نگاهی به کمیک Detective Comics #1062 | خفاش اپرا اینجاست، در ذهن بروس وین

ژوئیه‌ی امسال ماه مهم و مورد انتظاری برای طرفدارن «بتمن» بود. ماه‌ها پیش اعلام شده بود که دو نویسنده‌ی نامی و خلاق، «چیپ زدارسکی» و «رام وی»، به‌ترتیب، کار بر روی عناوین Batman و Detective Comics را آغاز کرده‌اند و خانه‌تکانی بزرگی در راه است که دنیای بتمن و داستان‌هایش را دگرگون خواهد کرد. تبلیغات انتشارات دی‌سی پیرامون این دو تیم جدید آنقدر زیاد بود که بر این شدم تا یادداشتی برای شماره‌ی نخست این دو کمیک مورد انتظار بنویسم. پیشتر، در این مقاله، یادداشتی برای کمیک زدارسکی نوشتم و گفتم که این کمیک، به دلیل ایده‌های تکراری و نپرداختن به شخصیت‌ها، نتوانست انتظارات من را برآورده کند. گمان نمی‌کنم طرفداری از بتمن پیدا شود که نداند او همیشه یک نقشه‌ی پیشگیرنده در آستینش دارد که گاه به فاجعه ختم می‌شود.

البته، راستش را بخواهید، از همان اول بیشتر به وی امید بسته بودم. از آنجایی که شناختی از زدارسکی نداشتم، ذوق و شوق بیشتری برای داستان وی داشتم. وی از حدود یک سال پیش، کار بر روی کمیک «سوامپ ثینگ» را آغاز کرده بود که سر و صدای زیادی را میان طرفداران دی‌سی و منتقدان به راه انداخته بود. من نیز قلم او را بسیار می‌پسندم. از طرف دیگر، این نویسنده‌ی توانا اعلام کرده بود که نخستین آرک داستانی‌اش، که Gotham Nocturne نام دارد، یک اپرای گوتیک خواهد بود. شما را نمی‌دانم، اما من بلافاصله با شنیدن این خبر، به یاد کمیک بتمن: گوتیک (Batman: Gothic)، نوشته‌ی «گرنت موریسونِ» افسانه‌ای افتادم. اگر این کمیک را خوانده باشید، می‌دانید که موریسون برای داستان خود از اپرای مشهور «دن ژوان» بهره گرفته بود. در ضمن، این کمیک دیدگاه من را نسبت به داستان‌های بتمن تغییر داد. پیشتر، حضور عناصر فانتزی را در داستان‌های بتمن هرگز خوش نداشتم و اولین بار با خواندن کمیک گوتیک بود که متوجه شدم شخصیت بتمن به‌خوبی می‌تواند در دل داستان‌های فانتزی و ترسناک جا خوش کند. بنابراین، خودم را آماده‌ی خواندن داستانی کرده بودم که حدس می‌زدم از جنس گرنت موریسون باشد. با خواندن این کمیک، حس نوستالژی در من به میزان اندکی برانگیخته شد، اما راستش را بخواهید، شماره‌ی نخست این کمیک نیز چندان نتوانست انتظارات من را برآورده کند. ایراداتی هستند که به آن‌ها اشاره خواهم کرد.

نکته: این نوشته بخش زیادی از این کمیک را برای شما افشا می‌سازد. پس اگر هنوز موفق به خواندن این شماره نشده‌اید، بهتر است از مطالعه‌ی این مطلب خودداری فرمایید.


داستان با یک نمایش اپرای ترسناک آغاز می‌شود. مردی نقاب‌دار در حال عزاداری برای معشوقه‌ی از دست رفته‌اش است که ناگهان شیطانی خفاش‌نما از پشت صحنه ظاهر می‌شود. قرار بود که «بروس وین» برای تماشای این نمایش حضور داشته باشد، اما طبق معمول، کسی بر روی صندلی رزرو شده‌اش ننشسته و او مشغول قهرمان‌بازی شبانه‌ی خود است. این‌بار، طرف حسابِ بروس قاچاقچیان عتیقه‌ای هستند که به‌نظر می‌رسد برای خاندان مافیایی «مارونی» کار می‌کنند. در همین حال، سروکله‌ی یکی از اعضای خانواده‌ی مارونی پیدا می‌شود و در کمال تعجب، به یک هیولای بدریخت تغییر شکل می‌دهد. بتمن به کمیک «تالیا الغول» موفق می‌شود که آن هیولا را از پا در آورد و پس از آن، تالیا به او هشدار می‌دهد که تهدیدی جدی در راه است و، از طرفی، سن بالای بروس و قوانین اخلاقی دست‌وپا‌گیرش برای او مشکل‌آفرین خواهند شد. از سوی دیگر، با خانواده‌ی مرموزی به اسم «ارگام» آشنا خواهیم شد که قرار است از طریق پسر جوان‌شان، میراث خود را در شهر گاتهام زنده کنند، خانواده‌ای فراانسانی که در قاچاق عتیقه‌ها  نقش اصلی را داشتند و از چندی قبل، افراد خود را به گاتهام فرستاده بودند.

در ادامه، کمیک به غار خفاشی و بروس وین می‌پردازد. بروس یکی از عتیقه‌های دزدیده شده را، که یک جعبه‌ی قدیمی‌ است، بررسی می‌کند، اما چیزی از ماهیت آن دستگیرش نمی‌شود. سپس به خواب می‌رود و «بارباتوس»، شیطانِ خفاشی‌‌ نمایش اپرا و شرور اصلی رویداد متال، را در خواب می‌بیند که برای او سخنرانی می‌کند. بروس از خواب بیدار و متوجه می‌شود که جعبه‌ی عتیقه‌ی دزدیده شده یک جعبه‌ی موسیقی است.

وی، بر خلاف زدارسکی، درباره‌ی پرسونای بروس وین شعار نمی‌دهد. یادمان باشد که نپرداختن به این وجه از شخصیت بتمن، به ‌خودی خود، ایرادی ندارد، اما وقتی به تفاوت پرسونا اشاره می‌شود و قدمی برایش برداشته نمی‌شود، آنجاست که انتقادات وارده صحیح هستند. وی خیال خودش را راحت می‌کند. به جای اشاره به بحث تفاوت این دو پرسونا، از همان ابتدا، هردو پرسونا را یکی می‌پندارد و ما را مستقیم وارد ذهن شخصیتش می‌کند. سپس موضوعی را مطرح می‌سازد که، از نظر من، بهترین بخش داستانش است. بروس در حال پیر شدن و ضعیف‌تر شدن است و این معضل به‌شدت او را مضطرب ساخته است. حضور کوتاه «دیک گریسون»، اولین رابین و پسرخوانده‌اش، و گفت‌و‌گویش با بروس نیز نقش موثری در باوراندن این ضعف به مخاطب دارد. دانستن سرنوشت بروس تنها عاملی است که شما را ترغیب به خواندن شماره‌های بعدی می‌کند.

با این حال، Detective Comics #1062 مشکل بزرگ و آزاردهنده‌ای دارد که حتی بروس وین جذاب داستان نیز نتوانسته است از تاثیر منفی آن بکاهد. این کمیک، تقریباً، هیچ اطلاعاتی از سمت و سوی داستان به ما نمی‌دهد. شاید با خود بگویید که این تازه شماره‌ی نخست است و برای قضاوت زود است، اما باید خدمتتان عرض کنم که پس از خواندن این کمیک، این حس به شما دست می‌دهد که انگار نصف یک شماره را خوانده باشید. دلیل وجود چنین ضعفی بی‌توجهی وی به خانواده‌ی ارگام، شرور داستان، است. شوربختانه، اطلاعات هیجان‌انگیزی از پیشینه‌ی این خانواده‌ قدیمی و ارتباط‌شان با گاتهام دستگیر خواننده نمی‌شود. چنین اطلاعات ناچیزی، آن هم برای داستانی که ماهانه منتشر می‌شود، منِ خواننده را دلسرد کرد. به جای کلی‌گویی‌هایی نظیر زنده‌کردن میراث خانواده، بهتر می‌بود که وی این موضوع را می‌شکافت و از ماهیت و اهداف این خانواده اطلاعات بیشتری را در اختیار خواننده قرار می‌داد. در حقیقت، اگر موضوع پیرشدن و فروپاشی روانی بروس وین مطرح نبود، این شماره دیگر چیزی برای عرضه نداشت. ضمن اینکه حضور یک خانواده‌ی قدیمی که ریشه در گذشته‌ی گاتهام دارند ایده‌ای تکراری است و بعید است که طرفداران بتمن را به‌ وجد بیاورد. بله، بزرگ‌ترین ایراد کمیک زدارسکی در این داستان نیز دیده می‌شود. از آن گذشته، بارباتوس شروری کاملاً تک‌بعدی است و نمی‌توان بازگشتش را یک پیچش داستانی درخور توجه دانست. او حتی در رویداد متال هم نقش قابل توجهی نداشت.

تا یادم نرفته است این را هم بگویم که «رافائل آلبوکرک» و «دیو استوارت» کار فوق‌العاده‌ای را در القا کردن حس وحشت به مخاطب انجام داده‌اند. پنل‌های چشم‌نواز یکی از نقات قوت این کمیک هستند. با این حال، تنها چیزی که من را به خواندن شماره‌های بعدی وا می‌دارد این است که بدانم چه بلایی بر سر بروس وین پا به سن گذاشته خواهد آمد. Detective Comics #1062 اطلاعات کافی در اختیارتان قرار نمی‌دهد تا بتوانید سمت و سوی داستان را تشخیص دهید. بنابراین، پیشنهاد من به شما این است که تا پایان هر آرک و یا انتشار نسخه‌‌ی TPB صبر کنید. چرا این‌قدر کم، آقای وی؟

0 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments