مجازاتِ باکیفیت | چگونه داستانی خوب برای پانیشر خلق کنیم؟

مدت‌هاست که همه‌چیز برای شخصیت «پانیشر» در حال بهتر شدن است، البته برای سری کمیک‌های او، نه برای پارتیزانی که به جنون کشیده شده و کشتار بی‌وقفه‌ای را به‌خاطر مرگ خانواده‌اش به راه انداخته است. البته باید بدانید که ممکن است همیشه اوضاع برای این کاراکتر خوب نباشد، چراکه داستان‌های پانیشر نیز در کنار دیگر کمیک‌های مارول دچار فراز و نشیب‌هایی شده؛ برخی مواقع با تحسین منتقدان همراه بوده و بهترین فروش را داشته و دیگر مواقع، آنچنان موفق نبوده است. یکی از آخرین سری کمیک‌های پانیشر که حدود سه سال پیش شروع به انتشار کرد، دارای یک تیم خلاق و درجه یک بود و کارکرد شماره‌ی نخست آن پیشرفت چشمگیری برای ریلانچ زیرمجموعه‌ی Marvel Knights به‌شمار می‌رفت. هرچند، اکنون که سه سال از آن زمان گذشته، همه‌مان می‌دانیم که وضعیت برای زیرمجموعه‌ی Marvel Knights هیچگاه آنطور که انتظار می‌رفت احیا نشد.

هنگامی که زیرمجموعه‌ی Marvel Knights برای اولین‌بار نسخه‌ی جدیدی از کاراکتر پانیشر را در سال ۲۰۰۱ عرضه نمود، «گارث انیس» به عنوان نویسنده در راس آن حضور داشت. حتی این کمیک بسیاری از بهترین همکاران انیس را به نمایش گذاشت، از جمله «استیو دیلون»، «گوران پارلوف» و «دریک رابرتسون». انیس پیش از اینکه همه‌چیز ساخته و پرداخته شود تمام این‌ها را تعیین کرده بود. این اثر همراه با رانِ بعدی‌اش به نویسندگی «جیسون آرون» ادامه یافت و مشخص کرد که پانیشر در بهترین حالت خود چگونه می‌تواند باشد.

ما پیرامون خلق داستان‌های بزرگ‌تری از پانیشر، خصوصاً به نویسندگی استعدادهای جوان، هیجان‌زده هستیم، و به‌نظر می‌رسد که هنوز هم دیر نشده باشد تا به گذشته نگاه کنیم و ببینیم چه چیزی بهترین کمیک‌های پانیشر را می‌سازد. در حالی‌که هیچ دستورالعمل گام‌به‌گامِ ساده‌ای وجود ندارد، برخی ملاحظاتِ کلیدی هستند که هر خالق باید به آن‌ها توجه کند. حال، ما این عناصر ضروری را جمع‌آوری کرده‌ایم. این مطلب برای هر کسی که علاقه‌مند است داستان پانیشری را بگوید که بتواند با پیشینیان رقابت کند، مناسب است.


ابرقهرمانان را دور کنید

در حالی‌که ممکن است «فرانک کسل» آغاز کارش در صفحات شماره‌ی ۱۹۲ از کمیک Amazing Spider-Man باشد، او وقتی که به عنوان ستاره‌ی اصلی یک کمیک ایفای نقش می‌کند، تمایل دارد به‌طور انفرادی فعالیت نماید. فرانک یک رقیب بزرگ برای ابرقهرمانانی مثل «کاپیتان آمریکا»، «دردویل» و «اسپایدرمن» است، اما وقتی او را در جهان اخلاقیِ دیگر قهرمانان قرار دهیم، قطعاً باعث می‌شویم او به شخصیت شرور داستان تبدیل شود. نویسندگانی مانند گارت انیس و «ان نوسنتی» مرتباً از او برای تعریف آنچه که دردویل را قابل تحسین می‌کند استفاده کرده‌اند؛ در واقع، با آشکار کردن اینکه چقدر پانیشر شخصیت فاسدی است. در حالی‌‌که یک داستانِ درباره‌ی پانیشر نباید تایید مثبتی بر اقدامات او باشد، افزودن ابرقهرمانان به چنین ترکیبی باعث سخت شدن اجتناب از نفرت‌انگیز بودن این شخصیت می‌شود.

در یکی از آخرین جلدهای این مجموعه، فرانک کسل زره وارماشین را دزدید؛ آن هم به منظور حمله به کشورهای خارجی و در کنار آن، قتل‌عام تعداد زیادی از زندانیان. این مسئله تأثیر دوطرفه‌ای داشت که ماموریت پانیشر را بیش از پیش سوال‌برانگیز جلوه می‌داد، خصوصاً وقتی می‌بینیم که چنین ماجرایی میزان کارایی و شایستگی کلی ابرقهرمان که نتوانستند جلوی او را بگیرند را تضعیف می‌کند. پانیشر یک شخصیت مهمان عالی است، اما وقتی که انتشارات مارول اجازه می‌دهد تا چنین شخصیتی در مسیر اصلیِ کمیک‌هایش و خصوصاً در کنار صدها ابرقهرمان به‌طور آزادانه کار کند، این شخصیت به سادگی منطق این جهان را درهم می‌شکند.


با یک پایه‌ی قوی از تجربیات نظامی شروع کنید

دلیل خوبی وجود دارد که بسیاری از کار‌های گارث انیس در کمیک‌های پانیشر بر روی گذشته و اریجینِ او به عنوان یک کهنه‌سربازِ جنگ ویتنام متمرکز شده‌اند. شخصیت او به گونه‌ای طراحی شده که تصورات آمریکایی درباره‌ی مردانگی، خشونت و عدالت را زیر سوال ببرد، که از دو جهت معنی‌دار با جنگ همسویی می‌کنند. اول اینکه، همه‌ی این موضوعات را می‌توان از دریچه‌ی جنگ بررسی کرد، چیزی که هر نسلی از آمریکایی‌های مدرن آن را تجربه کرده‌اند، از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۰ گرفته تا درگیری‌های خاورمیانه‌ی امروز. این مسئله باعث می‌شود داستان پیوسته و مرتبط باشد و اجازه‌ی به‌روزرسانی آسان بر منشأ فرانک کسل را می‌دهد.

دلیل دوم هم این است که این ماجرا هر شکلی از پلات و تعلیق را پایه‌ریزی می‌کند و آن را به‌صورت واقع‌گرایانه در داستان پانیشر قرار می‌دهد. اگرچه شخصیت او برخی عناصر را با زیرژانر ابرقهرمانی به اشتراک می‌گذارد، داستان‌های او شباهت بیشتری با ژانرهای اکشن و آثار انتقام‌محور دارد. ارائه‌ی عناصر خیالیِ زیاد اغلب باعث تضعیف خود کمیک می‌شود. وجود شخصی چون فرانک کسل و استفاده‌ی او از تجربیات و ادراک دنیای واقعی، حتی اگر تا حد زیادی داستان را کش بدهد، بخش‌های اکشن و هیجان‌انگیز و خطوط داستانی مرتبطی را ایجاد می‌کند. فرانک کسل همیشه یک سرباز خواهد بود و هیچ داستان پانیشری نباید این را فراموش کند.


نسبت اکشن به کلمات را دو برابر کنید

در هر داستان از پانیشر انگیزه‌ای وجود دارد که توجیهات شخصیت و یا اعمالش را شرح دهد، اما در عین حال، «کلینت ایستوود» پیشِ خودش دلیلی دارد که در اکثر فیلم‌های وسترنِ خود ساکت است. وجود فرانک کسلی که انگیزه‌هایش را بررسی می‌کند فقط برای عادی‌سازی شخصیتی است که به وضوح عادی نیست. با وجود آنکه خوانندگان ممکن است تمایل به انتقام‌جویی یا درخواست عدالت داشته باشند، پانیشر کسی است که صدها نفر را به‌منظور برآورده‌کردن این خواسته قتل‌عام می‌کند. این یک وسواس غیرقابل توضیح به‌شمار می‌رود و بهتر است تا از بیرون مشاهده شود.

وقتی که پانیشر سوگوار از دست دادن خانواده‌اش است و یا در جریان یک سکانس اکشن صحبت می‌کند، این فقط باعث کم‌کردن جذاب‌ترین عناصر شخصیت می‌شود. این همان چیزی است که شخصیت‌های فرعی را در یک کمیک از پانیشر -به عنوان یک سرباز، روزنامه‌نگار یا رئیس مافیا- بسیار مهم می‌کند، همه‌ی آن‌ها می‌توانند باعث دیدگاه‌های متفاوتی درباره‌ی یک پارتیزان شوند که واقعاً در داستان و یا واقعیت شبیه هیچکس نیست.


چاشنی شرارت را دلچسب نگه دارید

در کمیک‌های ابرقهرمانی گفته‌ای وجود دارد که یک قهرمان فقط به اندازه‌ای بزرگ است که شرور آن است؛ به‌خاطر همین مهم است تا به یاد داشته باشیم که کمیک‌های پانیشر واقعاً یک اثر ابرقهرمانی نیستند. فرانک کسل یک ضد قهرمان است، شخصیتی که خیلی از خوانندگان حتی او را به‌عنوان یک شرور می‌شناسند. فرانک مانند شخصیت‌های بزرگی است که حوزه‌ی سریال‌های تلویزیونی را به اوج رساندند؛ شخصیت‌هایی مثل «والتر وایت» و «تونی سوپرانو»، او همیشه جالب‌ترین قسمت داستان خواهد بود. مسئله‌ای که گفته شد هنوز هم برای پانیشر مهم است. ما نیاز داریم تا این شخصیت درگیری‌های جالب‌تری نسبت به کشتار جمعی گروه‌های گانگستر داشته باشد.

چیزی که هم انیس و هم آرون در ران‌های خود بسیار خوب انجام دادند، ارائه‌ی ویژگی‌ها، طرح‌ها و امضاهایی برای قربانیان پانیشر بود که آن‌ها را در زمینه‌های خاص خودشان خارق‌العاده می‌کند. اجتناب‌ناپذیر بود که آن‌ها با مرگ خود روبه‌رو شوند، اما تماشای بازی موش و گربه‌ی آن‌ها با پانیشر و حتی زنده‌ماندن از یکی-دو برخورد برای داستان‌ها عالی به‌نظر می‌رسد. پانیشر نیازی به ابرشرورهایی که مرتباً دوباره ظاهر می‌شوند ندارد، او به افرادی نیاز دارد که بتوانند چالشی را برای جالب نگه‌داشتن مسائل داستانی ایجاد کنند.


این چهار نکته‌ی کلیدی پایه و اساس بهترین داستان‌های پانیشر در کمیک‌ها بود‌ه‌اند. هر نویسنده‌ای که پیرو این نکات باشد شانس بیشتری دارد که محصول خوبی ارائه دهد؛ محصولی که به جوانبی می‌پردازد که از دهه‌ی ۷۰ میلادی سبب محبوبیت این شخصیت شده است.

منبع ComicBook
3 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments