بررسی عملکرد برایان بندیس بر روی سوپرمن | ساخت و خنثی‌سازی نقاط قوت

«برایان مایکل بندیس»‌، یکی از توانمندترین و خوش‌ذوق‌ترین نویسندگان دو دهه‌ی اخیر در انتشارات مارول و همچنین خالق شخصیت‌هایی مانند «جسیکا جونز» و «مایلز مورالز» است. این نویسنده در سال ۲۰۱۸ میلادی و پس از حدود دو دهه فعالیت در مارول، به انتشارات دی سی کوچ کرد. او برای شروع کار در دی سی، به سراغ شخصیت شماره‌ی یک آن، یعنی سوپرمن رفت و نویسندگی هر دو مجموعه کمیک احتصاصی او یعنی دو مجموعه‌ی سوپرمن (Superman) و کمیک‌های اکشن (Action Comics) را به دست گرفت.

اولین داستان او برای سوپرمن، در Action Comics 1000 و با نام «حقیقت» به چاپ رسید. پس از آن، این داستان در کمیک شش قسمتی و هفتگی مرد پولادین (Man of Steel) ادامه یافت. ادامه‌ی داستان مرد پولادین نیز به همان صورت در مجموعه‌کمیک سوپرمن دنبال شد.

سری برایان مایکل بندیس برای شخصیت سوپرمن آغاز درخشان و امیدوارکننده‌ای داشت ولی پس از گذشت زمان و ادامه یافتنِ داستان، از کیفیت کاری او کاسته شد و این نویسنده تمام دستاوردهای آغازین خود را نابود ساخت. ما در این مقاله با در نظر گرفتن عوامل مثبت و منفیِ دو مجموعه‌کمیکِ سوپرمن و کمیک‌های اکشن، به بررسی عملکرد برایان بندیس در داستان‌های این شخصیت مهم می‌پردازیم.


عامل مثبت: تعیین هدف مشخص برای هر سری

کلارک کنت درحال تبدیل شدن به سوپرمن

همان‌طور که قبلاً گفته شد، برایان مایکل بندیس نویسندگی هر دو مجموعه‌ی سوپرمن و کمیک‌های اکشن را برعهده گرفت. او در آغاز فعالیتش و قبل از آغاز کار داستان‌نویسی، هدفی را برای هر کدام مشخص کرده بود. هدف او از نوشتن مجموعه‌ی Superman، پرداختن به شخصیت سوپرمن و اتفاقات پیرامون او در حال نجات دنیا بود و با نگارش مجموعه‌ی Action Comics، قصد داشت به شخصیت کلارک کنت به عنوان یک خبرنگار و در زمانی که شنل ابرقهرمانی بر تن ندارد بپردازد.

مجزا کردن هویت سوپرمن از کلارک کنت، اتفاقی خوب و تاثیرگذار بود و باعث شد که شخصیت‌پردازی سوپرمن پیشرفت کند و همچنین به جنبه‌های مختلف زندگی او پرداخته شود. این تعیین هدف آن‌قدر به مذاق هواداران این شخصیت شیرین آمد که حتی در شماره‌های اولیه، سریِ کمیک‌های اکشن از سری اختصاصی سوپرمن نزد طرفداران محبوب‌تر شده بود.


عامل منفی: کمبود ایده

روگول زار

متاسفانه برایان مایکل بندیس در سال‌های اخیر، دچار کمبود ایده و تا حدودی یکنواختی مفرط شده است و این را می‌توان در آخرین کارهای او در انتشارات مارول و همچنین آثار جدیدش در انتشارات دی سی مشاهده کرد. این نویسنده در آثار اخیر خود، از ایده‌های قدیمی و پرتکرار استفاده می‌کند و هیچ‌گونه خلاقیتی در آن‌ها به خرج نمی‌دهد. همین موضوع منجر به پایین آمدن کیفیت آثارش شده و او دیگر نمی‌تواند مخاطب را غافلگیر نماید یا داستانی متمایز خلق کند.

بندیس در آغاز و طی سری محدود مرد پولادین، به معرفی دشمنی جدید به نام روگول زار (Rogol Zaar) پرداخت و گذشته و پیشینه‌ی او را به نابودی کریپتون ارتباط داد. این اتفاق بارها در داستان‌های سوپرمن رخ داده است و نویسندگان مختلف برای معرفی یک خبیث جدید و نمایش ابهت آن، بین او و نابودی سیاره‌ی کریپتون ارتباطی برقرار کرده‌اند و آن شخصیت جدید را مسئول نابودی این سیاره نشان داده‌اند. بندیس از این ایده‌ی تکراری برای پیشینه‌ی شخصیت روگول زار استفاده کرد. تنها چیزی که این شخصیت را برای هواداران جذاب می‌کرد، علت تنفر او از کریپتون و در واقع انگیزه‌های شرارتش بود.

ویلن اصلی سری کمیک‌های اکشن که با نام ابر سرخ (Red Cloud) شناخته می‌شود نیز از ایده‌ای تکراری بهره می‌برد. او یک خبرنگار جدید می‌باشد که در روزنامه‌ی دیلی پلنت مشغول به کار شده است و خود را درگیر رقابت با دیگر خبرنگاران آن‌جا، مانند کلارک کنت و لوییز لین می‌کند. این ایده‌ی تکراری که ویلن جدید، همکار تازه‌ی شخصیت قهرمان باشد، بارها مورد استفاده قرار گرفته و حتی یک نمونه‌ی کاملاً مشابه با آن نیز در کمیک‌های دیگر وجود دارد.


عامل مثبت: رعایت چارچوب شخصیتی

شخصیت پردازی سوپرمن

بندیس برای شخصیت‌پردازی کاراکتر سوپرمن، به میراث توماسی و گلیسون وفادار بود و چارچوب شخصیتی سوپرمن را براساس شخصیت‌پردازی زیبای این دو شخص در سری تولدی دوباره (Rebirth) قرار داد؛ خصوصیات جدیدی که سوپرمن را فردی متاهل و بالغ نشان می‌داد. کسی که دیگر یک پسر داشت و باید برای تربیتِ درست او، همه‌ی تلاشش را می‌کرد. علاوه‌بر این خصوصیات جدید، سوپرمن خصوصیات قدیمی خود را هم حفظ کرده بود؛ بیگانه‌ای که از اکثر انسان‌ها، انسان‌تر است. کسی که بیشتر از همه‌چیز به جان مردم اهمیت می‌دهد و همواره درحال کمک به دیگران است. بندیس از این خصوصیات سوپرمن در سری تولدی دوباره استفاده کرد و سپس با قرار دادن این کاراکتر در شرایط مختلفی مانند دور بودن از خانواده، شخصیت‌ او را بسط داد و پس از آن، ما را با جلوه‌های متفاوتی از شخصیت‌پردازی سوپرمن آشنا کرد.

سوپرمن در سری برایان بندیس، هنگامی که شنل را بر تن دارد، فردی مهربان و خوش‌مشرب است که به تمامی افراد توجه ویژه‌ای می‌کند و می‌تواند با همه، حتی شرورهای خرده‌پا ارتباط خوبی برقرار نماید. علاوه‌بر این‌ها، او برای جان مردم بیشتر از همه‌چیز ارزش قائل است. حتی نزد او دلیل نابود شدن سیاره‌ی کریپتون کمتر از جان مردم اهمیت دارد. سوپرمن هنگامی که باید بین فهمیدن علت تنفر روگول زار از کریپتون و نجاتِ جان دیگران، یکی را انتخاب کند، نجات جان افراد را برمی‌گزیند و به سوی نجات مردم می‌شتابد. شخصیت‌پردازی این کاراکتر هنگامی که شنل را بر تن ندارد هم کاملاً درست است. او خبرنگاری کارکشته و سخت‌کوش می‌باشد. از طرفی دیگر نیز او به علت دوری از خانواده‌اش کمی ناراحت است، اما تلاش خود را می‌کند تا این ناراحتی بر روی عملکردش به عنوان یک خبرنگار و تعامل او با دیگران تاثیر نگذارد. با وجود تمام این تلاش‌ها، باز هم می‌توان این ناراحتی را در زندگی کلارک کنت تشخیص داد. این موضوع باعث می‌شود تا شخصیت سوپرمن انسانی‌تر به‌نظر برسد و مخاطب با او ارتباط بهتری برقرار کند.

عمل مشابه بندیس با باقی کاراکترها نیز قابل تحسین است. شخصیت‌پردازی «لوییز لین» پیشرفت بسیار خوبی دارد و «جیمی اولسن» که مدت‌ها از شخصیت‌پردازی ضعیفی برخوردار بود، جان دوباره‌ای گرفته است. «پری وایت» یکی از قدیمی‌ترین شخصیت‌های مرتبط با سوپرمن است که در همان شماره‌های ابتدایی کمیک‌های اکشن توسط خالقین سوپرمن خلق شد، اما با این‌حال در سری‌های قبلی، شخصیت‌پردازی خوبی نداشته و این مسئله همواره یک ضعف برای او بوده است. بندیس توانست با اختصاص دادن زمان مناسب برای این کاراکتر، به او آن‌چه را که لایقش است بدهد و از آن یک شخصیت مکمل قابل قبول بسازد. شخصیت‌پردازی پدر سوپرمن (جور-ال) و پسرش (جاناتان کنت) درست و به‌جا هستند و نسبت به گذشته پیشرفت‌های اندکی داشته‌اند.

همچنین گودی و تریش، دو شخصیت نوظهور سری از شخصیت‌پردازی قابل قبولی برخوردارند و رفتارها و اعمال‌شان با توجه به جایگاهی که در آن قرار دارند، قابل قبول و همچنین قابل همذات‌پنداری است. شخصیت‌پردازی دیگر کاراکترها مانند ژنرال زاد، روگول زار، افسران پلیس و مامورین آتش نشانی هم شایسته‌ی تقدیر است و هرکدام دارای جزئیات و رفتارهای مناسبی هستند.


عامل منفی: اتخاذ تصمیمات اشتباه برای سوپربوی

سوپربوی بزرگسال

برایان مایکل بندیس در ران خود، برای پسر سوپرمن، یعنی شخصیت جاناتان کنت ملقب به سوپربوی، تصمیمات اشتباهی گرفت که خشم هواداران را برانگیخت. نخستین تصمیم اشتباه او افزایش سن این شخصیت بود. خردسالی جاناتان و رابطه‌ی او با پدرش، یکی از جذاب‌ترین ویژگی‌های سری قبلی سوپرمن به قلم توماسی و گلیسون بود که بندیس برای ایجاد تنوع، نوع این معاشرت‌ها را تغییر داد و به شخصیت سوپربوی آسیب زد. از سوی دیگر، شخصیت سوپربوی و رابین (پسر سوپرمن و پسر بتمن) دو دوست و همکار به‌شمار می‌رفتند که از شیمی بسیار خوبی برخوردار بودند و بندیس با این تصمیم اشتباه، به پتانسیل‌های این دو شخصیت نیز آسیب زد.

دومین تصمیم اشتباهی که بندیس در مورد سوپربوی اتخاذ کرد، ارسال او به آینده و پیوستنش به گروه لژیون ابرقهرمانان (Legion of Super-Heroes) بود. گرچه او سعی داشت تا حدودی ادامه‌دهنده‌ی راه جف جانز در سری‌های پیشین سوپرمن باشد اما با انجام این کار، از تمام پتانسیل سوپربوی و تعاملش با پدرش چشم‌پوشی کرد. یکی از بهترین و زیباترین قسمت‌های ران توماسی و گلیسون، تعامل جاناتان کنت با پدر و مادرش بود. آن تعاملات چالش برانگیز، به قسمت اصلی داستان‌های سوپرمن تبدیل شده بودند که سری «سوپرمن: تولدی دوباره» را از دیگر کمیک‌های پیشین متمایز می‌کردند. حال، بندیس با ارسال سوپربوی به آینده، این‌گونه معاشرت‌ها و ماجراجویی‌های خانوادگی را از سری خود کنار گذاشت و به شیوه‌ی روایتی جدیدی روی آورد. این شیوه‌ی روایت جدید در قالب یک جاناتان کنت نوجوان می‌توانست به‌راحتی تبدیل به نقطه‌ی عطف سری شود و با نمایش تعاملات کلارک کنت و لوییز لین با پسر نوجوانشان یک شیمی خارق‌العاده بوجود آورد اما بندیس سوپربوی را فدای احیای لژیون ابرقهرمانان کرد.


عامل مثبت: خلق شخصیت‌های جدید و نوآوری‌های جزئی

رئیس گروه مافیای مخفی

یکی از عواملی که در دنیای کمیک همیشه فروش و جذابیت آثار را تهدید می‌کند، تکراری شدن داستان‌ها و شخصیت‌ها است. از موثرترین راه‌ها برای جلوگیری از رخ دادن این پدیده در صنعت کمیک، خلق شخصیت‌های تازه می‌باشد؛ شخصیت‌هایی که می‌توانند شرور و قهرمان باشند و یا در سویی دیگر به عنوان یک رقیب و رفیق معرفی شوند. حتی خلق شخصیت‌هایی که فقط در چند پنل حضور دارند هم می‌تواند موجب جذاب‌تر شدن و فروش بیشتر کمیک‌ها شود.

مهم‌ترین نکته در خلق شخصیت‌های جدید، ایجاد یک هدف و پردازش او بر پایه‌ی همان هدف است؛ اتفاقی که در کمیک‌های بندیس برای سوپرمن به نحو احسن رخ داده است. تمام شخصیت‌هایی که او خلق کرده است یک هدف دارند و شخصیت‌پردازی آنان برپایه‌ی این موضوع بنا شده است. از تلاش‌های روگول زار برای نابودی کریپتونی‌ها گرفته تا دسیسه‌های گروه مافیای مخفی (Invisible Mafia) و کارهای «تریش»، همگی به‌خاطر شخصیت‌پردازی های درست‌شان قابل درک و ستایش است.

تنها مشکلی که می‌توان از شخصیت‌های تازه‌خلق‌شده‌ی بندیس در ران سوپرمن گرفت، تکراری بودن ایده‌ی اولیه‌ی آن‌ها است. «فردی که می‌خواهد از بهترین خبرنگار دیلی پلنت یعنی لوییز لین پیشی بگیرد»، «کسی که می‌خواهد هر طور شده با انتشار دروغ و شایعه، خودش را بالا بکشد»، «مافیایی که دور از چشم ابرقهرمانان فعالیت می‌کند و او از وجود آن آگاه نیست»؛ تمام این‌ها، ایده‌هایی تکراری هستند که در گذشته توسط نویسندگان مختلف و حتی خود شخص بندیس در کمیک‌های دیگر استفاده شده‌اند.

البته بندیس با وجود تغییر هسته‌ی اصلی داستان‌هایش و تکراری بودن ایده‌هایش، خلاقیت‌هایی جزئی‌ را هم به خرج داد که موجب جالب‌تر شدن آثارش برای مخاطبان شدند. نمونه‌ی ساده‌ی این موضوع ایستراگ‌هایی می‌باشند که قبل از شروع داستان در سری کمیک‌های اکشن به نمایش گذاشته می‌شدند. این ایستراگ‌های عموماً تک صفحه‌ای، به‌صورت یادداشت‌های کلارک کنت بر روی میز کارش یا یادداشت‌های لوییز لین و یا صفحه‌ای از روزنامه‌ی دیلی پلنت به نمایش درمی‌آمدند و مخاطب با خواندن آن‌ها، به نکات جالبی از شماره‌های پیشین و اتفاقات پیرامون صنعت کمیک پی می‌برد. مثلاً در شماره‌ی‌ ۱۰۰۴ کمیک‌های اکشن (در داستان مافیای مخفی)، ایستراگی در مورد رویداد لویاتان وجود داشت که سه شماره قبل‌تر از زمینه‌چینیِ آن، نوید چنین چیزی را می‌داد. یا در شماره‌ی ۱۰۰۵ به نائومی و آماندا والر و حتی در برخی شماره‌ها به اشخاصی مانند فرانک میلر و جان رومیتا جونیور نیز اشاره شد. این ایستراگ‌ها، موجب جذاب‌تر شدن این مجموعه شدند و همچنین لحظات جالبی را رقم زدند.


عامل منفی: رانده شدن سوپرمن به حاشیه!

نائومی جای سوپرمن را می‌گیرد

برایان مایکل بندیس، علاوه‌بر نویسندگی سری سوپرمن و کمیک‌های اکشن، نویسندگی سری کمیک‌های دیگری مانند عدالت‌جویان جوان (Young Justice)، لژیون ابرقهرمانان (Legion of Super-Heroes) و نائومی (Naomi) را نیز برعهده دارد. یکی از اشتباهاتی که او هنگام نوشتن سری خود مرتکب شد، کراس‌اورهایی بود که در این دو مجموعه‌اش رخ داد. او برای فروش بیشتر و همین‌طور معرفی سری‌های دیگرش، از شخصیت‌های آن‌ آثار در مجموعه‌ی سوپرمن و کمیک‌های اکشن استفاده کرد، در صورتی که اگر می‌خواست برای کاراکتری مثل نائومی یک داستان مرتبط با سوپرمن خلق کند، باید در سری اختصاصی نائومی این کار را می‌کرد و یا اگر قصد داشت تا ارتباط سوپرمن با گروه عدالت‌جویان جوان را به نمایش بگذارد، به حضور شخصیت سوپرمن در آن سری بسنده می‌نمود. او با وارد کردن این شخصیت‌ها به سری‌های اختصاصی سوپرمن، فرصت درخشیدن را از این شخصیت کلیدی گرفت و آن را به شخصیت‌هایی با درجه‌ی اهمیت کمتر اهدا کرد تا بتواند برای کمیک‌های دیگرش مخاطب پیدا کند. او حتی در سری اختصاصی سوپرمن، یک شماره را کاملاً به رابین و برخوردش با جاناتان کنتِ نوجوان اختصاص داد در صورتی که این شماره می‌توانست در هر کدام از سری‌های دیگر رخ دهد و آن شیمی از دست‌رفته را بازگرداند.

بندیس علاوه‌بر نویسندگی پنج سریِ گفته‌شده، نویسنده و خالق Event Leviathan است. رویدادی که ارتباط تنگاتنگی با مجموعه‌ی کمیک‌های اکشن داشت و مقدمه‌چینی‌هایش در این کمیک رخ داد. همان‌طور که شماره‌ی ۱۰۰۷ تا ۱۰۱۱ کمیک‌های اکشن، تحت عنوان «خیزش لویاتان» به چاپ رسید. چنین عملی موجب این شد که تمرکز این سری از روی کاراکتر کلارک کنت برداشته شود و چندین شخصیت و گروه دیگر، نقش محوری را در این سری ایفا کنند. از سوی دیگر، این کار سبب شد که مجموعه‌ی کمیک‌های اکشن نیز همانند مجموعه‌ی سوپرمن، بیشتر از آن‌که به کلارک کنت بپردازد، به شخصیت سوپرمن اختصاص یابد و از هدف اولیه‌اش دور شود.

شماره‌های ۱۰۱۲ تا ۱۰۱۴ و همچنین شماره‌ی ۱۰۱۸ سری کمیک‌های اکشن، تای-اینِ رویداد لویاتان محسوب می‌شوند و با این رویداد مرتبط بودند؛ اما جالب این‌جاست که برایان مایکل بندیس بعد از پایان یافتن این شماره‌ها، به سراغ شخصیت سوپرمن نرفت و داستانی مرتبط با رخدادِ «Year of the Villain» منتشر کرد؛ داستانی که در کنار سوپرمن، گروه «لیگ عدالت» و عدالت‌جویان جوان هم در آن نقشی کلیدی داشتند. ازدحام زیادِ کاراکترهای دیگر در سری بندیس، موجب کاهش کیفیت آن و نپرداختن به موضوع اصلی این دو مجموعه، یعنی سوپرمن و کلارک کنت شد و این رانده‌شدن به حاشیه در هر دو سری اختصاصی، از سطح کیفی کمیک‌ها کم کرد.


عامل مثبت: ادامه‌ی داستان توماسی و گلیسون به سبک بندیس

سوپرمن و خانواده

هنگامی که بندیس به عنوان نویسنده‌ی بعدی دو مجموعه‌ی سوپرمن و کمیک‌های اکشن معرفی شد، هواداران سری تولدی دوباره، نگران بودند که بندیس با آمدنش دستاوردهای توماسی و گلیسون را نادیده بگیرد و داستان را ریبوت کند. این نویسنده در پاسخ به این هواداران اعلام کرد که سری او برای سوپرمن، در واقع ادامه‌ی سری توماسی و گلیسون است و جای هیچ‌گونه نگرانی‌ای نیست. بندیس در آغاز، به حرف خود عمل کرد و عیناً از عناصر داستانی و نحوه‌ی روایت داستان‌ها در سریِ پیشین سوپرمن بهره گرفت، ولی به مرور زمان تغییراتی را در آن‌ها ایجاد نمود.

در مجموعه‌کمیک سوپرمن: تولدی دوباره، خانواده اساس و ستون اصلی داستان بود و این خانواده‌محور بودنِ داستان‌های تولدی دوباره، یکی از جذاب‌ترین و زیباترین نکات آن بود، ولی بندیس، نخست با فرستادن خانواده‌ی سوپرمن به فضا و سپس با فرستادن سوپربوی به آینده و جدا زندگی کردن کلارک کنت و لوییز لین، خانواده‌محور بودن را به حاشیه راند، گرچه هنوز هم از آن استفاده می‌کند.

او با استفاده از غیاب خانواده، ما را با جنبه‌ی جدیدی از زندگی سوپرمن آشنا کرد. سوپرمنی که دلتنگ عزیزانش است و دوری از آن‌ها او را زجر می‌دهد. کسی که می‌خواهد بین مشکلات خانوادگی و مشکلات دیگرش تعادل ایجاد کند. بندیس به طرز زیرکانه‌ای توانست موضوع خانواده را مدیریت نماید و از آن به انواع گوناگون بهره ببرد. موضوعِ دور بودن سوپرمن از خانواده، یکی از جدیدترین اتفاقاتی است که برای او رخ داده است. حال بندیس از خانواده در داستان‌های خود استفاده می‌کند، ولی نه به گونه‌ای که توماسی و گلیسون استفاده می‌کردند. این دو نویسنده به مشکلاتی که اعضای خانواده در هنگام تعامل با یکدیگر دچارشان می‌شوند، می‌پرداختند؛ اما بندیس به مشکلات پیش‌آمده در زمانی می‌پردازد که اعضای خانواده از هم دور هستند و نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.

علاوه‌بر این‌ها، بندیس برای این‌که شرایط را به حالت اول برگرداند یک سناریوی پشتیبان دارد. او اگر بخواهد، می‌تواند سوپربوی را از آینده به‌واسطه‌ی وسیله‌ای که لژیون ابرقهرمانان به سوپرمن داده‌اند، به زمان حال بیاورد. (البته بندیس ت کنون از این قابلیت بهره‌ی چندانی نبرده است)


عامل منفی: فاش کردن هویت سوپرمن

سوپرمن هویتش را فاش می‌کند

شاید در نگاه اول، فاش کردن هویت واقعی سوپرمن ایده‌ای جالب و جنجالی باشد و بتواند موجب مهیج‌تر شدن داستان‌های این شخصیت شود ولی اکنون زمان مناسبی برای رخ دادن این اتفاق نبود. سوپرمن در آغاز فعالیت خود، به‌خاطر محافظت از عزیزانش (پدر و مادرش) هویت خود را مخفی می‌کرد تا تهدیدی از جانب دشمنانش، متوجه‌ی آن‌ها نشود. حال او یک پسر و یک همسر دارد و تشکیل خانواده داده است. همچنین چندین دوست در کنارش حضور دارند که دشمن‌های او می‌توانند برای اذیت و آزار رساندن به سوپرمن، از آن‌ها استفاده نمایند. ضمناً در حال حاضر به‌خاطر رویداد ساعت قیامت والدین مسن و زمینی او نیز بازگشته‌اند. از طرفی هم این ابرقهرمان، دشمنان خطرناک زیادی را در مقابل خود می‌بیند؛ از یک سو لکس لوثر و لژیون نابودی، او را تهدید می‌کنند و از سمت دیگر، مافیای مخفی و ابر سرخ عملی مشابه را به سرانجام می‌رسانند. آیا واقعاً یک مافیای مخفی که به‌راحتی می‌تواند کریپتونایت تهیه کند و ابر سرخی که قادر است از لحاظ قدرت، با سوپرمن برابری داشته باشد، اجازه می‌دهند تا اعضای خانواده‌ی او راحت باشند؟

تنها دلیلی که بندیس هویت واقعی سوپرمن را فاش کرد، کمبود ایده بود. این نویسنده پس از نمایش مقابله‌ی سوپرمن با روگول زار (آن هم در ۱۵ شماره که هر شماره‌ی آن ماهی یکبار به چاپ می‌رسید!) و بعد از آن، کمی مانور بر روی رابطه‌ی پدر-فرزندیِ سوپرمن با پسرش، دیگر ایده‌ای برای ادامه‌ی داستان‌هایش نداشت، به همین دلیل دست به یک حرکت انتحاری زد. او هویت سوپرمن را فاش کرد تا بتواند برای مدتی، داستان‌هایی را براساس واکنش مردم به این موضوع روایت کند. حال او دیگر ایده‌ای برای ادامه‌ی روایتش ندارد و اخباری مبنی‌بر خروجش از دو مجموعه‌ی سوپرمن و کمیک‌های اکشن به گوش می‌رسد.


عامل مثبت: سری‌های انشعابی و عناوین تک‌شماره

مینی سری لوئیز لین

حدود یک سال پس از آن‌که بندیس نویسندگی کمیک‌های سوپرمن را برعهده گرفت، دو سری محدود دوازده قسمتی از دل سری اصلی او برای سوپرمن و رویداد لویاتان بیرون آمد. یکی از آن‌ها مربوط به همسر سوپرمن، لوییز لین و دیگری در مورد یکی از دوستان این قهرمان به نام جیمی اولسن است. مینی‌سری لوییز لین، به قلم گرگ روکا (نویسنده‌ای که تبحر خاصی در نوشتن داستان‌هایی با محوریت کاراکترهای مونث دارد) توانست به‌خوبی ماجراها و جنبه‌های مختلف شخصیت اصلی‌اش را به نمایش بگذارد. با اینکه سوپرمن هم در این سری محدود حضور دارد ولی هرگز تمرکز از روی لوییز لین برداشته نمی‌شود و این داستان به‌خوبی توانسته است دیدگاه‌ها و احوالات زندگی لوییز را به نمایش بگذارد. سری جیمی اولسن به قلم مت فرکشن هم توانست عملکرد خوبی داشته باشد و خود را به‌عنوان یکی از خلاقانه‌ترین آثار در حال انتشار معرفی کند.

بندیس در سری سوپرمن، سه کمیک تک‌قسمتی منتشر کرده است. یکی از آن‌ها ویژه‌نامه‌ای مخصوص رویداد لویاتان است که او، برای آن‌که بتواند برای این رویداد زمینه‌چینی مفصلی کند آن را منتشر کرد. این کمیک ۸۰ صفحه‌ای، به‌طور کامل به این رویداد اختصاص داشت. این‌که بندیس برای پرداختن به رویداد لویاتان و ماجراهای پیرامون آن، به‌جای استفاده از سری کمیک‌های اکشن و سوپرمن، از یک وان‌شاتِ جداگانه استفاده کرد، قابل تقدیر و ستایش است.

دو وان‌شاتِ دیگر، مربوط به زمانی است که سوپرمن هویت واقعی خود را برای همه‌ی مردم فاش می‌کند. یکی از این کمیک‌ها به واکنش قهرمانان نسبت به این موضوع می‌پردازد و وان‌شات مشابه‌اش، واکنش شرورها و تبعات این تصمیم سوپرمن را مورد کنکاش قرار می‌دهد.


عامل منفی: فاصله گرفتن کمیک‌های اکشن از هدف اولیه و نبود طراحی ثابت

سوپرمن به طراحی جان رومیتا جونیور

همان‌طور که اشاره شد، در آغاز کار، بندیس اهدافی را برای هر مجموعه مشخص کرد ولی با گذر زمان، آن اهداف دست‌خوش تغییراتی شدند و برخی‌شان به‌طور کامل از بین رفتند. به عنوان مثال، بندیس با فاش کردن هویت واقعی سوپرمن، هدف کمیک‌های اکشن را به کلی نادیده گرفت. قرار بود این سری، به شخصیت کلارک کنت زمانی‌که در حال خبرنگاری و گذران زندگی شخصی‌اش است بپردازد ولی با افشای هویت واقعی این کاراکتر، دیگر نمی‌توان بین کلارک کنت و سوپرمن تفاوتی قائل شد و هدف مجموعه به‌طور کلی محو شده است. همین حالا در شماره‌های اخیر، این مجموعه بیشتر از آن‌که به شخصیت کلارک کنت بپردازد، تمرکز خود را بر روی کانر کنت (کلون سوپرمن و لکس لوثر) قرار داده است.

یکی از خوبی‌های سری سوپرمن، ثابت ماندن تیم اولیه است. در اکثر کمیک‌ها، بندیس به‌عنوان نویسنده و ایوان ریس به‌عنوان طراح حضور داشتند. این موضوع باعث شده بود که سری بندیس، شیوه‌ی طراحی ثابت و منظمی داشته باشد و این طراحی ثابت، موجب درک کمیک توسط مخاطب و همچنین لذت بردن از آن می‌شد؛ اما از طرفی سری کمیک‌های اکشن، به‌طور مداوم طراحِ خود را تعویض می‌نماید و این تغییرات پی‌درپی، موجب رنجش مخاطبان و پایین آمدن جذابیت آن شده است. ضمن اینکه طراحان این سری، دارای سبک‌های طراحی متفاوتی نیز هستند و این موضوع، سختیِ ارتباط برقرار کردن با این مجموعه را دوچندان می‌کند. بعضی از طراحانی که در این مجموعه‌کمیک فعالیت داشته‌اند، همانند جان رومیتا جونیور از سبک و شیوه‌ی طراحی خاصی برخوردارند که چندان با سبک طراحان پیشین و شخصیت سوپرمن همخوانی ندارند.


هنگامی که به بررسی نکات مثبت و منفی سری برایان بندیس برای سوپرمن می‌پردازیم، باید در نظر داشته باشیم که اکثر نکات مثبت، مربوط به اوایل فعالیت او هستند. همچنین بعضی از تصمیمات اشتباه او، نکات مثبت این سری را خنثی کرده‌اند و حتی در طولانی‌مدت، به شخصیت سوپرمن آسیب جبران‌ناپذیری می‌زنند. به‌طور کلی، بزرگی اشتباهات بندیس نسبت به کارهای صحیح او را می‌توان به نور خورشید در برابر نور چراغ، تشبیه کرد. چرا که اشتباهات این نویسنده، خیلی بزرگ و تاثیرگذار هستند و جلوی دیده شدن نکات مثبت سری او را می‌گیرند.

25 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments