چندین ماه است که از اکران فیلم «اسپایدرمن: دور از خانه» میگذرد. این فیلم کارش را با فروش جهانی ۱٫۱۳۲ میلیارد دلار به عنوان بخشی از دنیای سینمایی مارول به پایان رساند و راه را برای ساخت سومین فیلم از فرنچایز خود در طی ۲۰ سالِ اخیر باز کرد. خوانندگان کمیک بوک با ایدهی مقایسهی بین آثار اسپایدرمن، بسیار آشنا هستند؛ از آن زمان که مقایسههایی بین استیو دیتکو و طراح کمیک، جان رومیتا سینیور که چشماندازهای بسیار متفاوتی از اسپایدرمن را در دههی ۱۹۶۰ ارائه دادند، صورت میگرفت. این شکل از قیاس بین آثار مختلف برای مخاطبان مدرن امروزی، بهخاطر اینکه اخیراً اسپایدرمنهای متنوعی را در سینما دیدهاند، تازگی دارد. چنین نوع مقایسههایی حقیقتاً نکتهی جالب بحثها نیستند که شاید به مزاج شما خوش نیایند، آنها به درک بهتر ما از دیدگاههای متفاوت و خلاقانهی خالقان این آثار کمک شایانی میکنند و این را برایمان روشن مینمایند که چطور ممکن است ما از نسخههای متفاوت از یک شخصیت یا عناصر داستانی آن خوشمان بیاید یا به کلی علاقهای نسبت به آن نشان ندهیم.
از سه فرنچایز فیلمهای اسپایدرمن، دو فرنچایز آن همهی تلاششان را برای متمایز بودن انجام دادهاند. بر اساس فروش آنها در گیشه و واکنش منتقدان نسبت به آنها، اگر این مقایسهی خاص را بین سگانهی اسپایدرمنِ سم ریمی بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ و سری فیلمهای اسپایدرمن (بازگشت به خانه و دور از خانه) به کارگردانی جان واتس که در دنیای سینمایی مارول جریان داشتند، محدود کنیم، کارمان کمی سادهتر می شود. آن دو فرنچایز تفاسیر بسیار متفاوتی از یک منبع اقتباس یکسان را به مخاطبان ارائه دادند، بخشی به علت تصمیمات خاص هر کارگردان و بخش دیگر عواملی که ممکن است در ساخت هر فیلمی ورود کنند، همانند علایق استودیوی سازنده، تیم بازیگری و مسائلی از این قبیل.
اگر بهجای اینکه توجهمان را به تاریخچهی هر یک از این فیلمها معطوف سازیم، بر روی رویکردهای متفاوت کارگردانان نسبت به شخصیت اسپایدرمن متمرکز شویم، این مطلب به وضوح مشخص میشود که بزرگترین تفاوت بین این دو فرنچایز چیست و چرا واکنش مخاطبان نسبت به آنها بسیار متفاوت است.
دیدگاه اخلاقگراییِ سم ریمی
سگانهی سم ریمی وقتی بهتر درک میشود که بفهمیم کارگردان بر روی باورها و ارزشهای شخصی اسپایدرمن تاکید دارد. در حالی که معنای هر نماد به برداشت خاص شخصِ مخاطب وابسته است، تمهای ثابتی که در فیلمها قابل رویت هستند، باعث آسانتر شدن تشخیص اینکه چطور ریمی بر اخلاق کلی در فیلمهایش تاکید دارد، میشود.
هر سه فیلم او اخلاقگرا هستند، مخاطبان را درگیر درسهای مختلف میکنند و مضمون اصلی آن درسها فضا و اتمسفر هر فیلم را تشکیل میدهد و در موضوع مرکزی، شخصیتها و درگیریهای درون فیلم ارائه میشود. این تمها برای هر بخش مربوطه در یک کلمه خلاصه شدهاند که عبارتاند از: مسئولیتپذیری، فداکاری و بخشش. به عنوان مثال «اسپایدرمن ۲» را در نظر بگیرید. در این فیلم اسپایدرمن میکوشد تا انتخابهای زیادی را در زندگیاش به تعادل برساند، بهویژه اینکه چطور نقشش به عنوان یک ابرقهرمان او را از دستاوردهای تحصیلی، خانواده، روابط عاطفی و دوستی محروم میکند. با اینحال، حتی پس از تلاش برای کنار کشیدن از نقش خود به عنوان یک ابرقهرمان، نمیتوانست دست از فداکاری برای نجات مری جین و همینطور شهروندان شهر نیویورک بردارد.
در اینباره میتوان به صحنهی معروف متوقف کردن قطار اشاره کرد که او به معنای واقعی کلمه، ممکن بود در هنگام تلاش برای نجات دادن مسافرانِ درون قطار خودش را از وسط نصف کند. این صحنه به نمادی برای آن فیلم تبدیل شد. او امنیت جانیاش (به عبارتی هویت مخفیاش) را به خطر میاندازد تا تعدادی غریبه را نجات دهد و این موضوع در فیلمِ مربوطه به عنوان تنها اقدام صحیح او به تصویر کشیده میشود. مشابه همین از خود گذشتگی نیز توسط استادش که بعدها به آنتاگونیست داستان یعنی دکتر اختاپوس تبدیل میگردد نیز انجام میگیرد که او برای درست کردن اشتباهاتش میمیرد و رویاهایش را قربانی میکند. این مفاهیمِ ایثار و فداکاری و دیگر مضامین اساسی فیلمهای ریمی مستقیماً از کمیکها گرفته شدهاند. هواداران بدون شک با جملهی معروف «قدرت زیاد مسئولیت زیادی به همراه دارد» آشنا هستند، اما این درونمایههای ایثار و بخشندگی در کمیکهای اسپایدرمن از زمان همکاری استیو دیتکو و استن لیِ فقید بخش اصلی محتوای آنها را شکل میداده است.
بر سگانهی ریمی یک اخلاقیات کلی نیز حاکم است. هر یک از مضامین موجود بر مبنای یک جهانبینیِ خاص است که ورای یک روحیهی همگانی و عمومی میباشد. پیتر پارکر به عنوان یک یقهآبی (کارگران عادی با حقوق ساعتی) معرفی میشود، قهرمانی از طبقهی کارگر! او همیشه درگیر است تا راهی برای زنده ماندن پیدا کند و هنگامی که دیگران را پیش رویش قرار میدهد، این امر سختتر نیز میشود. «شانس پارکر» زمانی کاملاً برایمان ملموس میشود که حتی خبرهای به ظاهر خوب نیز همواره مشکلاتی به همراه میآورند.
این اخلاقیات است که سگانهی سم ریمی را به بخشی جدانشدنی از سینما تبدیل کرده است. حتی موردانتقادترین عناصر موجود در فیلمها، مانند سن بازیگران، برای ایجاد آن چشمانداز بهکار گرفته شدهاند. واقعگرایی در اینچنین داستانهایی که هدفشان اسطورهسازی است یک ضرورت محسوب نمیشود. فیلمهای ریمی به دنبال این نیستند که یک قدرتِ فانتزی را خلق کنند که مخاطب بتواند از واقعیت فرار کند، اما یک ساختار اخلاقی ما را در شناخت واقعیت یاری میکند.
دیدگاه زیباییآفرینیِ جان واتس
جان واتس در ساخت دو فیلم اسپایدرمن تا به امروز، کارهای زیادی برای پرداختن به متداولترین انتقادهای وارد بر سگانهی ریمی و تا حدودی رفع آنها انجام داده است. سن بازیگران مناسب است و از نظر حرفهی بازیگری و شیمی بین شخصیتها استاندارد بالاتری به مخاطب ارائه میشود. گجتها و لباسهای شخصیتهای داستان نیز طبق منطق موجود در دنیای سینمایی مارول تولید شدهاند. همچنین لازم است به این نکته اشاره شود که لباس طراحی شده در این دو فیلم نمونهای بسیار نزدیک به لباس اسپایدرمنِ استیو دیتکو است. لحن فیلمها بر روی اشتباهات اسپایدرمن، طنز نهفته در ذات شخصیت او و خوشگذرانیهای تا حدی رمانتیک در دوران دبیرستان متمرکز شده است. جان واتس کار بسیار خوبی در خلق این دو فیلم انجام داده، به نحوی که با تاکید بر زیبایی شخصیت اسپایدرمن، فیلمها مورد نظر درست مثل کمیکهای این ابرقهرمانِ پرطرفدار و دوست داشتنی نزد مخاطب احساس شود.
واتس خاطر نشان کرده که از فیلمهای جان هیوز (کارگردان مشهور سینما) در فرنچایز اسپایدرمنِ خود الهام گرفته است. در فیلمهای او همهچیز درست مانند اسپایدرمن احساس میشود و به چشم میآید. صحنههای نبردِ آمیخته با تخیل و توهم با میستریو و سکانس بنای یادبودِ واشنگتن در فیلم «دور از خانه» به گونهای هستند که گویی مستقیماً از کمیکها بیرون کشیده شدهاند و درون سینما در معرض دید مخاطبان قرار میگیرند.
به هر حال این ظاهر دلپذیر و باورنکردنیِ فیلمهای واتس غالباً فاقد پیوستگی اخلاقی و رواییای هستند که کمی قبل در متد فیلمسازی ریمی دیده بودیم و بدینگونه بینشی از تفاوت این دو فرنچایز فراتر از زیباییشناسی آنها ارائه میشود. در یکی از صحنههای نبرد نهاییِ «اسپایدرمن: بازگشت به خانه» که اسپایدرمن مجبور به بلند کردن یک ساختمانِ فرو ریخته میشود، ادای احترام آشکاری به شمارهی ۳۳ از مجموعه کمیک The Amazing Spider-Man قابل تماشا است. این صحنه نمونهای عالی از این تفاوت را نشان میدهد. در کمیکها، این لحظه بر این موضوع متمرکز است که پیتر پارکر چگونه برای ادای وظیفهاش در قبال دیگران چارهای جز انجام غیرممکنها ندارد. او نگران بیماری زنعمو می است و مجبور میشود تقریباً بدنش را نابود کند تا وظایفش را به انجام برساند. فیلم ظاهرِ این صحنه را تمام و کمال به نمایش میگذارد، اما رابطهی بین قدرت و مسئولیت بسیار مبهم نشان داده میشود. اسپایدرمن در این فیلم در حال حل کردن مشکلی ناشی از تونی استارک است که احتمالاً عواقب طولانی مدتی به همراه داشته باشد، در حالی که در عمل اینگونه نیست و هیچ اثر کوتاه یا بلندمدتی بر او نمیگذارد.
در نهایت جان واتس به خوبی توانسته زیباییهای ماجراجوییهای اسپایدرمن را به تصویر بکشد و جذابیتها، شگفتیها و ظواهری که او را به یک ابرقهرمان ماندگار و نمادین تبدیل کرده است را بر پرده نقرهای بیاورد. با اینحال، اصول اخلاقی فیلمها، تا آنجا که قابل تشخیص است، وقتی در کنار زیباییشناسی اسپایدرمن قرار میگیرد، برای او نکتهای فرعی محسوب میشود.
کدام یک دیدگاه بهتری است؟
تا اینجای بحث، سخنی از اینکه هر فرنچایز ذاتاً بر دیگری برتری دارد یا خیر به میان نیامد. هر دو بر جنبههای مختلف از شخصیتی یکسان تاکید داشتند و مجموعهفیلمهای بسیار متفاوتی را ارائه دادند که هر کدام به حقِ خودشان شایستهی تحسین هستند. بعضی از مخاطبان بیشتر دوست دارند جذب هیجان و تعقیب و گریزهای دائمی فیلمهای واتس شوند و برخی ممکن است از داستانهای ارائه شده از فلسفهی ابرقهرمانان توسط ریمی لذت ببرند. در نهایت آنچه مثمر ثمر میباشد این است که تشخیص دهیم چطور اولویتهای آنها برای درک بهتر اهداف و دستاوردهایشان از هم تفکیک میشود؛ همانگونه واکنشهای خود ما نیز به آنها متفاوت از دیگری است.
یک عامل مهم و اساسی که در این بحثِ مقایسهای نامی از آن برده نشد نیز وجود دارد و آن «مارک وب» نیست! با در نظر گرفتن کشمکش بین دو رویکرد اخلاق و زیباییشناسی جهت ساخت فیلمی از اسپایدرمن، ممکن است اینگونه برداشت شود که این دو عنصر با هم سازگار نیستند، در حالی که هرگز اینچنین نبوده است. این اختلاف ممکن است سبب واکنشهای بسیار متفاوتی دربارهی کار ریمی و واتس شود، اما این موضوع توسط باب پرسیکتی، پیتر رمزی و رادنی راثمن در فیلم انیمیشنی «اسپایدرمن: درون دنیای عنکبوتی» به کلی حل میشود. تحسینبرانگیزترین عناصر فرنچایزهای ریمی و واتس را در نظر گرفته و لیست کنید؛ اکثریت قریب به اتفاق آن عناصر قطعاً در این انیمیشن خارقالعاده وجود دارند!
«درون دنیای عنکبوتی» فیلمی است که زیباییهای اسپایدرمن، تکنولوژی، لباسها، شیمی بین شخصیتها در فیلم و اکشن دیوانهوار و ابرقهرمانانهی او را به خوبی نمایش میدهد. همچنین این فیلم به جرئت یکی از موضوعمحورترین فیلمهای ابرقهرمانیای است که تاکنون بر پردهی سینما ظاهر شدهاند. این اثر فاخر هر سه رکن اخلاقی فیلمهای ریمی را در خود دارد و یک رکن دیگر یعنی عامگرایی را نیز به آنها میافزاید. فیلم همزمان هم مانند یک داستان اسپایدرمن احساس میشود و هم درسهای عمیقی را نقل میکند و زیباییشناسی و اخلاق را در مهمترین فیلم ساخته شده از اسپایدرمن با هم ادغام مینماید. هر کارگردان به منظور اینکه نشانی از خود بر اسپایدرمن بر جای بگذارد، دیدگاه متفاوتی را ارائه داده که فهم ما از شخصیت را بالا میبرد؛ لذا محتمل است اقتباسی که بیشترین شباهت را به منبع داشته باشد، منطقیترین نگرش را در بین همه ارائه میدهد.