جان کنستانتین برای تازه‌کارها | از کجا شروع به خواندن کنیم؟

زمانی تمام جادوگرهای معروف از اشراف‌زادگان بودند، از «مرلین» در دربار «شاه آرتور» گرفته تا «پروسپرو» در نمایشنامه‌ی طوفان (Tempest) اثر «ویلیام شکسپیر» که دوک اعظم بود. سپس «آلن مور» آمد، کسی که قصد داشت قواعد بازی را دگرگون کند. مور، «جان کنستانتین» را در شماره‌ی ۳۷ از کمیک The Saga of Swamp Thing خلق کرد؛ حرکتی که مانند یک اعلان جنگ طبقاتی بود. کنستانتین جادوگری از طبقه‌ی کارگر جامعه بود، شارلاتانی که در انگلستانِ دوران نخست‌وزیریِ «مارگارت تاچر» به سختی گذران عمر می‌کرد.

تنها باید یک چیز را درباره‌ی جان کنستانتین بدانید؛ او روباهی مکار است. به شخصه فکر می‌کنم مهم است بدانید جان کنستانتین شما را فریب خواهد داد. اما بدتر این است که دانستن این موضوع که جان چنین کاری خواهد کرد، تنها کار را برای او راحت‌تر می‌کند. او این بلا را حتی سر تیم‌های خالقینش نیز می‌آورد.

همین مسئله باعث می‌شود درست رفتار کردن برای جان کنستانتین سخت باشد. مردم درگیر دود سیگار، تیپ متکبرانه‌ی لندنی و کت مخصوصش می‌شوند. یا اینکه جادو، بدجنس بودن و شهوت‌رانی‌اش افراد را مسحور خود می‌کند. اما این‌ها حقه‌ای بیش نیستند، برای اینکه مردم را دنبال نخود سیاه بفرستد، و در تمام این مدت هم جان پشت سر آن‌هاست و جیبشان را می‌زند. حتی «برایان آزارلو»، یکی از نویسندگان محبوب در آن زمان، با بدبختی توانست آن‌طور که باید و شاید برای کنستانتین داستان بنویسد.

همه‌ی این‌ها او را تبدیل به شخصیتی می‌کند که شروع خواندن داستان‌هایش سخت است. برای همین، ما بهترین نقاط شروع را جمع‌آوری کرده‌ایم. مهم نیست تازه با این شخصیت آشنا شده‌اید، یا به‌ظاهر کهنه‌کاری هستید که می‌خواهد از ابتدا شروع کند.


رمان گرافیکی Hellblazer: All His Engines

  • مناسب برای تازه‌کارانی که مطمئن نیستند خوششان می‌آید یا خیر.
  • دلیل پیشنهاد: اثری مستقل و جامع است.

رمان گرافیکی Hellblazer: All His Engines یک داستان کوتاه عالی است که برای خواندنش به هیچ توضیح و تفسیر یا پیش‌زمینه‌ای نیاز نخواهید داشت. این کتاب، جان، چَس (دوست جان و عضو ثابت سری کمیک Hellblazer) و گروهی از شرورهای جدید را به نحو احسن به کسانی که برای اولین‌بار داستانی از کنستانتین می‌خوانند، معرفی می‌کند. از این جهت، داستان روندی سریع و پرشتاب دارد و درباره‌ی شیطانی است که افراد بسیاری، من‌جمله دخترِ چس را تحت تاثیر قرار می‌دهد. داستانی هیجان‌انگیز، جالب و پرتنش که برای محکم‌کاری، چند لحظه‌ی آمیخته با ترس و وحشت جسمی به آن اضافه شده است.

درگیری با شیطان داستان هم به وسیله‌ی جادو است، و هم از طریق فریب‌های ذهنی، که هر دوی آن‌ها به زیبایی با طراحی تاریک و تاثیرگذار «لئوناردو منکو» هماهنگی دارند، و هم داستان و هم طراحی، به‌طور کامل لب مطلب را درباره‌ی جان ادا می‌کنند؛ اینکه او یک جادوگر و روباهی مکار است. آخرین نکته و مسئله‌ای مهم این است که عنوان و بسیاری از صفحات داخل کمیک اشارات آشکار و ساده‌ای به کتاب بهشت گمشده (Paradise Lost) اثر «جان میلتون» دارند. کمیک‌های جان کنستانتین: دوزخ‌افروز (John Constantine: Hellblazer) پر از اشارات ادبی هستند، به همین دلیل احساس می‌کنم این کتاب می‌تواند یک شروع عالی برای کسانی باشد که با اشارات به آثار ادبی دیگر -که برای محتوای افزوده قرار داده می‌شوند- ناآشنا هستند.

اما هر چیزی سرانجام نقاط ضعف خودش را هم دارد. مثلاً هواداران قدیمی از اینکه داستانِ این رمان گرافیکی خارج از لندن به وقوع می‌پیوندد و شیوه‌ی پرداخت نویسنده به شخصیت چس در نیمه‌ی دوم داستان گله خواهند کرد. اما اگر شما بخواهید از صفر شروع کنید، این مسائل اهمیت چندانی ندارند. مخصوصاً از آنجایی که خواندن رمان گرافیکی All His Engines راحت و رضایت‌بخش است.


رانِ جیمی دلانو

  • مناسب برای افرادی که می‌خواهند از اولِ اول شروع کنند و هیچ‌چیز را جا نیندازند.
  • دلیل پیشنهاد: شروع مناسب ماجرا از همینجاست.

شاید آلن مور جان کنستانتین را خلق کرده باشد، اما سری کمیک اختصاصی‌اش به قلم «جیمی دلانو» بود که او را تبدیل به یک کاراکتر چند بُعدی کرد. دلانو بیشتر روی قسمت «یک آدم عادی» شخصیت کنستانتین تمرکز کرد، ظاهر و رفتار او را مانند یک مرد معمولی در طول بحران اقتصادی دوران تاچر نشان داد؛ او خود را به‌ظاهر مغرور و جذاب نشان می‌دهد تا ترس، ناامیدی و خشم خطرناکش نسبت به هر نشانه‌ای از مقدسات را پنهان کند. این بحران اقتصادی بر هر نقطه از کتاب سایه می‌افکند، صورت تقریباً هر انسانی را تسخیر می‌کند و تمام شیاطین و خادمان دوزخ را حریص می‌نماید.

همچنین توضیح می‌دهد که شرایط تا چه حد می‌تواند وخیم شود. کنستانتین و دوستانش در دنیایی زندگی می‌کنند که طمع، مصرف مواد مخدر و جنایت در آن فراگیر است. پس تقریباً منطقی به‌نظر می‌رسد که آن‌ها برای نجات یک دختربچه، اهریمنی از جهنم را احضار کنند. وقتی زندگی روی زمین آنقدر سخت است، یک شیطانِ بیشتر که مسئله‌ی خاصی نیست، مگر نه؟ اما بعد، ناگهان همه‌چیز به هم می‌ریزد و این ماجرا تبدیل به یک الگوی مقدم بر سلسله اتفاقات باقیِ زندگی جان کنستانتین می‌شود.

نکته‌ی منفی رانِ جیمی دلانو همانند شمار زیادی از آثار دوران خودش ساده و مهم است؛ این کمیک‌ها بسیار دهه‌هشتادی هستند. کمیک‌های مدرن سازماندهی و برنامه‌ریزی شده‌اند، که به همین سبب، آرک‌های داستانی زیبا و منظمی را به‌وجود می‌آورند. اما دهه‌ی ۸۰ اصلاً از این خبرها نبود. خوانندگان در آن دوره ترجیح می‌دادند داستان‌هایی با ساختار عامه‌پسند و آبکی بخوانند که اساساً از برنامه‌ریزیِ چندانی برخوردار نبودند. یعنی قسمت‌های اولیه‌ی سری کمیک دوزخ‌افروز باعث می‌شوند شما احساس کنید بین قسمت‌ها میزان نامعلومی زمان (و داستان) سپری می‌شود و انگار جان بر اثر مستی از آن‌ها چیزی یادش نیست.

هرچند، به شخصه این نکته را درباره‌ی قسمت‌های اولیه دوست دارم. فکر می‌کنم کاراکتر و دنیایش را بهبود می‌بخشد، اما مطمئناً این نوع از داستان الان دیگر رایج نیست.


رانِ گارث انیس

  • مناسب برای افرادی که می‌خواهند از جایی شروع کنند که داستان جالب می‌شود.
  • دلیل پیشنهاد: این ران اوج خفن بودن جان کنستانتین است!

رانِ «گارث انیس» برای دوزخ‌افروز نه‌تنها در این سری، بلکه به‌طور کلی در کمیک‌ها هم از آثار برجسته‌ی کلاسیک به‌شمار می‌رود. انیس ران خود را به آرک‌های داستانی مجزا و معین تبدیل نمود تا داستان‌های بزرگ‌تر را طوری تحویل دهد که دنبال کردن آن‌ها راحت‌تر باشد. این حرکت به او امکان داد تا یک ترفند تازه و نو به کار ببرد؛ یعنی کاری کند که کنستانتین دیگر در دنیای پر از هیولا و اهریمن پنهان نشود و از تعاملات با انسان‌ها دوری نکند.

اکنون می‌رسیم به آرک عادات مرگبار (Dangerous Habits). جان کنستانتین با جهنم جنگیده، بشریت را نجات داده، و جان سالم به‌در برده است تا به آن بخندد. اما در آخر سیگار کشیدنِ مادام‌العمر گریبان او را گرفت؛ جان کنستانتین سرطان دارد.

انیس از روند منظم داستان‌گویی‌اش با آرک‌های داستانی استفاده کرد تا تاثیر چشمگیری بر کاراکتر بگذارد. کاری کرد تا جان دیگر از مشکلاتش فرار نکند، بماند و ایستادگی کند؛ همین‌ها باعث شد جان کُند و آسیب‌پذیر شود. انیس کنستانتین را تبدیل به یک مرد عادیِ فانی کرد و سپس از مرگ علیه او استفاده نمود. اما در همین لحظاتِ نزدیک به مرگ است که جان واقعاً می‌درخشد، و گارث انیس این لحظاتِ به‌ظاهر واپسین را با یک پوزخند بر لب جان آغاز می‌کند، آن هم درحالی که همزمان فرصت را برای خلق یک رابطه‌ی دوستانه و تعجب‌برانگیز فراهم می‌نماید.

آرک Dangerous Habits نتیجه‌ای بزرگ و هیجان‌انگیز بر ۴۵ شماره‌ی اول سری کمیک دوزخ‌افروز است. هنوز هم بر این باورم که برای خوانندگان جدید بسیار مفید واقع می‌شود. در واقع، داستان آنقدری واضح است که هر کس می‌تواند آن را بخواند و دنبال کند، اما فکر می‌کنم خوانندگانی که از قبل با کاراکتر و دنیایش خو نگرفته‌اند، بخش‌هایی از این آرک یا رانِ کلی نویسنده را متوجه نمی‌شوند و از دست می‌دهند. متاسفانه، انیس زمینه‌سازی چندانی انجام نداده که باعث می‌شود برخی بخش‌ها اندکی ناواضح به‌نظر بیایند، مخصوصاً وقتی جان با یک فرشته ملاقات می‌کند. گمان می‌کنم این مورد درباره‌ی نقطه‌ی اوج و نهایی داستان نیز واقعاً صدق می‌کند، و خوانندگان جدید ممکن است به آن به‌عنوان «بی‌تربیتیِ یک بچه پررو» نگاه کنند، تا یک «پیروزی با تخلیه‌ی هیجان».


رانِ مایک کری

  • مناسب برای خوانندگانی که یک نقطه‌ی شروع مدرن‌تر می‌خواهند.
  • دلیل پیشنهاد: اصلاً چطور «مایک کری»، یک معلم زبان انگلیسی، رانی را نوشت که با گارث انیسِ افسانه‌ای و آرک‌های جیمی دلانو رقابت می‌کند؟ جواب ساده است: کری کاری کرد جان فریب بخورد و داوطلبانه از جادویش دست بکشد.

شروع داستان با «قهرمان بی‌قدرت» تقریباً کلیشه‌ی خجالت‌آوری محسوب می‌شود، اما کری زمانی این کلیشه را تخریب می‌کند که نشان می‌دهد جان می‌خواهد رفتارش را اصلاح نماید، آن هم طوری که هم‌راستا با ناتوانی‌اش در ترک سیگار است. مردی که سرِ تمام سروران تاریکی را شیره مالید، اکنون ناامیدانه تلاش می‌کند صراط مستقیم را در پیش بگیرد. و درست مانند تمام معتادها، می‌بینید که معشوقه‌ها، دوستان و دشمنانش سعی دارند او را به عرصه‌ی اعتیاد بازگردانند و سپس او را به خاک سیاه می‌نشانند، چون نباید از همان اول اصلاح می‌شد.

این نگرش شخصیتی اینجا به عامل مخربی تبدیل می‌شود. جان به‌طور مداوم بدبختی می‌کشد، و بعدتر به معنای واقعی کلمه به جهنم می‌رود تا فرزند اهریمنی خودش را بکشد. در آرک دومِ مایک کری که Out of Season نام دارد، کنستانتین باید با یک هیولای آخرالزمانی روبه‌رو شود؛ هیولایی که در حال تخریب ذهن هر موجود زنده‌ی روی زمین است. انسان‌ها، «سوامپ ثینگ»، و حتی «لوسیفر» نیز آلوده شده‌اند و قدرت و توانایی کمک به کنستانتین را ندارند.

این موضوع آرک Out of Season را تبدیل به یک ادای احترام عالی به شعر ظهور دوباره (Second Coming) اثر «ویلیام باتلر ییتس» می‌کند و جان را طوری به تصویر می‌کشد که با سرعت به سمت تباهی می‌رود.

نقطه‌ی ضعف آنجاست که تعداد بسیاری از هواداران اصرار خواهند کرد که خوانندگان جدید نمی‌توانند از این نقطه شروع کنند، و شروع کردن از جایی به‌جز رانِ انیس و یا دلانو خلاف شرع است، یا حداقل باید این‌طور باشد. این احساسی که می‌گوید باید از اولِ اول شروع کرد قابل درک می‌باشد، اما باید بگویم یک چیز کاملاٌ بی‌معنی است. کری در آرک The Wild Card به گونه‌ای کنستانتین را مجدداً معرفی می‌کند که برای هر تازه‌واردی کافی است، مابقی موارد هم در زمینه‌سازی‌هایی که در طول داستان قرار دارد به مخاطب فهمانده می‌شود. در این میان نکته‌ای هم وجود دارد. لازم است بدانید که آرک The Wild Card قبل از Out of Season قرار دارد، اما من پیشنهاد می‌کنم با Out of Season شروع کنید، صرفاً چون به‌صرفه‌تر است.


سخن آخر

از دیدگاه درست و منطقی، جان کنستانتین می‌تواند یک کاراکتر آزاردهنده باشد، سرشار از تناقض‌های مسخره. مغرور و وحشت‌زده، خودخواه و ازخودگذشته، جادوگری بزرگ و یک کلاش خیابانی. پس چرا هوادارانش عاشق او هستند؟

اگر قصدمان دادن پاسخی ساده باشد، باید بگوییم که مردم عاشق داستان‌های مربوط به بزهکاران هستند. ما عاشق پادکست‌های جناییِ براساس واقعیت هستیم، فیلم‌های راجع‌به سرقت بانک تماشا می‌کنیم، و حتی به سیاست‌مداران رأی می‌دهیم. پس در این باره، من فکر می‌کنم هواداران کنستانتین را دوست دارند، چون او ما را یاد خودمان می‌اندازد، اما با این وجود، کتاب‌هایش هرگز قضاوت نهایی جان را به عهده‌ی خواننده نمی‌گذارند. کمیک‌های دوزخ‌افروز در یک محدوده‌ی خاکستری اخلاقی قرار دارند، جایی که نه پیروزی‌های جان آنقدر تحسین، و نه شکست‌هایش آنقدر سرزنش می‌شوند. درست مثل ما، کنستانتین در دنیایی زندگی می‌کند که تنها انتظاری که از هر کس می‌توان داشت این است که تلاش کند یک روز دیگر نیز زنده بماند. ما می‌توانیم با چنین شرایطی همذات‌پنداری کنیم، آن هم وقتی کاراکتری که در آن قرار می‌گیرد جذابیتی ستودنی و کم و کاستی‌های قابل‌ درک داشته باشد.

اما اگر بخواهیم به‌طور پیچیده پاسخ بدهیم، باید طوری دیگر به سراغ این مسئله برویم. در شعر کمدی الهی (Divine Comedy) تکه‌کلام معروفی از «دانته» وجود دارد که می‌گوید دوزخیان عذابی را متحمل می‌شوند که از ابتدا خواستار آن بوده‌اند، اما آنان که بی‌هدف می‌میرند محکوم به این هستند که هرگز هدفی پیدا نکنند. بدون هدف، ممکن است از رستگاران یا از دوزخیان باشند، ولیکن حتی قادر به انتخاب این القاب نخواهند بود.

کنستانتین مثال بارز این دو ایده است. از طرفی، او خرسند است که با جهنم سروکار دارد، مشتاقانه از روحش استفاده می‌کند و آن را می‌فروشد. اما از طرف دیگر، برای خوبی‌ها می‌جنگد… تا حدودی. با این حال، نفرتِ تقریباً کورکورانه‌اش نسبت به مقدسات نمی‌گذارد یک جبهه را انتخاب کند و کاملاً طرف خیر یا طرف شر باشد. او مشتاقانه کفر می‌گوید، در عین حال نیز پیرو آرمان‌های مقدسات است.

فکر می‌کنم این جذبه‌ی همیشگی او به همین دلیل باشد. جان کنستانتین نمونه‌ی یک شخصیت خشن و متکی‌به‌خود است. اما همچنین بیانگر یک چیز دیگر هم می‌باشد که وقتی زیاد در آن آرمان‌ها غرق شوی سرت می‌آید: تنهایی. جان نمی‌تواند حتی ذره‌ای از این خودمختاری و استقلال دست بکشد، به همین خاطر در اغلب این ۳۰۰ شماره‌ی اصلی‌اش، توانایی برقراری هیچ‌گونه ارتباط مهم و معناداری را ندارد. و وقتی آن‌گونه ارتباطات را از دست می‌دهد، شیاطین را به زندگی خود دعوت می‌کند، فقط برای اینکه کسی را داشته باشد. چون انتخاب یک «زندگی خوب» تصمیم بسیار دشواری است و برای جان راحت‌تر است که هرچه به سمتش می‌آید را بپذیرد. برای برخی از ما، این مسئله به‌طرز دردناکی آشناست. این کتاب سرشار از همدردی است. بنابراین ما صرفاً برای جان آرزوی موفقیت می‌کنیم، و دعا می‌کنیم از ما کمک نخواهد.

منبع ComicBookHerald
5 دیدگاه
Inline Feedbacks
View all comments