرچیز باید یگویم که اگر هالووین طولانی را نخواندهاید، هرگز سمت این کمیک نروید؛ این دو داستان بیش از آنچه که فکر میکنید به هم مرتبط هستند. بتمن و اهالی گاتهام هالووین طولانیِ شهرشان را از سر گذراندهاند و پیامدهای آن برای بروس وین چیزی نبوده است جز سقوط در ژرفای تنهایی، دوری جستن از روابط انسانی و از همه مهمتر، از دست دادن دوستی که خود را بابت آن، ملامت میکند. در حالی که هنوز زخم اتفاقات پیشین ترمیم نشده است، بار دیگر سروکلهی قاتلی پیدا میشود که افراد نیروی پلیس را به دار میکشد و در هر صحنهی جنایت از خود نشانهای بر جا میگذارد که نوعی بازی آموزش حروف، به اسم داربازی (Hangman) میباشد. بزرگترین کاراگاه دنیا مجبور است که بار دیگر قوهی عقلش را بهکار بگیرد و معمای این قاتل مخوف را حل کند. از سوی دیگر، بروس وین کودک یتیمی را به فرزندخواندگی گرفته که حادثهی تراژیک مشابهی را از سر گذرانده است. حضور این کودک، این سوال را در ذهن بروس شکل داده است که فرد گوشهگیر و زخمدیدهای چون او، که حتی قادر به کمک کردن به خود نیز نبوده، چگونه میتواند عطش انتقام را از این کودک بزداید و به او کمک کند تا به چیزی جز بتمن تبدیل شود.
۸- Death of the Family | مرگ خانواده
بروس وین: [جوکر] روش رو برگردوند و به اون کارت و بعدش به من نگاه کرد… ولی… من رو ندید. اصلاً من رو ندید. همون زمان بود که فهمیدم… براش هیچ اهمیتی نداره که چه کسی زیر اون ماسک قرار داره. هرگز براش اهمیتی نخواهد داشت.
استدعا میکنم یک بار دیگر عنوان کمیک مزبور را بخوانید، اینبار با دقت بیشتر. کمیکی که در لیست برترین داستانهای بتمن گنجانده شده، مرگِ خانواده (Death of the Family) است، نه مرگی در خانواده (A Death In The Family). مورد دوم، داستان شلخته و بینهایت ضعیفی است که حتی از چندکیلومتریاش هم نباید رد شد. حتی اگر روزی کرهی زمین به یک دژستانِ (dystopia) ضد کمیکبوکی تبدیل شد که در آن، نسل همهی کمیکبوکها، بهجز این یک فقره برچیده شده باشد، باز هم هرگز سمت این کمیک نروید. در عوض، با بنزین و کبریت تنها یادگار دوران قدیم را بسوزانید. نبودن چنین بازماندهای، بهتر از بودنش است. پس یکبار دیگر تاکید میکنم که کمیک مد نظر ما مرگِ خانواده میباشد.
شخصاً، نوشتن داستان اختصاصی برای جوکر را کار هرکسی نمیدانم. اندکی کجفهمی در درک شخصیت جوکر و رابطهی منحصربهفردش با بتمن، به چیزی جز فاجعه منجر نخواهد شد. نه عضو شدن در گروههای متشکل از ابرشرورها میتواند به عمق شخصیتش بیافزاید، نه درگیری با سایر ابرقهرمانها و نه قتل و خونریزیهای بیشازاندازه. تنها کسی که میتواند لایههای پنهان شخصیتپردازی جوکر را بیرون بکشد، بتمن است؛ چراکه در پس ذهن پوچگرایش، جز بتمن، هیچکس و هیچچیز جایی ندارد. جوکر عاشق بتمن است و این نکتهایست حیاتی برای خلق داستانی جوکرمحور. خوشبختانه، اسکات اسنایدر و گرگ کاپولو (طراح)، بیشتر از هر کسی بر نکات ذکرشده واقف هستند و در دومین آرک از رانِ مشترک و موفقشان، داستانی را خلق کردند که میتوان آن را درسنامهی روانشناسی جوکر دانست.
همانطور که از عنوان این کمیک پیداست، جوکر به دنبال از بین بردن اعضای «خانوادهی خفاشی» میباشد، چون معتقد است پسرانِ بتمن تاثیر مخربی بر رابطهی عاشقانهشان گذاشته و از او قهرمان ضعیفتری ساختهاند. البته، داستان به همین سادگیها هم نیست. ترکیب ایدههای فوقالعادهی اسنایدر و طراحیهای ترسناک کاپولو، پنل به پنل شگفتزدهتان میکند. این زوج موفق نسخهای از جوکر را به طرفداران هدیه دادند که حدس زدن هر قدم بعدیاش کاری به غایت مشکل و گاهاً محال است. اما شاید چیزی که بیشتر از همه این کمیک را به یک اثر برجسته تبدیل کرده، کاریست که هیچکس از زمان انتشار کمیک «جوک کشنده»، موفق به انجام آن نشده بود: برانگیختن حس همدردی و دلسوزی برای قاتل روانپریشی که جز ایجاد درد و رنج روحی برای دیگران، میراثی از خود بهجا نگذاشته است.
۷- The Court of Owls Saga | حماسهی محفل جغدها
بتمن: از خیلی جهات، اون [گاتهام] قدیمیترین و بهترین دوست منه. و من رو بهتر از هر کسی میشناسه، همونطوری که من اون رو میشناسم. برای همینه که میگم چیزی به اسم محفل جغدها وجود نداره.
«حماسهی محفل جغدها» اولین داستانی است که زوج طلایی اسکات اسنایدر و گرگ کاپولو در دوران The New 52 برای بتمن خلق کردند، داستانی که زمینهساز همکاری نسبتاً طولانی مدت این زوج و از آن مهمتر، خلق بهترین ران طولانیِ تاریخ بتمن شد. اسنایدر با یک داستان گارآگاهی، تسلطش بر شخصیت بتمن و دنیای او را ثابت میکند و این نوید را به طرفداران میدهد که قرار است اتفاقات خوبی برای این شخصیت رخ دهد.
اگر هواداران کمیکبوک، حتی آنهایی که از بتمن خوششان نمیآید، در یکچیز با هم اتفاق نظر داشته باشند، آن این است که بتمن در قیاس با سایر ابرقهرمانها دارای بهترین مجموعهی شروهای دنیای کمیک میباشد؛ بنابراین خلق دشمن جدیدی که بتواند با سایر دشمنان برتر بتمن رقابت کند و رضایت طرفداران سختگیر او را بهدست آورد، نیازمند ایدهای فوقالعاده است. محفل جغدها و ابرسربازان بیرحمشان، یعنی «تالونها»، پس از سالها این غیرممکن را ممکن ساختند.
محفل جغدها سازمانی مخفی، قدیمی و ریشهدار است که اعضای آن را خانوادههای ثروتمند و با نفوذ شهرِ گاتهام تشکیل دادهاند، فرقهای که در پشت پرده اهداف و خواستههای خود را پیش میبرد. چیزی که در ذهن بتمن و سایر شهروندان گاتهام، تنها یک افسانهی محلی تلقی میشد، رنگ واقعیت به خود گرفته و به ترسناکترین کابوس شوالیهی تاریکی تبدیل میشود. محفل جغدها به بتمن نشان میدهند که او برخلاف ادعاهایش، شناخت کاملی از شهرش ندارد. گاتهام متعلق به آنهاست و هرکسی را که مانعی بر سر راهشان ببینند از میان خواهند برد. آرک محفل جغدها، داستان سقوط، خرد شدن و فروپاشی روانیِ شوالیهی تاریکی و صد البته، مثل همیشه، خیزش دوبارهی اوست.
۶- Whatever Happened To the Caped Crusader | چه بر سر شوالیهی شنلپوش آمد؟
بتمن: بهم بگو کی هستی. اینجا چه خبره؟
ناشناس: تو بزرگترین کارآگاه دنیا هستی، بروس. چرا خودت کشفش نمیکنی؟
این کمیک دو قسمتی نامهی عاشقانهایست از طرف شکسپیرِ دنیای کمیک، یعنی «نیل گیمن»، به بتمن. این نویسندهی محبوب که هواداران کمیکبوک او را بهخاطر خلق مجموعه داستانهای تحسینشدهی «سندمن: ارباب رویاها» میشناسند، با کمک طراحیهای زیبای «اندی کوبرت» داستانی را خلق کرد که گوشه به گوشهی آن ادای دینی است به تمام کسانی که در طول تاریخ در شکلگیری اسطورهی بتمن نقش داشتهاند. به همین دلیل است که در پنلهای مختلف، صحنههایی را میبینیم که به یک دورهی خاص از تاریخ بتمن اشاره کرده و این سوال را مطرح میکنند که اکنون پس از گذشت چندین دهه، بتمن برای شخصیتهای دنیای خودش و مهمتر از آن، برای هرکدام از ما چه معنایی دارد.
«چه بر سر شوالیهی شنلپوش آمد؟» داستانیست پیرامون تراژدی مرگ و اینکه پس از مرگمان چه میراثی از خود برجا میگذاریم. در این کمیک بتمنی را میبینیم که نظارهگر مراسم خاکسپاری و سوگواری خودش است و هر بار داستان متفاوتی را از یکی از دشمنان و یا دوستانش دربارهی نحوهی به پایان رسیدن زندگیاش میشنود، اتفاقی که شاید در وهلهی نخست برای خواننده گیجکننده باشد، اما با پیش رفتن هرچه بیشتر داستان، به عمق این اثر و پیامی که نیل گیمن در پس آن پنهان ساخته است، پی خواهیم برد. البته، قصهی شاعرانهی نیل گیمن چیزی فراتر از پرداختن به مرگ شخصیتی است که حقیقتاً پایانی جز مرگ را نمیتوان برایش تصور کرد. این کمیک قصهی پرداختن به انسان رنجوری به اسم بروس وین است که در هیچ زمین و زمانهای و تحت هیچ شرایطی حاضر به مصالحه و دست کشیدن از مبارزه برای عدالت نیست؛ زیرا این کار را پشتِ پا زدن به عهدی میداند که در دوران کودکی با خود بسته بود: اینکه تا زمانی که زنده است هرگز اجازه ندهد تا هیچ بیگناهی درد او را تجربه کند. بروس وین تا ابد بتمن خواهد ماند و این چیزیست که حتی مرگ هم نمیتواند مانعش گردد.
۵- Arkham Asylum: A Serious House on Serious Earth | تیمارستان آرکام: بنایی خطرناک بر روی زمینی خطرناک
بتمن: گاهی اوقات… معقول بودن کارهام رو زیر سوال میبرم. و ترسم از اینه که وقتی از دروازههای اون تیمارستان عبور کردم… وقتی به درون آرکام قدم میذارم و درهای پشت سرم بسته میشه… این حس بهم دست بده که دارم وارد خونه میشم.
«گرنت موریسون» به عنوان نویسندهای شناخته میشود که ایدههای نادر و غیرمتعارفی دارد. او یکی از بهترین نویسندههای کمیکبوکی چند دههی اخیر و یکی از بهترین نویسندههای تاریخ بتمن محسوب میشود؛ بنابراین کمتر طراحی پیدا میشود که تصویرسازیهایش توان همپالکی با جادوی قلم موریسون را داشته باشد، پیشامد نادری که دست بر قضا، هوادارن بتمن را در اواخر دههی هشتاد میلادی شگفتزده کرد. اینبار با رمان گرفیکیای طرف هستیم که طراح آن، «دیو مککین»، نویسندهی توانمندش را مقهور کار بینظیر خود ساخته است.
«تیمارستان آرکام» شبیه به هیچ یک از کمیکبوکهای ابرقهرمانیای که قبلاً خواندهاید نیست. نه تصویرسازیهای عحیبوغریب، سورئال و ترسناکِ دیو مککین برایتان عادی جلوه خواهد کرد و نه نمادگراییهای افراطیای که رمزگشایی از آنها، بدون راهنمای نویسندهاش، گرنت موریسون، امری محال است. هیچچیز آن به کمیکبوکهایی که قبلاً از بتمن خواندهاید شبیه نیست و همین پیچیدگیها سبب شده است تا درک این رمان گرافیکی برای هرکسی آسان نباشد.
در این کمیک نیز، شاهد روایت دو داستان مختلف و در عین حال، مرتبط به هستیم که یکی از آنها در گذشته و دیگری در زمان حال جریان دارد. از یک سو، با خاستگاه «آمادئوس آرکام»، بنیانگذار تیمارستان آرکام آشنا میشویم که پس از مرگ مادر روانپریش خود، تصمیم به تاسیس محلی برای بیماران روانی میگیرد، محل نفرینشدهای که سرانجام پدر خود را نیز به کام دیوانگی میکشاند. از سوی دیگر بتمن را داریم که باید با شورشی که بهدست جوکر در تیمارستان آرکام رخ داده، مقابله کند و جان گروگانها را نجات دهد. اینبار جوکر است که سکان هدایت بتمن را بهدست گرفته و او را مجبور میسازد تا با بدترین دشمنان و ترسهایش روبهرو شود. تیمارستان آرکام خودشناسی بتمن را مورد هدف قرار میدهد و این تردید و دوگانگی را در دلش به وجود میآورد که شاید میان او و سایر دیوانههایی که در این تیمارستان بستری شدهاند، تفاوتی وجود ندارد.
۴- The Killing Joke | جوک کشنده
جوکر: فقط یه روز بد کافیه که عاقلترین مرد دنیا به ورطهی دیوونگی سقوط کنه… تو [بتمن] یه روز بد داشتی و اون روز بد تو رو مثل بقیه آدمها دیوونه کرد… فقط حاضر نیستی قبول کنی… تو هم یه روز بد داشتی، درست نمیگم؟ میدونم که حق با منه. برام واضحه. تو یه روز بد داشتی و بعدش همهچیز عوض شد. وگرنه چه دلیل دیگهای وجود داره که لباس یه موش پرنده رو بپوشی.
گمان نمیکنم که «آلن مور» نیازی به معرفی داشته باشد، نویسندهی متبحر و استتثنائیای که بهترین کمیکبوک تاریخ، یعنی نگهبانان (Watchmen)، برآمده از ذهنِ اندیشمند اوست. مهارت او در داستانپردازی و دیالوگنویسی مثالزدنی است و هر خوانندهای را انگشت به دهان میگذارد. این جادوگر دنیای کمیکبوک حدود یک سال پس انتشار کمیک نگهبانان، داستانی را خلق کرد که پس از گذشت سه دهه، همچنان بهترین داستان جوکرمحورِ تاریخ محسوب میشود. و خوشا به حال نویسندهای که «برایان بالند» وظیفهی به تصویر کشیدن ایدههای نابش را برعهده داشته باشد. پس از دیدن طراحیهای معرکهی او دیگر محال است بتوانید جوکر را به شکل دیگری در ذهنتان تجسم کنید.
«بتمن: جوک کشنده» خاستگاه (اوریجین) شخصیتی را روایت میکند که اصلاً نیازی به خاستگاه ندارد. هرچه کمتر درباره پیشینهی جوکر بدانیم، بهتر است، چون از جذابیت شخصیتش کاسته میشود. اصلاً گذشتهی جوکر تنها اتفاقی در دنیاست که باید به نادانی خود در اینباره مفتخر باشیم. البته، در گذشته اطلاعات جسته گریختهای دربارهی پیشینهی جوکر به طرفداران داده شده بود، اما راست و دروغ آنها هرگز معلوم نشد؛ چراکه راوی آنها کسی نبوده است جز خود جوکر، کسی که دروغگویی قهار است. با وجود این، آلن مور با بهرهگیری از ایدههای مختلفی که در گذشته مطرح شده بودند -مثل ایدهی «ردهود» و ترکیب آن با نگرش خودش- خاستگاه جوکر را برای خواننگان بازتعریف میکند. اینبار با کمدینی شکستخورده و مفلوک طرف هستیم که در یک روز بد کل زندگیاش تباه میشود و برای فرار از واقعیت تلخ، بیمنطق و خندهدار دنیا دیوانه میشود یا خود را به دیوانگی میزند. حال، این دیوانهی جنایتکار قصد دارد که با فلج کردن «باربارا گوردون»، و شکنجه و دیوانه کردن جیمز گوردون به دنیا و بتمن ثابت کند که یک روز بد میتواند حتی درستکارترین انسانهای روی زمین را به جایگاه فعلی او بکشاند.
فلشبکهایی که به خاستگاه جوکر اشاره دارند و موضوع دیوانه ساختن جیمز گوردون، تنها یک هدف را دنبال میکنند و آن بررسی رابطهی بتمن و جوکر، و حس نفرتِ توأم با همذاتپنداریای است که این دو نسبت به یکدیگر دارند. و در آخر، این پایانبندی فوقالعاده زیبای آن است که بدون کوچکترین ابهامی، حکم نهاییاش را دربارهی این رابطه صادر میکند و به خواننده نشان میدهد که هیچکدام از این دو شخصیت، درکی از و وضعیت بغرنجی که در آن قرار گرفتهاند ندارند. جوک کشنده بهترین داستانیست که دربارهی محبوبترین و منحصربهفردترین شرور دنیای کمیک نوشته شده است، حتی اگر نویسندهاش، آلن مور، آن را یکی از اشتباهات بزرگ زندگی حرفهای خود بداند.
۳- The Long Halloween | هالووین طولانی
بروس وین: من به هاروی دنت ایمان دارم.
قبلاً در بخش توضیحات کمیک پیروزی تاریک (مورد نهم از لیستمان)، توضیحات مختصری را پیرامون زوج موفق جف لوب و تیم سیل، و کمیک هالووین طولانی دادیم. اکنون میخواهیم دربارهی همان شاهکار قصهگوییای حرف بزنیم که گفتیم نوشتن یک دنباله برایش تا چه اندازه سخت و غیرقابل تصور است. واقعاً نمیدانم از کجا باید شروع کنم. از داستان کاراگاهی بینقص جف لوب برایتان بگویم یا از هنر تیم سیل که اتمسفر گاتهام را برایمان بازتعریف کرده است. از شخصیتپردازی فوقالعادهی «هاروی دنت» یا همان «دوچهره» شروع کنم یا از استفادهی بهجای خالقین این اثر از مجموعه شرورهای بتمن و یا از تاثیر بهسزای این کمیک بر سایر عرصههایی که بتمن در آنها حضور داشته است. هالووین طولانی داستانی است که بتمن در آن نقش مرکزی ندارد. این کمیک داستانی است دربارهی شخصیتهای مکمل دنیای بتمن. در واقع، این شخصیتهای مکمل هستند که اتفاقات مهم داستان را پیش میبرند و خود بتمن نیز زیر سایهی آنها قرار گرفته است.
میتوان هالووین طولانی را دنبالهای بر کمیک سال نخست دانست. بیشتر از یک سال است که از حضور ارباب ترس در خیابانهای گاتهام میگذرد و این شهر هنوز هم در منجلاب فساد دستوپا میزند. بتمن قصد دارد که به کمک دادستان معروف، هاروی دنت، و رییس پلیس شهر، جیمز گوردون، کار گروههای مافیایی و گانگسترهای کلاسیک شهر را برای همیشه یکسره کند. در همین حین، سروکلهی قاتلی پیدا میشود که در روزهای تعطیل، با یک اسلحهی مخصوص، اعضای این خانوادهها را یکییکی به قتل میرساند، اتفاقی که شهر گاتهام و تمامی شرورهای قدیمی و نوظهور شهر را وحشتزده ساخته و به جان هم میاندازد. بیشتر از این چیزی نخواهم گفت، فقط این اطمینان خاطر را به شما میدهم که پس از خواندن هالووین طولانی، بارها در دلتان خالقینش را تحسین خواهید کرد.
۲- The Dark Knight Returns | شوالیهی تاریکی بازمیگردد
بروس وین: اون [بتمن] به من [بروس وین] میخنده. من رو نفرین میکنه. من رو احمق خطاب میکنه. خواب رو ازم گرفته، من رو فریب میده. شبهایی که بیدارم من رو میکشونه اینجا. ارادهی من ضعیفه. به شکل سرسختانه و نفرتانگیزی داره سعی میکنه که خودش رو آزاد کنه… بهش اجازه نمیدم. من قسم خوردم. بهخاطر جیسون. هرگز. دیگه هرگز.
قوانین محدودکنندهی سازمان Comics Code Authority و ایدههای مضحک دههی ۵۰ از یک سو، و سریال لوس دههی ۶۰ از سوی دیگر، بتمن را بهطور کامل از حال و هوای نوآر و جنایی خودش دور ساختند. در بازهای نزدیک به سه دهه، نسخهای از بتمن به طرفداران عرضه شد که هیچ سنخیتی با اصل و ریشهی خودش نداشت. هرچند در دههی ۷۰ زوج «دنیس اونیل» و «نیل آدامز»، به نسبت قابل توجهی این مشکل را برطرف ساختند، اما گویا بتمن همچنان به دنبال گمشدهای میگشت تا نهتنها اصالت را به او بازگرداند، بلکه او را به جایگاهی برساند که لایقش است. حدود یک دههی بعد این گمشده، که «فرانک میلر» نام دارد، پیدایش میشود و با خلق حماسهی «شوالیه تاریکی باز میگردد» آیندهی بتمن را برای همیشه دگرگون میسازد، کمیکی که به همراه نگهبانانِ آلن مور، عصر جدیدی را در تاریخ کمیکبوک، به اسم «عصر تاریک» رقم زدند.
حتی میتوان رتبهی شمارهی یک را به این کمیک اختصاص داد، چراکه عدهای از نویسندگان و طرفداران بتمن این اثر را بهترین داستان او میدانند. این کمیک حول محور بروس وینِ میانسال و بازنشستهای در گردش است که به دلایلی شنل و نقاب خود را کنار گذاشته و سالهاست که یک زندگی نسبتاً عادی را از سر گرفته است. اما با غیبت بتمن و سایر ابرشررورهای قدیمی، گاتهام به جای بهتری تبدیل نشده است که هیچ، حتی وضعیتی وخیمتر از گذشته پیدا کرده است. اکنون فرقهی جدیدی به اسم «میوتنتها» بر بر سر شهروندان گاتهام خراب شده است که پیروانش تابع هیچ قاعده و اصولی نیستند و بیدلیل دست به جنایت و آدمکشی میزنند. بروس وین که مدام با بتمنِ درونش در کلنجار است، سرانجام بار دیگر لباس شوالیهی تاریکی را بر تن کرده و شبانه به دل خیابانهای گاتهام میزند تا با آنها مقابله کند. اما نه گاتهام، آن گاتهام گذشته است و نه بتمن، آن بتمن پیشین. عواقب بازگشت او دامن گاتهام، دوست نزدیکش سوپرمن و حتی کل کشور را در بر میگیرد و او باید به همراه دستیار جدیدش از پس همهی این مشکلات برآید.
۱- Year One | سال نخست
بروس وین: اون [خفاش] خیلی ناگهانی پیداش میشه… با شکستن پنجره وارد اتاق مطالعهی شما… و من… میشه. قبلاً یه جایی دیدمش… وقتی بچه بودم من رو به وحشت انداخته بود… به وحشت انداخته بود… خودشه، پدر… من یه خفاش خواهم شد.
خلقِ بازگشت شوالیهی تاریکی بهتنهایی میتوانست نام میلر را برای همیشه در ذهن طرفداران بتمن جاودانه سازد. با وجود این، در حدود دو سال بعد میلر با کمک طراح زبردستی به اسم «دیوید مازوکلی»، خاستگاه بتمن را جوری بازآفرینی کرد که حتی با گذشت ۳۴ سال از زمان انتشارش، هنوز هیچ نویسندهای نتوانسته اثر بهتری را برای بتمن خلق کند. بگذارید خیالتان را راحت کنم، داستان «سال صفرِ» اسکات اسنایدر نیز حتی در رویاهایش توان مقابله با این کمیک را ندارد. جالب است بدانید که حتی عنوان این کمیک، حکم برند معتبری را پیدا کرده است که دیگر شخصیتهای دنیای دیسی نیز برای تعریف خاستگاهشان از آن استفاده کردهاند. اما برخلاف شوالیهی تاریکی بازمیگردد، هیچ اثری از عناصر خارقالعاده در این کمیکبوک یافت نمیشود و برداشت میلر و مازوکلی از بتمن تا حد زیادی واقعگرایانه است، نوع نگرشی که بعدها الهامبخش «کریستوفر نولان»، کارگردان فیلمهای سهگانهی «شوالیهی تاریکی» شد.
«سال نخست» همانطور که از اسمش پیداست، داستان نخستین روزهای مبارزهی بروس وین و جیمز گوردون را بهطور موازی روایت میکند، تازهواردینی که هر یک قصد دارند به شیوهی خودشان جلوی جرم و جنایتی که توسط نیروی پلیس و خانوادههای مافیایی در تار و پود این شهر ریشه دوانده، بایستند. از یک طرف با بروس وینِ سردرگمی طرف هستیم که از زخم روحیای که در گذشته خورده رنج میبرد و هنوز نتوانسته مسیری که برای رستگاری بدان محتاج است را بیابد. از طرف دیگر، جیمز گوردونی را داریم که هم برای حفظ خانوادهاش تقلا میکند و هم در تلاش است تا خود را از فسادی که سایر همکارانش را آلوده کرده دوری کند، راهی که در آن، تنها یاورش مامورِ خوخواندهای است که هنوز به او اعتماد ندارد؛ بنابراین در این کمیک خبری از شرورهای معروف بتمن نیست؛ چون شرور اصلی، شهر گاتهام میباشد.
چه از فرانک میلر خوشتان بیاید و چه مثل من از او خوشتان نیاید، باید اعتراف کرد که او تاثیرگذارترین نویسندهی تاریخ بتمن پس از خالقینش میباشد و حتی کارهای بسیار بد اخیرش هم نتوانستهاند خاطرات خوب دو اثر برجستهاش را مخدوش کنند.